اعتراضات جسته و گریخته برخی اصولگرایان و اظهارات دو مقام رسمی ایران؛ یعنی آقایان امیرعبداللهیان و شمخانی نشان میدهد که درباره متن نهایی آورده شده از وین به تهران، حرف و حدیثهایی در راهروهای قدرت وجود دارد و البته معنای این حرف، تغییر تصمیم کلیت نظام سیاسی درباره توافق کردن نیست.
از طرف دیگر ماهیت این اظهارات هم طوری است که نمیتوان آنها را صرفا تلاشی برای امتیازگیری بیشتر از طرف مقابل دانست. نتیجه آنکه میتوان حدس زد توافق نهایی در وین نه خیلی نزدیک است و نه خیلی مورد رضایت طرف ایرانی.
اظهار خوشبینی مقامات آمریکایی، روسی و اروپایی هم این ادعا را تا حدی تقویت میکند. تجربه دوران ترامپ و احتمال بازگشت وی به قدرت در سال ۲۰۲۴ و حتی پیروزی احتمالی جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهای سنای آمریکا هم تردیدها را در تهران نسبت به تحقق اهداف موردنظر ایران بیشتر کرده است. آمریکاییها نهتنها تضمین محکمی درباره بازگشت پول حاصل از فروش نفت به ایران نمیدهند و میگویند چنین سازوکار و نهادی برای تضمین تحریم نکردن وجود ندارد، بلکه درباره ماندن آمریکا در برجام در دوران پس از بایدن هم حرف چندانی برای گفتن ندارند و حتی دادن تضمین را بیفایده میدانند.
گذشته از این درباره ماهیت توافق بر سر دو موضوع دیگر هم هنوز ابهام وجود دارد. سرنوشت اورانیوم۶۰ و ۲۰درصد غنیشده و نیز سانتریفیوژهای پیشرفتهای که ایران بعد از خروج آمریکا از برجام آنها را راهاندازی کرده است. برخی رسانهها میگویند قرار است ایران اورانیوم ۶۰ درصد غنیشده خود را نزد مسکو به امانت بگذارد؛ اما این خبر هم مورد تایید قرار نگرفته است. سانتریفیوژهای پیشرفته هم میتوانند زمان گریز هستهای ایران را باز هم کمتر کنند و معلوم نیست که آیا غرب با نگهداری آنها در انبارهای ایران موافقت خواهد کرد یا نه؟ بههر حال ایران در ازای تضمین ندادن آمریکا، ناگزیر است امکان بازگشت سریع خود به شرایط قبل در صورت نقض برجام را حفظ کند.
یعنی درصورتیکه بههر دلیل داستان خروج ترامپ از برجام بههر شکلی تکرار شود، جمهوری اسلامی باید بتواند به سرعت فعالیتهای متوقفشده خود را از سر بگیرد. از همینرو ممکن است ایران بخواهد زمان راهاندازی مجدد سانتریفیوژهای پیشرفته را کاهش دهد.
سرانجام اینکه پایداری هر نوع توافق برای سالهای متمادی و در دوران پس از بایدن هم محل تردید است. هر دو طرف نه از سر اختیار، بلکه از سر اجبار به چنین توافقی روی آوردهاند؛ ضمن اینکه مخالفان توافق در هر دو طرف قدرت زیادی دارند. درست است که فعلا اصولگرایان مخالف برجام در داخل ایران سکوت کردهاند، اما این سکوت درازمدت نخواهد بود. مخصوصا اگر دولت بخواهد مثل دولت قبلی از امتیاز برجام در صحنه رقابتهای سیاسی داخلی استفاده کند، شکنندگی اجماع نسبی موجود درباره برجام عیانتر خواهد شد. اصولا هر موضوع سیاست خارجی که وارد رقابتهای سیاسی داخلی و سیاست هویت شود، گرهگشایی از آن کار دشواری است و برجام نیز مستثنی از این قاعده نیست.
ایران میکوشد تا جای ممکن امتیاز بیشتری بگیرد؛ اما در عین حال واقف است که انتظارات خود از برجام را نباید بالا ببرد.
واقعیت این است که ارزش استراتژیک برجام به دلایل مختلف کمتر از گذشته شده است؛ اما بدیل و جایگزین بهتری هم برای آن وجود ندارد. اصولگرایان هم با همین منطق به احیای برجام باورمند شدهاند. به تعبیر لیبرالهای دوآتشه که میگویند دولت شر ناگزیر است، برجام هم برای مخالفان آن چیزی شبیه شر ناگزیر است که بدیل و جایگزین مطلوبتری برای آن حداقل در افق کوتاهمدت و حتی میانمدت متصور نیست.
برجام سقف و حد اعلای توافقی است که در شرایط بیاعتمادی حاد میان ایران و آمریکا نیل به آن ممکن است و تجربه دور جدید مذاکرات در وین نشان داد که بالاتر بردن این سقف از سوی هر یک از دو طرف کاری بسیار سخت و زمانبر است. گو اینکه درباره ادامه حیات طولانیمدت آن هم تردیدهای جدی وجود دارد. همانند سال۹۴ اینبار هم میتوان (البته با تردید کمتری) پیشبینی کرد که برجام منجر به برقراری روابط استراتژیک میان ایران و غرب و حتی کاهش محسوس اختلافات نخواهد شد.