برخی از متخصصان علم اقتصاد در این امر توافق دارند که آنچه در نهایت روند توسعه اقتصادی و اجتماعی یککشور را تعیین میکند، منابع انسانی آن کشور است و اهمیت و نقش سرمایه انسانی در فرآیند رشد و توسعه اقتصادی کمتر از سرمایه پولی و شبهپولی نیست. اهمیت و نقش سرمایه انسانی آموزشدیده، با مهارت کافی و سختکوش بر رشد اقتصادی در کشورهایی نظیر ژاپن، تایوان، هنگکنگ، کرهجنوبی و… که اغلب منابع طبیعی محدودی دارند، موید این مهم است.
البته این موضوع به این معنا نیست که سرمایه نقدی و تکنولوژی و ماشینآلات در اقتصادهای مدرن نقش ناچیزی دارند؛ اما به هر حال نقش نیروی کار و مدیران ماهر و کارفرمایان خلاق در اقتصاد برای بهرهبرداری کارآمد از این تجهیزات و ماشینآلات قابل اغماض نیست. موفقیت یک کشور بستگی به این دارد که تا چه حد میتواند از توانایی و ظرفیت افراد آن جامعه استفاده کند.
چنانچه دولتمردان با سرمایههای انسانی خود بدرفتاری کنند و به گفتوگو ننشینند و درک متقابلی از آنها نداشته باشند، موجب میشود که افراد سرخورده شوند و روی خود و مهارتشان سرمایهگذاری نکنند و از بخش عمدهای از تواناییهای خود غافل شوند و این امر به خودی خود، بیآنکه مهم باشد از چه مقدار پول و تکنولوژی و تجهیزات و ماشینآلات استفاده میکنند، موجب عدم توفیق آن کشور در بازارهای جهانی خواهد شد. توانایی ایجاد و بهرهبرداری از دانش و مهارت بهصورت کارآمد و مفید، درجه موفقیت یک جامعه را مشخص میسازد و مدیریت دانش در دنیای پیشرفته اهرم قدرت و رمز موفقیت به شمار میآید.
حال یک سوال مهم بهوجود میآید؟! کشورهای کمونیستی همچون کوبا یا کرهشمالی که در زمینه تمرکز روی تحصیل و رشد سواد در جمعیت کشورهایشان، عملکرد موفقی داشتهاند (حداقل بنابر آمار و ارقام ارائهشده)؛ چرا اقتصاد ضعیف و شکنندهای دارند؟
جواب آن است که علاوه برتحصیل و سواد جمعیت کشور، یک محیط اقتصادی سالم نیز مورد نیاز است. کشورهایی که حتی با وجود افراد تحصیلکرده، عملکرد ناموفقی داشتهاند، سایر جنبههای موردنیاز برای عملکرد صحیح اقتصاد از جمله بازارهای آزاد، سیستم قیمتهای انعطافپذیر و غیردستوری، انتخابات آزاد و… را در دستور کار خود قرار ندادهاند.