48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
حمایت از مفهوم “شهر فشرده” به عنوان یک استراتژی برای کاهش پراکندگی شهری ، برای حمایت از استفاده بیشتر از زیرساختها و خدمات موجود در مناطق مستقرتر و بهبود اتصال مراکز اشتغال و ترانزیتی به شدت در تحقیقات شهری مورد بحث است. با استفاده از تراکم مسکونی شهری به عنوان یک معیار جایگزین برای فشردگی شهری، این مقاله به طور تجربی پایگاهداده کاداستر را که حاوی جزئیات هر ملک است، بررسی میکند تا تغییرات الگوهای تراکم مسکونی شهری در ملبورن، استرالیا را با استفاده از تکنیکهای جغرافیایی نشان دهد. این مقاله تحقق جنبه تراکم سیاست شهری فشرده اجرا شده در برنامه ملبورن 2030 را مورد بحث قرار می دهد. سیاست متراکمسازی به دنبال شهری فشردهتر نتایج متفاوتی را به همراه داشته است. یافتههای این مطالعه نشان میدهد که تراکمهای شهری در سراسر مناطق حائل در اطراف CBD ملبورن به طور قابلتوجهی متفاوت است. تعداد خانههای رو به کاهش در حومههای داخلی و متراکم شدن سریع منطقه بیرونی داخلی تعجبآور است، به طوری که توسعه شهری از الگوهای متضادی پیروی میکند که پیشبینی میشد پس از چنین تغییر سیاستی پدیدار شود. برعکس، تراکم سکونت در اطراف مراکز فعالیت تعیینشده بین دو منطقه اول از نظر آماری ناچیز است – هدف اساسی مدل شهر فشرده برای افزایش تراکم مسکونی در اطراف قطبهای اقتصادی و ترانزیتی قابل توجه را زیر سوال میبرد. “اثر توخالی” (یعنی کاهش محلی در تراکم مسکونی) مشاهده شده در تجزیه و تحلیل در اطراف حومه داخلی ما را ملزم به بررسی بیشتر کیفیت داده های ورودی به ویژه کدگذاری توسعه های چند طبقه و تقسیمات فرعی زمین در پایگاه داده کاداستر می کند.
برنامه ریزی کاربری زمین بخشی جدایی ناپذیر از زیست پذیری و زیست پذیری یک منطقه شهری است زیرا بر تصمیم گیری در مورد مکان و نحوه زندگی ما تأثیر می گذارد. در طول چند دهه گذشته، سازمانهای دولتی و شوراهای محلی در استرالیا به طور مستمر در حال توسعه و اتخاذ استراتژیهای برنامهریزی کاربری زمین برای مهار و مدیریت رشد شهری بودهاند. رویکردهای مشابهی مانند “رشد هوشمند” در ایالات متحده، و “شهر فشرده” و “تشدید” در اروپا، برای تنظیم و مهار گسترش شهری ابداع و اتخاذ شد. تغییر پارادایم در توسعه سیاست شهری را می توان با تغییرات شدید در سیاست نشان داد که ضد شهرنشینی را بر حومه نشینی در استرالیا ترجیح داده است. هدف کلی این تغییر، کاهش پراکندگی شهری و حمایت از استفاده بیشتر از زیرساختها و خدمات موجود در مناطق مستقرتر، بهویژه در حومههای داخلی و میانی است. قبل از این تغییر، حومه نشینی برای تحریک رشد اقتصادی، برای ایجاد اشتغال با اثرات چند برابری قوی و برای توسعه زیرساخت ها در حاشیه شهرها اعلام شده بود. چنین سیاست های مرتبط با این تغییر برای تغییر شهرهای استرالیا به گونه ای طراحی شده اند که فشرده تر و متصل به مراکز اشتغال و گره های فعالیت های اجتماعی و فرهنگی باشند. برتون (2000) استدلال می کند که “شهر فشرده” ممکن است استفاده از حمل و نقل عمومی را افزایش دهد و همچنین استفاده از پیاده روی و دوچرخه سواری را برای حمل و نقل تشویق کند. این به نوبه خود برای کاهش وابستگی به خودرو و ارتقای پایداری پیشنهاد شده است.
در چند دهه گذشته، مفهوم شهر فشرده به کلیشه ای در بحث سیاست شهری در سراسر جهان تبدیل شده است. بدون شک مزایای زیادی در رابطه با مدل شهری جمع و جور وجود دارد. مهار گسترش شهری، دسترسی بهتر به خدمات و امکانات رفاهی، کاهش وابستگی به خودرو و استفاده مکرر از حمل و نقل عمومی چند نمونه هستند (برتون، 2000، دیلمان و همکاران، 1999). با این حال، تراکم بالاتر به طور خودکار این مزایا را تضمین نمی کند، بلکه مشروط به ارائه همزمان زیرساخت ها، اشتغال، خدمات و امکانات است. در مقابل، استدلالهای متقابل علیه مفهوم شهر فشرده (همانطور که توسط برتون، 2000 اشاره شد) مانند تخلیه فضاهای باز، ازدحام بیش از حد و بازار مسکن متورم (به ویژه در اطراف گرههای دسترسی بالا)، از پذیرش آن به عنوان یک گزینه سیاست شهری پایدار جلوگیری میکند. . این اثرات همچنین تحت تأثیر عوامل دیگر مانند تصدی مسکن، نوع مسکن، الگوی کاربری زمین، هزینه مسکن و دسترسی به منابع مالی قرار دارند (راندولف، 2006). سرمایهگذاری هنگفتی از بودجه عمومی در پروژههای تجمیع شهری مانند نوسازی حومه داخلی یا جوانسازی شهری انجام شده است، همانطور که در توسعههای مختلف اسکله در ملبورن، توسعه میدان سبز در سیدنی و پروژههای نوسازی درون شهری در بریزبن برای جذب مردم برای زندگی در مناطق داخلی شهر مشهود است. .
علیرغم تلاشها برای تبدیل لفاظی مدل شهر فشرده به واقعیت، پیامدهای تغییر سیاست شهری اخیر که از طریق برنامههای توسعه شهری مانند «ملبورن 2030»، «ملبورن@5 میلیون» (DPCD، 2008a، DPCD، 2008b)، «پایدار» اجرا شده است. سیدنی 2030 و طرح منطقه ای کوئینزلند جنوب شرقی (SEQ) در شکل شهری هنوز به طور کامل مورد بررسی قرار نگرفته اند. علاوه بر این، برخی از ساختارهای برنامهریزی که سیاست پیشنهادی بر اساس آنها به زندگی با تراکم بالاتر تغییر میکند (مانند شهرهای فشرده)، نه به اندازه کافی درک شدهاند و نه از نظر آماری آزمایش شدهاند. نظر فورستر (2006، ص 180) در مورد استراتژیهای برنامهریزی شهری در استرالیا همچنین نشان میدهد که چشمانداز بسیار دقیقی برای آینده شهرهای استرالیا وجود دارد که به طور خطرناکی با تصویر افزایش پیچیدگی جغرافیایی از اوایل دهه 1990 در تضاد است. این علیرغم استفاده گسترده تر از این سازه ها در پیگیری رشد شهری پایدار است. اغلب، این سازه ها به طور کلی برای هدف برنامه ریزی استراتژیک تعریف می شوند. ما استدلال می کنیم که سیاست شهری فشرده باید به طور تجربی در یک سطح خرد جغرافیایی (یعنی قطعه زمین / بلوک) مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان اثرات محلی تغییر سیاست شهری بر تراکم مسکونی مسکونی را بهتر درک کرد. پیامدهای بالقوه پیگیری شکل شهری پایدار در سالهای اخیر از جمله استفاده از زمین مخلوط، تراکم جمعیت و مسکن بالاتر حومههای داخلی، عرضه متنوعتر مسکن در بازار مسکن محلی و ایجاد اکولوژیهای اجتماعی را میتوان ارزیابی کرد. تصمیمات آینده را اطلاع دهید تحقیقات هدفمند در مورد این موضوع به سختی آغاز شده است و این کسری انگیزه این مقاله را تقویت می کند.
به منظور بررسی ویژگیهای فضایی شکل و رشد شهری، این مقاله تلاش میکند تا تغییر در تراکمهای مسکونی را قبل و بعد از اجرای برنامه «ملبورن 2030» – یک چارچوب برنامهریزی دولتی که برای پایتخت کلانشهر در ایالت دنبال میشود، ارزیابی کند. ویکتوریا، استرالیا با این حال، سایر بازتابهای فشردگی، مانند تراکم اشتغال یا ترکیب کاربری زمین، در نظر گرفته نمیشوند، به این معنی که استفاده از آن به جنبه مسکونی مفهوم شهر فشرده محدود میشود. در این مطالعه ما این فرضیه تحقیق را بررسی خواهیم کرد که مدل شهر فشرده فعلی احتمالاً تراکم مسکونی مسکونی را در حومههای داخلی و اطراف مراکز عمده فعالیت افزایش میدهد، زیرا سیاست شهری فشرده توسعه ساختوسازهای چندسطحی/واحد را در این مناطق تشویق میکند. .
برای به تصویر کشیدن تغییر در تراکم شهری، دو مجموعه اصلی از تکنیک ها استفاده می شود. ابتدا، یک تحلیل بافر برای محاسبه آمار منطقهای و آزمایش تفاوت در تراکم مسکونی در اطراف منطقه تجاری مرکزی ملبورن (CBD) و مراکز فعالیت تعیینشده در طرح اعمال میشود. دوم، در مقیاس کلان شهری، یک معیار «خودهمبستگی فضایی» (یعنی موران I) برای محاسبه درجه خوشهبندی فضایی خانهها استفاده میشود. برای جلوگیری از سوگیری جغرافیایی مانند تنوع در اندازه و اشکال نامنظم حومه شهرها یا کد پستی، تجزیه و تحلیل فضایی اعمال شده در این مطالعه از یک شبکه 1 کیلومتر در 1 کیلومتر برای کشف تغییرات در الگوهای تراکم مسکونی شهری در ملبورن استفاده می کند. این نشان دهنده تنوع فضایی و درجه تراکم در مرز رشد شهری (UGB) است.
مفهوم شهر فشرده به طور گسترده ای به عنوان یک ابزار برنامه ریزی در کشورهای توسعه یافته پذیرفته شده است. جنکس، برتون و ویلیامز (1998) بیان می کنند که فرضیه شهر فشرده مفاهیم مختلف برنامه ریزی شهری را ترکیب می کند. فشردگی را می توان به عنوان توسعه با تراکم بالا یا تک مرکزی تعریف کرد (گوردون و ریچاردسون، 1997)، در حالی که برای یوینگ (1997) به معنای تمرکز اشتغال و مسکن و تنوع بیشتر کاربری ها است. مسلما فشردگی به عنوان مکانیزمی برای کنترل و
برنامه ریزی استراتژیک در ملبورن سابقه ای طولانی دارد. هیئت کار ملبورن و متروپولیتن (MMBW) برای اولین بار مجموعه ای از سیاست های برنامه ریزی استراتژیک جامع را در سال 1971 برای هدایت شکل شهری منطقه متروپولیتن ملبورن (MMBW 1971) ایجاد کرد. هفت “دالان رشد شهری” در هم آمیخته با “گوه های سبز” برای شکل دادن به جهت رشد شهری برای بیش از 30 سال پیشنهاد شد (گودمن، باکستون، چتری، تیلور و وود، 2010). تاکید بر تمرکز توسعه شهری بیرونی در چاه
نقشه برداری تراکم شهری بر اساس چهار پایگاه داده دیجیتال فضایی مرکزی ویکتوریا است. اولین لایه ها لایه های مالکیت دیجیتال دولتی برای آگوست 2001 و اکتبر 2006 هستند. این لایه ها حاوی جزئیات هر ملک برای ویکتوریا در استرالیا است. فواصل زمانی انتخاب شده برای بررسی امکان ارزیابی پیامدهای مفاد سیاست مربوط به تراکم را در ملبورن 2030 فراهم می کند.
نقشه برداری تراکم مسکونی شهری بر روی یک شبکه با سلول شبکه ای 1 × 1 کیلومتر انجام شده است. این شبکه برای منطقه شهری ملبورن در UGB ایجاد شد. از نقشه های تراکم در شکل 3، تعدادی مشاهدات در مورد الگوهای فضایی تراکم های مسکونی می توان انجام داد.
اول، تراکم مسکن در سراسر منطقه شهری ملبورن به طور قابل توجهی متفاوت است. با توجه به عوامل تاریخی و جغرافیایی، مناطق شرقی ملبورن از تراکم جمعیت بیشتری نسبت به همتایان خود برخوردار است.
بررسی تجربی الگوهای تراکم مسکونی شهری ارائه شده در این مقاله بینش های جدیدی را در مورد پیامدهای فضایی تغییرات سیاست ارائه می دهد. علاوه بر این، شواهدی برای ارزیابی تفاوت بین بلاغت و واقعیت از نظر دستیابی به تراکم مسکونی بالاتر در اطراف مراکز فعالیت تعیینشده ارائه میکند. تجزیه و تحلیل پایگاه داده ای که حاوی جزئیات هر ملک است، این پتانسیل را دارد که به برنامه ریزان شهری و دست اندرکاران سیاست در ارزیابی های شهری کمک کند.