ایرانیان تجددخواه، نخستین گام‌های اصلاحات را در زمان ولایت‌عهدی عباس میرزا برداشتند. اندیشه دستیابی به ترقی از همان دوره ذهن مصلحان ایرانی را به خود کشاند و سرانجام در جنبه اقتصادی، به پایه‌گذاری کارگاه‌ها و کارخانه‌های گوناگون در کشور انجامید؛ پدیده‌ای که پیامدها و دستاوردهای گوناگون سیاسی و اجتماعی را نیز به همراه آورد. دولت ایران در زمان عباس‌میرزا، به سال ١٢٢٦ قمری برای نخستین بار دو دانشجو به نام‌های محمدکاظم برای تحصیل در رشته نقاشی و میرزا حاجی‌بابا افشار برای فراگیری دانش‌های نوین پزشکی به اروپا فرستاد. دومین گروه دانشجویان ایرانی در سال ١٢٣٠ قمری به لندن رفتند. عباس میرزا همچنین تعدادی کارآموز به روسیه فرستاد. انتشار روزنامه، ترجمه کتاب‌های علمی و پایه‌گذاری کارخانه توپ و تفنگ‌سازی در تبریز، برآیند بعدی اصلاحات، در پی این کوشش‌های آموزشی بود. همزمان با فرستادن دانشجو به اروپا چند کارگاه تولیدی در ایران راه‌اندازی شد.

این واحدهای کوچک تولیدی، به متخصص نیاز داشتند، دولت از این‌رو در کنار دانشجویان رشته‌های علمی، چندین کارآموز نیز برای فراگیری روش‌های نوین تولیدی و فنی به اروپا فرستاد. این کوشش‌ها پس از درگذشت عباس میرزا، در دوران حکومت پسرش محمد شاه نیز تداوم یافت. دولت دو گروه دانشجو را به اروپا فرستاد که در میان آنها فردی به نام محمدرضا برای آموختن باسمه (چاپ)، چیت‌سازی و صنعت قند و شکر برگزیده شده بود. آموزش نوین با بنیان‌گذاری دارالفنون در ایران رسمیت یافت.

 

 

این نهاد آموزشی، پایه پیدایش دیگر مدرسه‌های متوسطه در ایران شد. مهندسی، معدن‌شناسی، طب، علوم نظامی و داروسازی، رشته‌های علمی دارالفنون را دربرمی‌گرفتند. معدن‌شناسی پیوندی مستقیم با توسعه و استخراج معادن داشت و می‌توانست به گسترش کارخانه‌ها و تامین مواد خام آنها یاری رساند.

نیاز به نیروی متخصص برای راه‌اندازی و مدیریت کارخانه‌ها و مراکز تولیدی دولت ایران را برآن داشت دانشجویانی بسیار برای فراگیری دانش‌ها در کلیدسازی، باسمه، چیت‌سازی، قندوشکرسازی، ابریشم‌بافی، حریربافی، چینی‌سازی، صحافی، کاغذسازی، چدن‌ریزی، صحافی، کاغذسازی، قالب‌گیری، دباغی، ماهوت‌بافی، تلمبه‌سازی و شیشه‌سازی به اروپا بفرستد.کارگاه‌های کوچک تولیدی نیز در دارالفنون افزون بر تدریس دانش‌های جدید شکل گرفت که محصولاتی گوناگون تولید می‌کردند؛ کارخانه بلورسازی و کاغذسازی از آن‌دست بود که هرچند محصولات‌شان اندک بود، اما کیفیت آنها مناسب بود و حتی برای فروش آنها در روزنامه «دولت علیه ایران» تبلیغ می‌شد.

 در یکی از این تبلیغات چنین آمده است «با همین کارخانه بلورسازی ایرانی که به جهت امتحان ساخته شده است، بلورهای خوب و مرغوب به انواع و اقسام مختلفه ساخته می‌شود، به قسمی که مردم همین بلورها را خریده و به‌کار می‌برند. کاغذگرخانه نیز همه روزه مشغول ساختن کاغذهای تحریر و غیرتحریر است؛ به‌طوری‌که اکثر کاغذهای عطاری تهران از کارخانه داده می‌شود و کاغذ تحریرش بسیار خوش‌خمیر و خوش‌قلم است که اکثر محررین از روی میل طالب آن هستند.»

دانش‌آموختگان دارالفنون و دانش‌آموختگان بازگشته از اروپا به این‌ترتیب با تولید نمونه‌هایی از محصولات صنعتی گامی سودمند در بنیان‌گذاری و راه‌اندازی کارگاه‌های مدرن تولیدی در کشور برداشتند؛ با رونق صنایع و تولیدات شیمیایی در پاره‌ای از منطقه‌های کشور کارخانه‌هایی برپا شد که بیشتر آنها به ماشین‌آلات خارجی مجهز بودند.

شاهان قاجار نیز توجهی ویژه به این کارخانه‌ها و هزینه‌های آنها داشته، از آنجاها بازدید می‌کردند. آنها همچنین کسانی را برای بازدید و ارائه گزارش مامور می‌کردند. این کارخانه‌های نوبنیاد به متخصصان نیاز داشتند. دولت برای برآوردن نیاز آنها شمار دانشجویان فرستاده‌شده به اروپا را افزایش داد. همچنین کارشناسانی از اروپا به‌کار گرفت. آشنایی ایرانیان با علوم مدرن دگرگونی چشم‌گیر در صنایع کشور پدید آورد. راه‌اندازی کارخانه‌های گوناگون مانند چینی‌سازی در ارگ، کبریت‌سازی، کاغذسازی و صابون‌سازی در تهران، کاغذسازی در اصفهان، چینی‌سازی در تبریز، تصفیه شکر در مازندران و قندسازی در مازندران در دوره قاجار، دستاورد این پیوند و آشنایی به شمار می‌آمد. کارخانه‌هایی نیز در زمینه باروت‌سازی در تهران و پاره‌ای شهرها پدید آمدند. بیشتر این کارخانه‌ها اما رفته‌رفته با محصولات خارجی نتوانستند رقابت کنند و به ورشکستگی افتادند. جورج کرزن در کتاب «ایران و قضیه ایران» درباره تعطیلی کارخانه‌های نوبنیاد در ایران می‌نویسد «در یزد ١٨٠٠ کارخانه وجود داشت که در کار تجارت فعالیت می‌کردند؛ ولی این وضع درخشان به دلایلی که در همه جای ایران دیده می‌شود، دچار وقفه شد و کارخانه‌ها یکی پس از دیگری تعطیل شدند.»

بیشتر کارخانه‌های ایرانی، پس از گسترش علوم و آموزش‌های نوین در ایران شکل گرفتند. کارگاه‌هایی گوناگون در واقع از زمان اصلاحات آموزشی و نظامی دوره عباس‌میرزا در ایران راه افتادند؛ اما جنبش واقعی کارخانه‌سازی پس از پیدایش دارالفنون شکل گرفت. زمانی که نخستین تولیدهای داخلی کشور به دست دانش‌آموختگان دارالفنون و در همان کارگاه‌های کوچک مدرسه تولید و عرضه شدند، از آن پس و در همان روزگار ناصرالدین‌شاه کارخانه‌های گوناگون دولتی یا خصوصی در ایران برپا شدند که بسیاری را ایرانیان دانش‌آموخته اداره می‌کردند یا به سبب کمبود متخصص، کارشناسانی از اروپا اداره آنها را عهده‌دار بودند. این مراکز تولیدی اما پیش از آنکه با تولیدات انبوه، ایران را به کشوری صنعتی بدل کنند، در پی بروز مسائل گوناگون با شکست روبه‌رو شدند و از رونق افتادند. با رکود این کارخانه‌ها بی‌شک سرمایه‌های فراوان مالی و انسانی تباه و کارگران و نیروهای فنی بیکار شدند.