عدل در تابستان ۱۳۳۳ به پیشنهاد دکتر مصباحزاده، مدیر کیهان برای ادامه تحصیل به انگلستان میرود و در اقامتی ششساله تحصیل در رشته روزنامهنگاری را در آن کشور به اتمام میرساند. در مدت اقامتش در انگستان مدتی هم در چاپخانه و سپس تحریریه روزنامه پرفروش دیلیاکسپرس لندن کسب تجربه میکند. در سال ۱۳۳۹ به ایران بازمیگردد و خبرنگار حوادث کیهان میشود. دو سال بعد به سمت دبیری صفحه حوادث کیهان ارتقا مییابد و بالاخره در اواخر سال ۴۳ پس از مدتی معاونت، سردبیر روزنامه کیهان میشود.
او در این سمت ابداعات فراوانی را آغاز میکند؛ از جمله برگزاری کلاسهای روزنامهنگاری، چاپ تیترها و عکسها بهصورت بزرگ و نیز انتشار مطالب آموزنده و سرگرمکننده برای شبهای جمعه. اما در سال ۱۳۴۷ تحت فشار دولت هویدا به ناچار از سردبیری بهعنوان تشریفاتی «قائممقام سردبیر» تنزل و در سال ۴۸ بهطور کامل شغلش را در کیهان از دست میدهد و چندی بعد در تاسیس فروشگاههای زنجیرهای کوروش همراه احمد خیامی میشود. اما آنچه موجب میشود عدل برای همیشه کیهان و از آن مهمتر روزنامهنگاری را کنار بگذارد به نظر جالب توجه میآید و ظاهرا بیربط با پرونده خودکشی تختی نیست. کیهان به سردبیری عدل در روز دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ خبر خودکشی تختی را همراه با آخرین یادداشتها و وصیتنامه او که توسط دستیار عدل یعنی مرحوم فیروز گوران از هتل آتلانتیک برداشته شده است، منتشر میکند و رکورد چاپ را در تاریخ مطبوعات ایران میشکند؛ بیش از یکصد هزار نسخه در یک روز.
ناگفته نماند که این در حالی است که او از مدتی پیش از آن هم چندباری به خاطر انتقاداتش از اعمال سانسور دولت بر مطبوعات حسابی زیر ذرهبین هویدا قرار گرفته و ظاهرا آن دوشنبه ۱۸دی ۱۳۴۶ دیگر میخ آخر بر تابوت پرونده مطبوعاتی عدل است، همان درخشانترین روز کیهان. کیهان آن روز با تاخیر چاپ میشود؛ اما با متن وصیتنامه و آخرین یادداشتهای تختی، آن هم بدون اجازه رسمی از مقامات مسوول. دادسرای تهران تازه فردای آن روز یعنی سهشنبه ۱۹دی ۴۶ متن وصیتنامه و آخرین یادداشتهای تختی را به صورت یکسان در اختیار مطبوعات میگذارد.
عدل بدون اجازه رسمی از مقامات مسوول در روزنامهاش خبر خودکشی تختی را به آخرین یادداشتها و وصیتنامه او مستند میکند؛ آنجا که جهانپهلوان خطاب به دادستان نوشته: «سبب مرگ من هیچکس نیست، من به میل خود دست به خودکشی زدهام. خواهش میکنم مزاحم کسی نشوید و به وصیتنامهام توجه کنید. امروز شنبه یازدهم دیماه است. ساعت ۲۴ را نشان میدهد. از خانه قهر کردهام و آمدهام هتل. از ساعت اول شب، همواره درصدد بودم که خودم را از بین ببرم. اکنون ساعت ۱۲ شب است.هنوز درباره به آخر رساندن عمر خویش تصمیم قطعی نگرفتهام. با خود هزاران فکر کردهام. به بابک میاندیشم، به زندگیام میاندیشم که پس از مرگم تباه میشود. بابک بیپدر میشود. نمیدانم چه کنم، آیا خود را از بین ببرم یا صبر کنم؛ اما نه، تا فردا هم صبر میکنم. فردا تصمیم میگیرم. آب خوردم و خوابیدم.»
عدل جریان را اینطور روایت کرده است: […] از طریق پزشکی قانونی اطلاع یافتیم که جهانپهلوان تختی صبح دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۴۶ در هتل آتلانتیک واقع در خیابان طالقانی (تختجمشید) نرسیده به خیابان ولیعصر خودکشی کرده است. تختی با سم به حیات خود خاتمه داده بود. خبرنگاران ما در آن وقت روز به دنبال خبر رفته بودند، ناچار از فیروز گوران که دستیار من در تحریریه بود درخواست کردم فورا خود را به هتل برساند. فیروز جوانی چالاک و زیرک بود. اطمینان داشتم که ایرادی در کار او نخواهد بود.
فیروز چگونگی رفتن تختی به هتل، اشیایی را که با خود داشت و نوع سم را بهطور مشروح گزارش داد؛ ولی از دلایل خودکشی حرفی نزد. تلفنی پرسیدم دلیل خودکشی چیست؟ جواب داد: «تختی در نامههایی که از خود به جای گذاشته بهطور مشروح مطالبی را بیان داشته که تمام نزد بازپرس است و بازپرس اظهار میدارد در زمان مقتضی همه چیز را اعلام خواهد کرد.» علت اینکه بازپرس مایل نبود چیزی بر زبان بیاورد این بود که میخواست تحقیقات را ادامه دهند و این برای ما دیر بود، باید هرچه زودتر به مدارک دست مییافتم. خوشبختانه فیروز گوران پس از چند دقیقه تلفنی اظهار کرد میتواند نامهها را بردارد و از من کسب تکلیف کرد. با تاکید فراوان به او گفتم تردید نکنید، نامهها را بردارید و فورا به دفتر بیایید. خبرنگار زیرک ما توانست با دست پر به موسسه مراجعت کند. کیهان آن روز با تاخیر منتشر شد. با دو بار تجدید چاپ، فروش یکصدهزار نسخهای را پشت سر گذاشت. این رکورد در تاریخ مطبوعات ما تا آن روز بیسابقه بود؛ بهطوریکه از تعاونی توزیع جراید خبر آوردند که نسخ کیهان تا چند برابر قیمت خرید و فروش میشود. در شماره روز بعد هم اکثر اخبار اختصاصی بود و شامل عکس و مصاحبه از نزدیکان تختی تیراژ در حد روز گذشته بود. همزمان با این موفقیت، اقدام بازپرسی مبنی بر تعقیب قضایی ما و اتهام سرقت مشکلساز شد. من حقایق را به بازپرس اظهار کردم و تمام عواقب کار را به عهده گرفتم و در مراجعات مکرر به وزارت اطلاعات، سازمان امنیت و نهایتا وزارت دادگستری حساب خبرنگاران را در کل ماجرا از خود جدا کردم و مسوولیت را قبول کردم و نهایتا تحت تعقیب قرار گرفتم. در اختلافی که با هویدا داشتم دولت برای برکناری من بهانه تازهای پیدا کرد و به دستور نخستوزیر پروندهای که مدتی راکد گذشته شده بود پس از سالها دوباره به جریان افتاد. رئیس دولت اصرار داشت که مرا به اتهام سرقت تحت پیگرد قرار دهد. دادگستری دستبردار نبود، مدعی بود نشر اکاذیب و سرقت انجام شده است. من مستندات زیادی داشتم و به علاوه تحقیقات قضایی بازپرس که بر مبنای وصیتنامه بود اتهام نشر اکاذیب را رد میکرد؛ ولی تهمت سرقت به جای خود باقی بود. نظر کارشناسی هم تایید میکرد که نوشتهها به خط خود آن فقید بوده است. قسمتهایی از یادداشتهای شخصی را که در واپسین ساعات زندگانی در هتل محل اقامت نوشته شده، همان زمان بهطور اختصاصی در روزنامه کیهان چاپ شد.