طبعا وضعیت جامعه، از نظر تمدنی، توجه بسیاری را به مشکلات دیگری که اجرایی بود، جلب کرد. همینطور، مواجهه با استبداد قاجاری، بسیاری را به سمت و سوی مسائل سیاسی و تحلیل آنها و نیز بحث از تئوریهای حکومت کشاند؛ اما در لابهلای اینها، مساله علم، دست کم یکی از مسائل مهم بود. نشریات دوره قاجاری، در این زمینه بسیار از علم مینوشتند. بعد از مشروطه هم باز تلاشهایی شد. در سایه دارالفنون، همینطور در دارالترجمههای ناصری و ظلالسلطانی، این بحث ادامه داشت.
در حوالی سال ۱۳۰۰ش. و بعد از آن، این مساله جدیتر شد؛ خیلی جدی. شواهد زیادی میتوان نشان داد؛ از نظر نویسندگان آن روز، مساله ترقی با توسعه علمی همراه تلقی میشد. بیشک پدید آمدن دبیرستانها در ایران که با تلاش علی اصغر حکمت بود و همینطور دانشگاه تهران، روی همین انگیزه بود. حتی سنتگرایانی مانند سیدجلالالدین طهرانی نیمیاز گاهنامه خود را به معرفی دانشمندان جدید اروپا و آمریکا و نیمی را به معرفی عالمان قدیمی دنیای اسلام اختصاص میداد.
به نظرم این حرکت، چندان ادامه نیافت. نه اینکه آن مقدار هم که توصیه میشد، ترویج علم به معنای اصیل کلمه بود که اصلا چنین امری متصور و مورد انتظار و توقع هم نبود؛ اما همان مقدار اندک هم در توسعه علم دنبال نشد و تحقق نیافت. دوره پهلوی دوم، به هیچ روی دانش جدی گرفته نشد و بیشتر همان رنگ و لعاب فرنگیمآبی بود. این روش حکومت بود. استفاده از فرنگیها اصل بود. تحصیلکردههای جدید از غرب برگشته، دل در گرو آن طرف داشتند. بسیاری از سیاستمداران، طرحهای اصلی را با کمک دانشمندان غربی و متخصصان آن طرف سامان میدادند. با این حال، مجلات علمی و مقالات مختلفی در سالنامهها و نشریاتی که اندکی بعد تحت عنوان دانشمند وغیره پدید آمد، وجود داشت.
این سنت از دوره بیستساله بود و سالنامهها گواه است. در همین زمان، در عصر پهلوی دوم، از یک طرف چپگرایی شدید مارکسیستی مسیر علم را تعطیل و همه را اهل سیاست و اقتصاد کمونیستی و ادبیات تند و تیز کرد؛ بهطوریکه ذهن جامعه را از علت دور میکردند و یکسره دنبال ایدئولوژی بودند و از طرف دیگر، مذهبیها هم دنبال اهداف خود بودند.
به نظرم، اندک احساساتی که در مردم برای تغییر و پیشرفت بود، از مسیر علم دور ماند و جامعه ما به سمت و سوی دیگری رفت. دلم میخواهد این داستان به خوبی نوشته شود. مطمئنم تلاشهایی برای بررسی این مسیر شده است، از جمله کتاب «راهی که رفتهایم» اما آنچنان که باید، مسیر علم در کشورما بهصورت جدی از نظر بررسی موانع ذهنی و مفهومی دنبال نشده است. ما هیچوقت علم را جدی نگرفتیم. شاید واقعا نمیتوانستیم. یعنی در مقطعی از تاریخ بودیم که اصلا امکانش نبود.
از وقتی ژاپن و چین و دیگر شرقیها به میدان آمدهاند، قدری امیدوارتر شدهایم؛ اما هنوز معتقدم، موانع آنقدر جدی و زیاد و در تمام بدنه جامعه ما حضور دارد که اصلا و ابدا امیدی نیست. ما البته میتوانیم تا اندازهای در صنعت فعال باشیم و در این زمینه، به هر دلیل پیشرفتهایی داشته باشیم؛ اما هیچوقت علم جدید را درک نخواهیم کرد. اصلا دست خودمان نیست، جنس فکر ما این نیست.