طی ۳۰ ماه گذشته بازار سرمایه ایران درگیر تلاطم بسیار بوده است؛ رشد تعجبآور سالهای ۱۳۹۸ تا نیمه اول ۱۳۹۹ پس از سقوط بزرگ و رکود طولانیمدت، تجربهای بود که برای فعالان قدیمی بازار سرمایه هم عجیب بود. در این مدت تعداد سرمایهگذاران و سهامداران فعال بازار سرمایه رشد چشمگیری داشت و حجم معاملات این بازار چندین برابر شد. در تمام طول این مدت اثر متغیرهای کلان اقتصادی بر نوسانات بازار سرمایه موردتوجه سیاستگذاران و پژوهشگران بوده است.
عدهای سرازیر شدن پولها به بازار سرمایه را ناشی از جهش تورمی در بخشهای مختلف اقتصادی و جاماندن طبقات مختلف مردم از این جهش و ورود به بازار برای جبران جاماندگی خود میدانستند و عدهای هم معتقد بودند که سیاستگذار اقتصادی (دولت و حاکمیت) برای جلوگیری از رشد بیرویه و مشکلساز تورم، با سیاستهایی مردم را روانه بازار سرمایه کرد که نقدینگی را کنترل کند. اگرچه بسیاری از این حرفها در حد تحلیلهای ساده باقی ماند اما مباحث پیرامون این موضوع همچنان ادامه دارد.
آنچه روشن است اینکه نمیتوان اثرات دوسویه متغیرهای کلان اقتصادی و بازارهای مالی را نادیده گرفت. بهطور معمول تورم (در معنای افزایش قیمت کالا و خدمات) موجب رشد سودآوری اسمی شرکتهای پذیرفتهشده در بازار سرمایه خواهد شد؛ بهویژه اینکه شرکتهای بورسی غالبا در میان شرکتهای موفق و بزرگ اقتصاد کشور هستند و هر کدام سهم مناسبی از بازار کالا و خدمات خود را دارند و از این رو از موقعیت رقابتی بهتری نسبت به سایر شرکتهای فعال در آن حوزه برخوردارند. با افزایش سودآوری شرکتها و با استفاده از روشهای معمول ارزشگذاری، ارزش شرکتها هم رشد خواهد کرد و این منجر به افزایش قیمتها و رشد شاخص هم خواهد شد. همچنین واضح است که افزایش قیمتها و افزایش قیمت ارز، ارزش جایگزینی شرکتهای بورسی را نیز افزایش خواهد داد.
از طرفی رشد تورم تا حدودی ریسکها را افزایش میدهد و حتی ممکن است به افزایش ضرایب ارزشگذاری هم منجر شود که خود دلیلی مضاعف بر تاثیرگذاری تورم بر قیمت سهام خواهد بود. بنابراین با افزایش تورم، بسیاری از پساندازکنندگان و سرمایهگذاران بازارهای سهام را بستر مناسبی برای بازیابی ارزش ثروت و دارایی خود مییابند. اما تاثیر تورم تا کجا چنین ادامه خواهد داشت؟
ماندگاری نرخ بالای تورم (و قیمت ارز) در کنار محدودیتهای بینالمللی توان مصرفکنندگان و تولیدکنندگان کالا و خدمات را کاهش خواهد داد و در میانمدت و بلندمدت ممکن است به بازارهای کالا و خدمات لطمه بزند. از طرفی نرخ بسیار بالا و غیرمعمول تورم، ریسکهای سرمایهگذاری در بازارهای مالی را افزایش میدهد و ممکن است سرمایهگذاران را به ورود به بازار داراییهای فیزیکی (مثل زمین و ساختمان) ترغیب کند.
اثر دیگر تورم تغییر نگاه سرمایهگذاران است. بهطور کلی نوسانات زیاد اقتصادی، پیشبینیناپذیری اقتصاد و تورم بالا، فعالان اقتصادی را کوتاهمدتنگر میکند. در یک اقتصاد با تورم ساختیافته بالا، سرمایهگذاران برای بلندمدت برنامهریزی نخواهند کرد.
آنها بهخوبی درک میکنند که توقف ۶ ماهه یا یک ساله در یک بازار ارزش دارایی و ثروت آنها را بهشدت تغییر خواهد داد. از این رو است که در چنین جوامعی سرمایهگذاران دائما از این بازار به آن بازار میروند؛ امروز دلار میخرند، فردا در بورس هستند و روز دیگر دربهدر بهدنبال رمزارزها میدوند و در این جابهجایی، متحمل هزینههای معاملاتی بسیاری هم میشوند. کوتاهمدتنگر شدن سرمایهگذاران در بازارهای مالی، سیاستگذاریهای اصلاحی در بازار را دشوار میکند و تاثیرات بسیاری بر روندهای کوتاهمدت بازارها خواهد داشت.
اگر به توصیههای فعالان بازار سرمایه به سرمایهگذاران توجه کنید، تقریبا همیشه «داشتن نگاه بلندمدت» را توصیه کردهاند. در ادبیات مالی هم مقالات و تحقیقات بسیاری است که نشان میدهد برندگان بازارهای مالی کسانی هستند که همیشه در بازار حضور دارند. کریستوفر اچ. براون در کتاب «سرمایهگذاری ارزشی» به پژوهشی اشاره کرده است که در آن نشان داده شده اگر بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ در همه پستی و بلندیهای بازار آمریکا بودید، سرمایه شما بیش از ۵۱ برابر میشد، اما اگر تنها ۱۰ روز از بهترین روزهای این دوره ۱۵ ساله را از دست داده باشید، سرمایه شما ۳۲ برابر و اگر ۳۰ روز (یعنی یک ماه از ۱۸۰ ماه) از بهترین روزها را از دست داده باشید، سرمایهتان کمتر از ۱۶ برابر میشد. بنابراین باید با نگاه بلندمدت همیشه در بازار بمانید و تورم بالا و بلندمدت به چنین نگاهی آسیب میزند.