48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
هدف این مقاله زیر سوال بردن تفاسیر هنجاری تاب آوری است که در اقتصاد فرهنگی محلی اعمال می شود. این مقاله دارای سه بخش است، بخش اول مفهوم دریافت شده از انعطاف پذیری را که اتمیستی و بسته است (حالت A) ارائه می دهد، و آن را با نسخه دیگری (حالت B) که اجتماعی و باز است مقایسه می کند. بخش دوم برخی از ویژگیهای مهم اقتصاد فرهنگی را بررسی میکند و نشان میدهد که چرا این اقتصاد به طور خاص نسبت به تعبیههای محلی حساس است. بخش سوم چارچوبهای خطمشی مبتنی بر تابآوری حالت A و حالت B را در تضاد قرار میدهد. این مقاله نتیجه میگیرد که شکلی از ظرفیتسازی محلی که برای ویژگیهای اقتصاد فرهنگی و مکان اعمال میشود، استراتژی سازندهتری برای تابآوری ارائه میدهد.
اقتصاد فرهنگی، که معمولاً به عنوان صنایع خلاق و فرهنگی شناخته می شود ، همراه با حوزه فرهنگ، در وضعیتی قابل توجه قرار دارد. نه تنها ساختار داخلی آن در حال مذاکره مجدد است (رابطه بین سود و غیرانتفاعی، رسمی و غیررسمی)، بلکه دستخوش یک دگرگونی و همگرایی است که توسط احتمالات تغییرات تکنولوژیکی ایجاد شده است. علاوه بر این، ماهیت حکمرانی آن در حال تغییر است (چه بخش هایی از بودجه دولتی تامین می شوند و به چه دلایلی). در نهایت، این تنش ها در شرایط مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی انجام می شود . به طور کلی، حوزه حکمرانی اقتصاد فرهنگی، حوزه ای بحث برانگیز و پیچیده است.
بحثهای زیادی در مورد سیاستهای ملی و ابتکارات بینالمللی و همچنین بحثهای بحثانگیز در مورد اقتصاد فرهنگی شهری وجود داشته است ( Hesmondhalgh, Pratt, 2005 , Lange et al, 2009 , Oakley, 2004 , Oakley, 2006 , Pratt, 2005 ). واضح است که مقیاس و زمینه حکمرانی موضوع مهمی است. با آگاهی از این محدودیتها، این مقاله به دنبال بررسی جنبهای از حکمرانی اقتصاد فرهنگی است. که با تاب آوری و سیاست های فرهنگی محلی مرتبط است . مفهوم تاب آوری کلیدواژه بحث های سیاست گذاری در قرن بیست و یکم بوده است. تفسیر غالب آن آماده است، بسته بندی شده در یک بسته بندی «ریاضتی»، تعبیری که در لفاظی ریشه دار در نیمکره شمالی و واکنش بسیاری از دولت های ملی به شرایط اقتصادی اخیر گنجانده شده است. این مقاله استدلال می کند که این تنها یک تفسیر است، تفسیری محدود و بالقوه آسیب رسان برای اقتصاد فرهنگی. تفسیر دیگری در دسترس است که در مورد اقتصاد فرهنگی مناسبتر و احتمالاً مؤثرتر است. تفسیر اخیر بهویژه به اقتصاد فرهنگی مرتبط است، زیرا ماهیت موقعیت کنش اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را تصدیق میکند. اصطلاح “محلی” این نگرانی را کمتر مشخص می کند، که با ایده محلی بودن بهتر نشان داده می شود ( Amin, Thrift, 1992 , Pratt, 1991 ): ترکیبی منحصر به فرد از شبکه های مختلف که “تفاوت” مکان ها را می سازند.
مفهوم تاب آوری یکی از مفاهیمی است که در زمان های اخیر محبوبیت پیدا کرده است. این در حال تبدیل شدن به یک اصطلاح هژمونیک است، بسیار شبیه پایداری در دهه 1990، یا در واقع صنایع خلاق در اوایل دهه 2000. مانند این اصطلاحات دیگر، تابآوری بهعنوان واژهای که مرتبط و بهروز به نظر میرسد، وارد واژگان رایج، بهویژه سیاستگذاری شده است. به عنوان کارمندان، سازمانها و شهروندان از ما خواسته میشود که انعطافپذیر باشیم و مرتباً آمادگی خود را برای انعطافپذیری آزمایش و نشان دهیم. عملاً تداعی یک حالت وجودی است.
استفاده از این اصطلاح از فرآیندها به سازمان ها، ایالت ها و اقتصادها و به افراد گسترش یافته است. تفسیر نوظهور حالتی از توانایی مقاومت در برابر اعمال خارجی است که یکپارچگی یک موضوع را تهدید می کند ( بریستو، 2010 ، کریستوفرسون و همکاران، 2010 ، هادسون، 2009 ، پک، 2012 ، پایک و همکاران، 2010 ). به گونهای که اگر کسی در حال آماده شدن برای انعطافپذیری نباشد یا در حال آمادهشدن نباشد، در حال شکست است ( Neocleous, 2013 ). به راحتی می توان تصور کرد که چگونه چنین فراخوانی می تواند به یک امر حکومتی و یک رژیم تبدیل شود. تفسیر قدیمیتر از تابآوری بهراحتی در قالب سیاست فرهنگی سنتی قابل مشاهده است. انعطافپذیری در اینجا به عنوان حفاظت و بایگانی، سرمایهگذاری در آموزش عالی برای هنرمندان، آموزش برای مخاطبان، و هم برای تکنسینها و هم برای محافظان تعبیر شد . آیا این تاب آوری است که تغییر کرده است یا نقشی که دولت ایفا می کند؟
این مقاله مفهوم انعطافپذیری را دوباره بررسی میکند و تاکید میکند که حداقل دو مسیر دارد: رایجترین کاربرد معاصر که به تفسیری فردگرایانه گرایش دارد. استفاده قدیمی تر به تفسیر جمعی تر اشاره دارد. بنابراین، ما به این احتمال اشاره میکنیم که استفاده از تابآوری معمولاً برای مشروعیت بخشیدن به یک استراتژی نئولیبرالی کوچک کردن دولت به کار میرود. علاوه بر این، ما پیامدهای تاب آوری در اقتصاد فرهنگی را بررسی می کنیم. در اینجا ما به اهمیت درک موقعیتی از عملیات و فعالیت های اقدامات خاصی اشاره می کنیم که انعطاف پذیری را در برابر معانی مختلف باز می کند. یک استراتژی ممکن است به طرق مختلف هم در اقتصاد فرهنگی و هم در سایر بخشهای اقتصاد و جامعه اجرا شود. این نتیجهگیری مقاله است، یعنی اینکه تابآوری برای بخش فرهنگی یک معنی ندارد، و در برداشتن معنای چنین اصطلاحی، دقت و درک این بخش لازم است، چه رسد به اینکه چه اقدامی را تحریم میکند.
این مقاله دارای سه بخش است. اولی مفهوم دریافت شده از تاب آوری را که اتمیستی و بسته است (حالت A) ارائه می دهد و آن را با نسخه دیگری (حالت B) که اجتماعی و باز است، مقایسه می کند. بخش دوم برخی از ویژگیهای مهم اقتصاد فرهنگی را بررسی میکند و نشان میدهد که چرا این اقتصاد به طور خاص نسبت به تعبیههای محلی حساس است. بخش سوم چارچوبهای خطمشی مبتنی بر تابآوری حالت A و حالت B را در تضاد قرار میدهد. این مقاله نتیجه میگیرد که شکلی از ظرفیتسازی محلی که برای ویژگیهای اقتصاد فرهنگی و مکان اعمال میشود، استراتژی سازندهتری برای تابآوری ارائه میدهد.
انعطافپذیری در کاربرد کنونیاش قدرت خود را از مبهم بودن تعریف و کاربرد بالقوه جهانی و تعمیمیافتهاش و ضرورت کاربرد آن به دست میآورد. واضح است که زمینه خاصی که این واژه در آن طنین بیشتری پیدا کرده است، در رکود اقتصادی پس از 2010 است و دولت بستههای ریاضتی را به دلیل هدایت مجدد منابع برای نجات بانکهای ورشکسته اعمال کرد. با این حال، همانطور که کلاین (2007) و دیگران اشاره کرده اند، همچنین روشن است که نئولیبرال ها مشتاق “نگذارند یک رکود خوب از بین برود” و به دنبال کاهش هزینه های دولت در کنار و فراتر از آن بوده اند. ممکن است برای جایگزینی پول های قمار شده توسط بخش مالی که سیستم مالی را به چنین وضعیتی سوق داده است، ضروری تشخیص داده شود. مفهوم انعطاف پذیری برای تعدادی از تفاسیر از توانایی «پیشرفتن» پس از تهدید، شوک یا آسیب به سوژه باز است. به تمهیداتی که از احتمال تهدید جلوگیری می کند. یا توانایی بهبود سریع پس از آن رویداد. همه اینها سناریوی نظامیگرایانهای را بازی میکنند که در جهان پس از 11 سپتامبر متداول بوده و در جهان پس از 2010 نیز ادامه یافته است.
این اولین روش تاب آوری (A) با رویکرد بسته مشخص می شود و دارای ویژگی هایی است که با کمتر کار می کند. برای ادامه فعالیت با منابع کمتر. تکنیک های به کار گرفته شده مربوط به حذف هزینه ها از واحد اصلی، عدم سرمایه گذاری ، وظایف برون سپاری و شرایط قراردادی برای کاهش هزینه ها و/یا ریسک بر روی آنها قرار می گیرد. روابط قراردادی و عرضه ممکن است برای کاهش بدهی ها به حداقل برسد: عرضه به موقع و قراردادهای کاری ساعت صفر رایج هستند. تعهدات اجتماعی برون سپاری و اجتماعی می شوند، هزینه ها به دولت یا جامعه منتقل می شود: نمونه هایی از آموزش و رفاه است. این تاکتیکها نوعی انعطافپذیری هستند: اگر پایههای هزینه کاهش یابد، اتکا و تعهد به حداقل، یا در مقیاس زمانی صفر برداشته شود، سازمان میتواند به عنوان یک مورد سختتر دیده شود. این یک داستان آشنا است و باید ما را به این سوال وادار کند که چه نوع تاب آوری و برای چه کسی. واضح است که انعطاف ظاهری شرکت اصلی باعث ایجاد بیثباتی در کارگران و پیمانکاران فرعی میشود. به همین ترتیب، اجتماعی شدن خطر و آموزش، بار را بر دوش دیگران قرار می دهد. علاوه بر این، چنین تاکتیک هایی یک پیمانکار قدرتمند را فرض می کند. در شرایط مختلف بازار کار، آموزش برون سپاری می تواند هسته اصلی را در معرض خطر قرار دهد.
تفسیر جایگزین، دیدگاهی باز است که مقاومت نمی کند، بلکه تغییر را پذیرفته و آن را به عنوان بخشی از هستی و هستی می پذیرد. این به مفهوم زندگی پایدار نزدیکتر است. فرآیندی از سازماندهی و سازگاری برای کار در هماهنگی با دیگران، محیط اطراف و جهان گسترده تر: فرآیندی که سازگاری و شکوفایی را ممکن می سازد. این روش دوم انعطافپذیری (B) روشی است که یک سیستم را گسترده میکند، برخلاف دیدگاه اتمی. حفظ و پایداری از این منطق مربوط به مدیریت منابع در محدوده است، اما از طریق کار با و فراتر از مرزها. بر خلاف رویکرد اتمیستی «خط سخت»، این یک رویکرد ارگانیک است که به سمت جزر و مد منابع خم می شود. علاوه بر این، رویکرد پرورشی بلندمدتی است که سرمایهگذاریهای کوچک در درازمدت میتواند منابع کارآمدتری داشته باشد، اگرچه در برخی مواقع بیشتر (یا کمتر) گران است. انعطاف پذیری در اینجا رشد و بقا به هر قیمتی نیست، بلکه تغییر ماهیت هدف و کار با منابع است. انعطاف پذیری کلیدواژه است، نه انعطاف ناپذیری. باز بودن و نه بسته بودن دیدگاههای حالت A رشد را به عنوان یک هنجار میدانند و انعطافپذیری را روشی برای اطمینان از کسب و کار طبق معمول میدانند. تفاسیر حالت B رشد را در دو مفهوم اقتصادی و غیراقتصادی می بیند. یک هدف مناسب تر برای حالت B ممکن است “شکوفایی” به جای رشد باشد.
هر دو دیدگاه تابآوری، منطق و شیوههای متفاوتی از حل مسئله را پیشنهاد میکنند. حالت A به دنبال انکار امور خارجی است. حفظ بر اساس توانایی حفظ یک مرز غیرقابل نفوذ است. علاوه بر این، در انزواگرایی خود، به دنبال جداسازی خود از زمینه است: زمان، مکان، و محیطهای اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی. جستجو برای یک راه حل درست وجود دارد که در همه موارد و در همه زمان ها اعمال شود. حالت B یک نقطه مقابل دوگانه را ارائه می دهد. ما استدلال خواهیم کرد که تفسیرهای باز از تاب آوری با فرهنگ پر رونق سازگارتر است. علاوه بر این، آنها بیشتر در اقتصاد فرهنگی کاربرد دارند. این دو نکته مهم را مطرح می کند. اول اینکه تاب آوری از یک سازمان، گروه یا فرد به سازمان دیگر نسبی است. این بیانگر قدرت و کنترل است و یک گروه دیگر را مجبور می کند که هزینه ها و ریسک ها را به قیمت خود متحمل شود. دوم اینکه متنی است. در شرایط مختلف بازار، تحت ترتیبات حاکمیت کلان واگرا ، موازنه قدرت تغییر می کند و باید محاسبات متفاوتی انجام شود.
در سالهای اخیر، منطق رشد برای عدهای معدود، و تحقیر برای بسیاری، با فقدان کنترلهای اجتماعی به دست آمده است و تحمل سیستمی بیعدالتی به عنوان صرفهجویی در هزینهها، و اقدام ضروری برای کاهش هزینههای دولتی توجیه شده است. انتقال مثبت به خدمات مالی ( Wilkinson & Pickett, 2010 ). این مربوط به حالت A است؛ حالت B دارای شباهت هایی به یک سیستم حکومت داری دولتی است که با یک مدل رفاهی پیوند خورده است. علاوه بر این، حالت A با کنترل خروجی ها و ورودی ها، حالت B متمرکز است توسط مدیریت برای پیکربندی فرآیند.
شرایط اقتصادی اخیر برای همه بخشهای اقتصاد و جامعه چالشبرانگیز بوده است، اما در همه مکانها، شمال-جنوب، شرق-غرب، و در سطح ملی و محلی به یک شکل تجربه نشده است ( پرات، 2009 ، پرات، 2012). ، پرت، هاتون، 2013 ). سوالی که این مقاله به دنبال پرداختن به آن است این است که اقتصادهای فرهنگی محلی در این بحث چگونه قرار گرفته اند و چه نوع پاسخی مناسب تر خواهد بود و به چه دلایلی. از نظر تاریخی، بسیاری از بحثهای تابآوری یا غیر آن در اقتصاد فرهنگی در چارچوب بودجه دولتی انجام شده است، جایی که فرهنگ حمایتشده عمومی ناگزیر باید سقوط کند و/یا فعالیتهایش را اجتماعی کند. این ریشه در یک مدل تقلیل اقتصادی مربوط به سازمان ها و بازارهای ایده آلی دارد که هیچ هدف اجتماعی و فرهنگی ندارند. بخش فرهنگی به عنوان اصل حیات خود به اهداف اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی توجه دارد. بر این اساس، عملکرد اقتصاد فرهنگی انعکاسی ساده از عرضه و تقاضا نیست. ویژگی های عملکرد آن یک الگوی پیچیده از انعطاف پذیری و پایداری شدید است. درسی که از آنها گرفته شده است، و بینش در مورد چگونگی حمایت بیشتر از آنها، کمتر در “پول بیشتر برای موفقیت و برندگان” نهفته است، بلکه برای گسترش وسعت و آزمایش کاری است که برای افزایش ریسک و سپس گسترش آن انجام می شود. بنابراین به طور کلی درآمد بیشتری ایجاد می کند. این امر در برخی موارد توسط رشد مورد استفاده قرار می گیرد، اما همچنین فرصتی را برای بسیاری دیگر برای سرمایه گذاری در تنوع باز می کند – کاهش ریسک و گسترش مجموعه ایده ها کلیدی برای پایداری و دوام بیشتر است. در مقابل، قمار در لیست کوتاهی از برندگان، بیثباتی، ریسک و انعطافپذیری کمتری ایجاد میکند.
همانطور که در بالا ذکر شد، باز کردن تصویری متفاوت و آینه ای از انعطاف پذیری یک چیز است. تطبیق و توضیح اقداماتی که در رویههای ذرهای گنجانده شدهاند، چیز دیگری است. در اینجا، ما از درک روشهای عادی (فوقالعاده) برای اقتصاد فرهنگی بینش کسب میکنیم و یاد میگیریم. همانطور که اشاره شد، چنین شکلگیریهای سیاستی باید ریشه در ویژگیهای اقتصاد فرهنگی داشته باشند. بخش زیر به تشریح این ویژگی ها و تنوع آنها از توصیف هنجاری اقتصادها می پردازد.
اقتصاد فرهنگی از طریق و در پیوندهای آن با مردم و محلات شکل می گیرد و بیان می شود. با این حال، بحث هنجاری اقتصاد فرهنگی اغلب در سطحی انتزاعی یا صرفاً در حالت ایده آلیستی باقی می ماند. این رویکردها باید به چالش کشیده شوند تا بتوان با شیوه های فرهنگی درگیر شد و دانش مرتبطی از آنها تولید کرد. در بیشتر جوامع به فرد صنعتگر یا هنرمند نقش ویژه یا قابل شناسایی داده می شود. هنگامی که هنرمند از طریق سنت رمانتیک غربی فیلتر می شود، به فردی منحصر به فرد با قدرت های ویژه ارتقا می یابد که «نقش حمایتی» سرمایه گذاران، عوامل، مخاطبان، آموزش و غیره را که برای حفظ یک عمل فرهنگی ضروری هستند، پنهان می کند. این اپتیک فرهنگی تأثیر زیادی بر سیاست فرهنگی و تحلیل عملکرد فرهنگی در کشورهای شمال جهانی داشته است. پیشگامان کار بر روی اقتصاد فرهنگی به قیمت سیستم حمایتی گسترده تر، بر هنرمندان «خط مقدم» تمرکز داشتند. پژوهشهای اخیر در اقتصاد فرهنگی به دنبال ترمیم این نظارت بوده است ( بانکز، 2007 ، دو گی، 1997 ، پترسون، آناند، 2004 ، پرت، 2004 ). این اثر ضمن اذعان به نقش هنرمند، به دنبال آن است که تولید هنری و فرهنگی را در بافت قرار دهد و «نظام تولید» را به طور کامل قدردانی کند.
چنین شیوه تحلیلی برای کسانی که به مطالعه اقتصاد عادت دارند، در جایی که سنت قوی در کاوش در فرآیند توسعه یافته تولید و همچنین قیمت گذاری وجود دارد، بلافاصله آشنا است . بنابراین، مفهوم نظام تولید فرهنگی رایج شده است. این شامل پنج زمینه گسترده است: تصور، ساخت، توزیع، مصرف و بایگانی ( پرات، 1997 ، موسسه آمار یونسکو، 2009 ). این را می توان زنجیره ای از فعالیت ها دانست که همه کالاها و خدمات فرهنگی از طریق آن پیشرفت می کنند. سه نکته مهم دارد: اول اینکه اندیشه هنری و تجلی آن را زمینه سازی می کند. دوم، دوگانه گرایی تولید کننده و مصرف کننده را دوباره ادغام می کند. و سوم، مفهوم یک سیستم باز، تکراری و اکتشافی را به جای یک زنجیره بسته، خطی و یک طرفه ارائه می دهد. این مفهوم، افق جدیدی را برای سیاست فرهنگی گشوده است و مکانهای بالقوه جدیدی را برای تعامل در کانون توجه قرار داده است.
اگر سیستم تولید فرهنگی «عمق» فرآیند بیشتری را نسبت به مدلهای قبلی ارائه میدهد، همچنین به دنبال نشان دادن تفاوت است که به عنوان وسعت فرهنگی بیان میشود. مطالعات صورتها و شیوههای مختلف هنری نشان دادهاند که در حالی که برخی از اجتماعات تجربه و سازماندهی در سرتاسر حوزه اقتصاد فرهنگی وجود دارد، تفاوتهای مهمی نیز وجود دارد که با فرمهای فرهنگی خاص مشخص میشود (حتی اگر برخی از آنها – هم همگرایی و هم شکلهای جدید – از طریق تغییر شکل میدهند. دیجیتالی سازی). علاوه بر این، تحلیلهای سیستمهای تولید فرهنگی ما را نسبت به فرآیندهایی حساس میکند، که اغلب با تحلیلهایی که منحصراً بر ورودیها و بروندادها تمرکز دارند، پنهان میشوند.
بنابراین، مقیاس و دامنه دگرگونی هایی که می تواند در اقتصاد فرهنگی رخ دهد بسیار گسترده است و صرفاً محدود به نوآوری در شکل هنر، بازارهای جدید یا فناوری نیست. در واقع، یک حوزه مهم تحول، سازماندهی اقتصاد فرهنگی است. بخش بعدی این موضوع را تحت عنوان میانجیگری مورد بحث قرار می دهد.
همه فعالیت ها شامل اشکال هماهنگی بین بازیگران مختلف است. خیلی ساده اینها را می توان تحت چتر یک سازمان بزرگ یا به عنوان یک شبکه خارجی مدیریت کرد. آنها نقاط قوت و ضعف خود را دارند. با کنارگذاشتن یک کتابخانه قابل توجه در زمینه تاریخ اقتصادی و سیاست فرهنگی، می توان بیان کرد که شیوه غالب سازماندهی تولید فرهنگی در قرن بیستم. از سازمان بزرگی بود که معمولاً توسط ایالت اداره می شد. در 25 سال گذشته روند به سمت شکل شبکه بوده است. بدیهی است که سازمان های بزرگ به ویژه سازمان های فراملی همچنان نقش مهمی را ایفا می کنند.
مسئله اساسی این است که یک تولیدکننده/هنرمند فرهنگی به مجموعه ای از آژانس های دیگر نیاز دارد تا به مخاطبان دسترسی پیدا کند. اینها صرفاً تولید و حمل و نقل نیستند، بلکه شامل دانش هستند که معمولاً نوعی تمرین آموزشی فرهنگی است. تولید فرهنگی موفق و تولید فرهنگی پایدار متکی بر ایجاد واسطههای تابآور برای گرد هم آوردن عوامل لازم است: تولید فرهنگی یک کار گروهی است. ما میتوانیم دو جنبه از این موضوع را شناسایی کنیم زیرا ممکن است بر بحثهای خطمشی تولید فرهنگی، به ویژه چالشهای توسعه مقیاس و دامنه در تولید فرهنگی تأثیر بگذارند: میانجیگری شبکهای و تعبیهشده.
مفاهیم هنجاری فرهنگ و تولید فرهنگی به نگرانی با مخاطبان/بازارها و هنرمندان یا صنعتگران تقسیم می شود . البته این یک شکل ساده اجتماعی و اقتصادی است که در نتیجه تولید انبوه و تغییرات تکنولوژیک دستخوش دگرگونی ساختاری قابل توجهی شده است. اینجا جای بحث در مورد این مسائل نیست. با این حال، اشاره به افزایش نقش میانجی بین تولیدکنندگان و مخاطبان آنها و تقسیم کار پیچیده ای که وجود دارد، مهم است. به ویژه، از آنجایی که سازمانهای بزرگ فعالیتهای خود را برون سپاری کردهاند، یکی از موارد خاص پخش صدا و سیما، این امر منجر به تغییر از بخش عمومی به بخش خصوصی شده است.
این بینش نقش رو به رشد سازمانی و فضایی میانجی ها را نشان داده است. از نظر سازمانی، خدمات تخصصی مانند بازاریابی و توزیع، خدمات حقوقی یا مدیریت همگی باید ارائه شوند. چنین خدماتی اغلب فراتر از محدوده تولیدکنندگان در مقیاس کوچک هستند و از این رو یک ضعف استراتژیک بالقوه را نشان می دهند. از نظر فضایی، این فعالیتها لزوماً در یک ساختمان قرار نمیگیرند، بنابراین ظهور «خوشههای فرهنگی»: گروهبندی محصولات و خدمات فرهنگی مشابه در اطراف بازارهای مشترک (بازارهای تجاری و تجاری و همچنین بازارهای تجاری به مصرفکننده). توده بحرانی بسیاری از تولیدکنندگان مشترک مشابه، در موارد استثنایی می توانند بازار لازم را برای ارائه خدمات تخصصی که در غیر این صورت وجود ندارند، ایجاد کنند.
توده مهمی از تولیدکنندگان فرهنگی نیز برای حفظ نیروی کار ماهر مهم است. از آنجایی که بسیاری از کارهای فرهنگی از انواع پروژه ها هستند، با تولیدکنندگانی که به حساب خودشان کار می کنند یا در شرکت های پروژه محور (که عمر کوتاهی دارند) مگر اینکه جریان کار کافی وجود داشته باشد، امرار معاش دشوار است و انگیزه ایجاد می کند. عقب نشینی یا دور شدن است. همچنین برای تولیدکنندگانی که قادر به آزمایش و توسعه کارهای جدید و دریافت بازخوردهای آگاهانه و انتقادی از مخاطبان و سایر تولیدکنندگان هستند، یک «مخاطب» نیز مهم است. این یک گام ضروری برای افزایش تولید فرهنگی است.
تولیدات فرهنگی را می توان با بازتولید انبوه، یا بر اساس بازار داخلی یا بازارهای صادراتی، مقیاس بندی کرد. مزیت تاریخی شمال جهانی با مصرف کننده نسبتاً ثروتمندتر این است که این مرحله اولیه توسعه محصول اغلب به خوبی تأمین شده است. این به وضوح برای یک کشور در حال توسعه که سطح درآمد در آن پایین است یک چالش است. با این حال، ظهور یک طبقه متوسط نسبتاً پردرآمد برای بسیاری از کشورهای جنوب جهانی این را تغییر می دهد. علاوه بر این، صرفاً مصرفکنندگان یا مخاطبان نیستند، بلکه نحوه ارتباط آنها با تولیدکنندگان مهمتر است. در بخش بالا به ضرورتهای عملکردی برای «تکمیل» سیستم تولید اشاره کردهایم و اینکه چگونه اینها میتوانند یک چالش باشند. بعد دیگر مقیاس بندی از طریق سیستم های بین المللی است.
الگویی وجود دارد که ما میتوانیم در تولید کالاهای اصلی (کشاورزی و مواد خام) و تولید با زنجیرههای تولیدی که در سراسر جهان هستند مشاهده کنیم. در ارتباط با این فرآیند، تمایل به فیلتر کردن سیستماتیک فرآیندهای ارزش افزوده در بیشتر زنجیرههای تولید وجود دارد. بنابراین، در مدل استعماری، فعالیتهای استخراج در کشور میزبان و پردازش (فعالیت با ارزش افزوده بالا) در قلب استعمار انجام میشود. این به عدم تعادل درآمد و فرصت منجر شد. توسعه اخیر تولید جهانی الگوی ساختاری مشابهی دارد، البته به دلایل مختلف. کارخانه های تولیدی در اقتصادهای با دستمزد پایین و طراحی در اقتصادهای با دستمزد بالاتر قرار دارند . این الگوی سازمانی تمایل به تقویت یا ایجاد چرخه های منفی یا مثبت توسعه دارد. هنگامی که چنین الگویی برای چندین تولیدکننده بازتولید می شود، مکان های خاص بیش از حد نشان داده می شوند و تحت تسلط کارکردهای خاص قرار می گیرند: مثلاً تولید، یا طراحی. طراحانی که در مراکز تولید رشد می کنند معمولاً با انتخاب دور شدن مواجه می شوند. فرآیندی که ممکن است توسعه ناهموار را بیشتر تشدید کند. این چالش «ارتقا»، توسعه فعالیتهای با ارزش افزوده بالاتر در کشور است.
اینها فرآیندهای جدیدی نیستند. آنها ویژگی های آشنای اقتصاد جهانی هستند. یک جنبه کمتر آشکار از همان سیستم، حاکمیت پیوندها، یا زنجیرهها یا بخشی از کالاهای تمام شده است. از یک سو، تصور رایج این است که یک سازمان بزرگ، و یک شرکت فراملی ، در حال حرکت در درون سازمان خود (که ممکن است از مرزهای ملی عبور کند). این فرآیند می تواند مشکلاتی را در قیمت گذاری انتقالی در شرکت های فراملی ایجاد کند. از سوی دیگر زنجیره های تولید نیازی به داشتن مالکیت یا در یک شرکت ندارند. تحقیقات شبکه تولید جهانی اشاره کرده است که کنترل استراتژیک را می توان با تسلط بر “نقاط نزدیک” در شبکه ها اعمال کرد ( Gereffi، Korzeniewicz، & Korzeniewicz، 1994 ). به این ترتیب خرده فروشان یا توزیع کنندگان ممکن است بتوانند قیمت گذاری کالا را کنترل یا تعیین کنند. سیستمهای تولید فرهنگی دارای ویژگیهای مشترک تولید کالا و سیستمهای تولید هستند ( پرات، 2008a ). آنها به طرق مختلف در برابر سلطه سازمان های بزرگتر، و به ویژه توسط سازمان های معتبرتر آسیب پذیر هستند.
تنش قابل توجهی در تولید فرهنگی با چنین نظامی فراتر و فراتر از نابرابری های اقتصادی وجود دارد . موضوع ارزش فرهنگی و هویت است. برای بسیاری از محصولات فرهنگی، شناسایی مکان می تواند حیاتی و سازنده ارزش باشد. مفهوم تعیین منطقه ای محصولات، مفهومی آشناست که به دنبال به چالش کشیدن «بی مکان» تولید جهانی است. با این حال، قوانین آزادی عمل قابلتوجهی را میدهند، به عنوان مثال، در مورد لباس، جایی که کمی بیشتر از موارد ظاهری در کشور Z، حتی زمانی که لباس در مکانهای دیگر (کمهزینه و اعتبار پایینتر) تولید شده است، مانند کشورهای W. ، X و Y، ممکن است آن را قادر سازند تا روی برچسب “Made in Z” را اعلام کند (در جایی که Z دارای ارزش برتر است) ( ولر، 2008 ).
بنابراین، فرآیندهای فعلی تولید جهانی چالشهای بیشتری را برای محصولات فرهنگی و مکانهایی که با آنها شناسایی میشوند، یا جایی که مهارتهای خاص توسعه یافتهاند، ایجاد میکند. این امر اقتصادهای محلی متخصص یا در حال توسعه اقتصاد فرهنگی خود را با یک سری فرصت ها و چالش ها مواجه می کند.
طیف وسیعی از پاسخهای حاکمیتی به اقتصاد فرهنگی و همچنین تعدادی تغییر در شیوههای توجیه آنها (ایدهگرایی، ماتریالیسم، اقتصاد رفاه ، و اقتصاد بازار آزاد) وجود دارد. دو گفتمان چارچوببندی که در این بخش از آنها استفاده میکنیم بر دوراهیهای مشابهی استوار است و همانطور که استدلال خواهیم کرد، ترجیحی برای پاسخهای سیاستی حالت B را نشان میدهند.
محیط سیاست هنجاری برای تجارت و مالکیت معنوی هرگونه مداخله محلی را شکل می دهد. ما قبلاً به ماهیت استثنایی اقتصاد فرهنگی اشاره کردهایم و اینکه چگونه سیاستهای عمومی برای توسعه اقتصادی میتوانند کمتر از آنچه که در غیر این صورت انتظار داریم مؤثر باشند، اشاره کردهایم. این بخش به یک ناهنجاری دیگر اشاره می کند، یعنی پیامدهای ناخواسته برای اقتصاد فرهنگی، به ویژه برای تولیدکنندگان کوچک و خرد، که به طور تجربی در جنوب جهانی متمرکز شده است.
پاسخهای حالت A با یک بازیگر عمومی و عدم حساسیت همراه آن نسبت به تفاوت (مکان، صنعت یا افراد) مشخص میشوند. در نتیجه، سیاستهای تعیینشده در این قالب، نتایج نادرستی (و یا نه آنها) را ایجاد میکنند. بعد مهمی از این “تحریف” توسط تاریخ و مکان ایجاد می شود. استفاده از یک سیستم منصفانه در یک بازار یا جامعه نامتقارن، نابرابری را به جای به حداقل رساندن آن اغراق می کند ( یانگ، 1990 ). این را می توان با ارجاع به سیاست های تجاری و سیاست های حقوق مالکیت معنوی که اگرچه جهانی هستند، اما تأثیرات محلی مشخصی دارند، نشان داد.
ابعاد مختلف سیاست تجاری به دنبال فعال کردن بازارهای باز در همه کالاها، امکان قیمت گذاری و مبادله عادلانه و دسترسی آزاد است. تبعات این قوانین برای اقتصاد فرهنگی چیست؟ به طور کلی آنها خوش خیم یا مثبت هستند. با این حال، عدم تقارن از قبل موجود در تجارت و قدرت اقتصادی در اقتصاد فرهنگی به طرفداری از شرکت کنندگان تثبیت شده گرایش دارد: این اغلب به عنوان توجیهی بالقوه برای نوعی «تبعیض مثبت» به نفع تازه واردان در حوزه فرهنگی تلقی می شود. دیدگاه اقتصادی). این امر در مورد همه بازارها صدق می کند، اما به ویژه در بازارهای فرهنگی که تمایل به کنترل انحصاری قوی است (مرتبط با اقتصاد اساسی بازتولید انبوه کالاهای فرهنگی) شدید است. از لحاظ تاریخی، دولتهای ملت مدتها به دنبال قدرتهای ویژه برای کنترل انحصارات «طبیعی» بر اقتصاد فرهنگی بودهاند.
دومین مشکل ساختاری تولید فرهنگی به ماهیت ذاتی نرخ گردش محصولات جدید و عدم قطعیت مرتبط با آنها مربوط می شود. این به خوبی در صنعت محبوب فیلم خلاصه می شود که می گوید “هیچ کس چیزی نمی داند”. نکته این است که یک محصول فرهنگی موفق را نمی توان با قطعیت پیش بینی کرد. برای به حداقل رساندن ریسک می توان کارهای زیادی انجام داد. این امر مستلزم سرمایه گذاری هنگفت در بازارسازی و هوش بازار است. به طور موازی، یک استراتژی رایج اتخاذ رویکرد پورتفولیو با محصولات فرهنگی برای «گسترش ریسک» است. باز هم، چنین رویکردی تنها در صورتی کار میکند که منبعی برای پشتیبانی از یک مجموعه بزرگ وجود داشته باشد: میزان موفقیت در بهترین حالت 2 به 10 است.
بنابراین، در یک بازار فرهنگی احتمالاً یک سوگیری ذاتی علیه تازه واردها و موانع اقتصادی و شاید فرهنگی قابل توجهی برای ورود وجود دارد. این یک چالش اقتصادی است، اما اگر چنین مکانیزم بازاری تولید فرهنگی محلی را محدود کند، یک چالش فرهنگی نیز هست. در مورد اخیر، میتوان به «استثنای فرهنگی» اشاره کرد که در مورد فیلم مورد مذاکره قرار گرفته است تا به فیلم «غیر اقتصادی» اما «از لحاظ فرهنگی مهم» یارانه پرداخت شود. در غیر این صورت، یک ناهنجاری با توجه به سیاست تجاری ( بوری، 2010 ). با این حال، همانطور که مشخص خواهد شد، این تنها بخشی از مشکل تولیدکنندگان فرهنگی کوچکتر و غیر هنجاری (که ممکن است به معنای «غیرغربیها» باشد، «بیرون» از بازارها را برطرف میکند.
همانند سیاست تجاری، مقررات مالکیت معنوی به صورت کلی تنظیم شده است. اقتصاد فرهنگی به ویژه به این حوزه مقررات حساس است. قلمرو حقوق مالکیت معنوی بیشتر ارزش افزوده محصولات فرهنگی یا به ویژه حق چاپ را پوشش می دهد. در اینجا دو کلاس دشواری تجربه می شود. اولین مورد این واقعیت است که همه مناطق جهان به همه توافقنامه های حقوق مالکیت حقوقی امضا نشده اند، و حتی در آن زمان نیز تفاسیر فرهنگی محلی از حقوق وجود دارد که به راحتی با استفاده های هنجاری مطابقت ندارد. حقوق جمعی یا اجتماعی یک نمونه است. شیوه های غیر مادی دیگری است. رژیمهای IPR از لحاظ تاریخی به این زمینه نپرداختهاند: برای مثال، مورد اشکال سنتی بیان فرهنگی (TCE)، 2 . در مقابل، رویه قضایی برای حقوق مالکیت معنوی فردی گسترده تر است.
شاید به همان اندازه که مهم است، اصل نیست، بلکه اجرا است. به بیان ساده، مانع بسیار بالایی برای ورود به بازارهای فرهنگی وجود دارد که توسط حقوق مالکیت معنوی تنظیم می شود. میزان حمایت قانونی برای ثبت و تعقیب تخلفات قابل توجه است و به وضوح نسبت به کسانی که منابع لازم برای حمایت از سیستم های حقوقی تخصصی گسترده را دارند، سوگیری دارد. دوم، مشروعیت حقوق مالکیت بر این است که آنها از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشند: آیا صرفاً آیا استفاده از آنها ارزش دارد؟ اگر صاحبان حق چاپ نتوانند حق امتیاز دریافت کنند، یا اگر حق نسخه برداری محافظت نشده باشد، پشتیبانی نخواهند شد. به موازات آن، بدون برنامه آموزش انبوه در مورد حقوق فرهنگی و اموال فرهنگی، مخاطبان و مصرف کنندگان انگیزه کمی برای جستجوی مطالب دارای حق چاپ نخواهند داشت. بدیهی است که شکست های این سیستم نه تنها پیامدهای اقتصادی بلکه پیامدهای فرهنگی قابل توجهی نیز دارد.
راهبرد غالب تاکنون، تعقیب مجرمان بوده است. اما “هویج” حمایت همیشه با این “چوب” همراه نبوده است. این حمایت است که یکی از اهداف ظرفیت سازی محلی در اقتصاد فرهنگی است.
این بخش قبلاً نشان داده است که چرا اقتصاد فرهنگی به طور کامل توسط سیاستهای کلی خدمت نمیکند. بدیهی است که مسائل بیشتری در رابطه با شبکه های تولید جهانی در سطح بین المللی قابل بررسی است. با این حال، جهانی همیشه محلی است و شبکه های جهانی در مکان های خاصی مستقر هستند. بخشی از پاسخ های لازم باید ظرفیت سازی محلی را نیز بررسی کند. ساختارهای محلی لزوماً با سیستم های بین المللی بیان می شوند. از یک سو برخی از این فرآیندها خارج از کنترل یک محل هستند. از سوی دیگر فرآیندهای دیگری نیز وجود دارند که در کنترل محل هستند و پتانسیل کنترل اقتصادی و فرهنگی بیشتری را ارائه می دهند. این بخش به این نکته اخیر می پردازد.
ظرفیت سازی محلی در مورد سرمایه گذاری در مهارت ها، آموزش های آموزشی و زیرساخت هایی است که صنایع «مقیاس پذیر» باشند. یعنی می توانند رشد کنند و در زمینه وسیع تری عمل کنند ( Eade, 1997 , Kaplan, 2000 ). استراتژیهای ظرفیتسازی در بیشتر صنایع آشنا هستند و از این نظر کلی هستند. بار دیگر می توان گفت که اقتصاد فرهنگی نیازمند تدابیر ویژه است. در این مورد، استدلال بر این اساس است که در بیشتر مکانها اقتصاد فرهنگی جدید است، هیچ سنت از پیش موجودی برای تولید گسترده وجود ندارد، بنابراین پروژه تقریباً از صفر شروع میشود. در چنین مواردی، هدف قرار دادن منابع در جایی که بیشترین تأثیر را خواهند داشت بسیار مهم است، و در اقتصاد فرهنگی، همانطور که قبلاً در این مقاله ذکر شد، این امر مستلزم درک عمیق اشکال سازمانی خاص، چالشهای اقتصادی و فرهنگی و همچنین فرصتها است. .
بحثهای توسعه مدتهاست که به جای دریافت کمک یا سرمایهگذاری صرفاً به جذب ظرفیت برای خودکفایی مربوط میشود. این مشکل در همه زمینههای اقتصادی دشوار است، اما در اقتصاد فرهنگی چالشهای منحصر به فرد و خاصی را به همراه دارد. در هر پروژه ظرفیت سازی، شناسایی و توسعه مهارت ها و شایستگی های اصلی، مرکزیت دارد. در مورد اقتصاد فرهنگی، ما به تخصص هنری و خلاقانه اشاره می کنیم که بر اساس مهارت های درونی و توسعه یافته در آموزش و آموزش است و ممکن است به صورت رسمی یا غیر رسمی انجام شود. به هر حال، این کافی نیست. همه فعالیتهای فرهنگی و خلاقانه به وسیلهای برای انتقال عملکرد خود به مخاطبان و بازارها نیاز دارند، چه به صورت فیزیکی و چه ساخت (و حمل و نقل) محصولی که قابل نمایش یا فروش باشد. دسترسی به بازارهای محلی ممکن است به معنای شناسایی دروازه بانان محلی باشد که رزرو مکان ها را برای مثال کنترل می کنند. دسترسی به بازارها در مناطق دیگر یا در سطح بینالمللی نیازمند یک سیستم دانش پیچیدهتر است. برای نوازندگان این ممکن است به معنای مدیر تور باشد و به معنای اجرا در مکان های خارجی باشد. برای هنرمندان ممکن است به معنای مذاکره با گالری های بین المللی باشد. برای نویسندگان، دسترسی به ناشران و توزیع کنندگان خارجی. در تمام صنایع فرهنگی ، برای ایجاد امکان دسترسی، قبل از هر فروش، نیاز به تامین مالی است. حتی در عصر دیجیتال، تدارکات افراد و کالاها اهمیت دارد.
خوشه های تجاری و خوشه های فرهنگی فرزندان آنها در رابطه با اقتصاد فرهنگی بسیار مورد بحث قرار گرفته اند. شایان ذکر است که رویکرد ظرفیت سازی محلی با تلاش برای جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) کاملاً متفاوت است. یک پروژه ظرفیتسازی محلی ممکن است شامل مقداری سرمایهگذاری مستقیم خارجی باشد، اما تمرکز بر پتانسیل خودپایه و قطع رابطه وابستگی و تبدیل آن به عنوان یک رابطه برابر است. مدل بسیار مورد بحث «شهر خلاق» ممکن است ظاهراً شبیه ظرفیت سازی محلی در اقتصاد فرهنگی باشد. اما نمی تواند از هم دورتر باشد ( فلوریدا، 2002 ، پرت، 2008a ). مدل شهر خلاق مبتنی بر مصرف و جذب سرمایه گذاری مستقیم خارجی است. این در مورد رشد درون زا خودپایدار نیست. دوم، مدل خوشه های فرهنگی اغلب به عنوان یک استراتژی رشد مطرح می شود. در اینجا یک شباهت محتاطانه وجود دارد. یکی از جنبههای رویکردهای خوشهای، ایجاد یک توده حیاتی و خدمات تجاری مشترک است، اما در موارد دیگر به توسعه دارایی، یا زنجیرههای ارزشی که به خارج از منطقه منتهی میشوند، کاهش مییابد.
برای اینکه خوشه بندی معنادار باشد، باید بیش از یک مکان مشترک ساده از فعالیت ها باشد. بهجای نظارت دقیق فعالیتهای مرتبط با هم که مجموع آنها بیشتر از بخشهای آن خواهد بود. فعالیت هایی که از منابع جمعی در نتیجه بازگشت به مقیاس به دست می آید. به یک معنا، خوشههای شرکتهای کوچک جایگزینی برای خوشه فعالیتهای درون پاکت یک سازمان بزرگ (اغلب در یک ساختمان) هستند. از طریق خوشه بندی شرکت های جداگانه ممکن است بتوانند به اقتصادهای مقیاس و دامنه خاصی دسترسی داشته باشند و از این رو در یک میدان بازی یکنواخت تر با شرکت های بزرگتر رقابت کنند، در حالی که انعطاف پذیری و سرعت پاسخگویی را که در سازمان های کوچکتر ممکن است حفظ کنند ( کوک و مورگان، 1998 ).
یک جنبه، یک منبع ضروری، اما نه کافی، در دسترس بودن دارایی برای تولید و نمایشگاه است. طیف وسیعی از اندازهها و مقرون به صرفه بودن مکانها نیز برای تطبیق با رشد و تغییر و تطبیق پلکانی برای رشد مهم است: هیچ کدام به تنهایی برای ارتقای یک خوشه اقتصادی خلاق کافی نیستند. محل مشترک تسهیلات، لنگرگاهی برای مخاطبان، بازارها و نیروی کار فراهم میکند و ثبات رشد را در مقیاس ممکن میسازد. مقیاس و گستره در همه این جنبه ها باعث ایجاد هم افزایی مثبت در تولید و مصرف و فشار مستمر بر کیفیت محصول فرهنگی می شود. مرتبط با خوشه بندی فیزیکی، توسعه خدمات و منابع شبکه است (که در غیر این صورت ممکن است برای یک شرکت یا بازیگر فردی غیرقابل دسترسی باشد). این خدمات به عنوان “خدمات واقعی” نامیده می شوند. یعنی خدماتی که برای عملکرد روزانه شرکت های کوچک حیاتی هستند، به ویژه مهارت هایی که ممکن است در آنها موجود نباشد: حسابداری، خدمات منشی، خدمات مالیاتی ( Best, 1990 ).
این موارد را می توان در اینجا گسترش داد تا شامل IP و خدمات حقوقی/حقوقی و همچنین خدمات مالی تخصصی شود . یک مشکل رایج برای کسبوکارهای اقتصاد فرهنگی این است که مؤسسات مالی اطلاعات کافی در مورد ریسکهای خاص خود ندارند و از این رو وام یا وام با قیمت بالاتر ارائه نمیکنند. یک مؤسسه مالی آگاه می تواند تفاوت بزرگی در تسهیل سرمایه گذاری و رشد ایجاد کند. در نهایت، ارائه آموزش مدیریت می تواند مناسب باشد. شرکت های کوچک و خرد به طور کلی از شکاف مهارتی در مدیریت رنج می برند. ارائه تخصصی حتی بهتر خواهد بود ( جفکات و پرت، 2002 ).
دسته دیگری از خدمات را می توان به عنوان خدمات اجتماعی توصیف کرد، یعنی خدمات واقعی که در پر کردن شکاف ها در شبکه ها یا سیستم های تولید استراتژیک هستند. در اینجا مهارتهای تخصصیتر ایجاد پشتیبانی برای واسطههای فرهنگی مناسب (نمایندگان و مدیران) که به بازارهای بینالمللی دسترسی دارند و دانش نحوه فعالیت در آنها را دارند، میتواند حیاتی باشد. به موازات آن ارزش شناسایی شکاف های استراتژیک در خوشه است. در نهایت، یک فعالیت خدماتی زیربنایی، عملیات یک جامعه جمع آوری است. ناکامی انجمنهای جمعآوری در جمعآوری کارآمد و توزیع مجدد حق امتیاز اغلب پاشنه آشیل سیستم حق چاپ است. به ویژه این دسته از «خدمات واقعی» جامعه هستند که بیشترین پتانسیل را برای سرمایه گذاری استراتژیک بخش عمومی یا بخش سوم ارائه می دهند ( پرات، 2007 ).
آخرین گروه از ابزارهای ظرفیتسازی محلی فراتر از ابزارهای عمومی شاید شگفتانگیزترین باشند: مکانیسمهای حمایت اجتماعی. این یک واقعیت زندگی است که اقتصاد فرهنگی برابر با سایر حوزه های زندگی اقتصادی تلقی نشده است و مشروعیت کمتر و تا همین اواخر کمتر فرصت واقعی وجود دارد که اقتصاد فرهنگی را انتخاب شغلی بنامیم. با این حال، این تحولی است که در حال وقوع است. این پیامدهای متعددی دارد و به تعدادی از موانع دستیابی به آن اشاره می کند.
در بسیاری از حوزههای زندگی اقتصادی، شکل کم و بیش توسعهیافتهای از حمایت اجتماعی، مبتنی بر حقوق بازنشستگی، حقوق شغلی، مزایای سلامت و بیماری، مسکن، و اشکال حمایت از کودکان و سالمندان وجود دارد . این یک پروژه ناقص در بسیاری از کشورها است، اما برای کارگران بسیار غیرعادی است که از هر یک از این حقوق برخوردار باشند، یا اگر آنها این حقوق را داشته باشند، آنها را مجبور به کار در شرایط خاص خود کنند، حتی در شمال جهانی. نتیجه این است که کار فرهنگی یا دستمزد بسیار بدی دارد، و/یا شرایط اجتماعی کار ضعیف است، که به سختی انگیزه ای برای توسعه یک حوزه بالقوه رشد اقتصاد است. توجه ویژه به چالش های فرهنگیان و عملکرد سیستم های رفاهی محلی احتمالاً تأثیر قابل توجهی بر رشد اقتصاد فرهنگی خواهد داشت.
از طریق ایجاد چنین مکانیسمهایی است که میتوان نمایندگی برابرتر زنان و اقلیتهای اخلاقی را امکانپذیر ساخت. تبعیض مثبت در برنامه های آموزشی و آموزشی که منجر به اشتغال اقتصاد فرهنگی می شود. یک برنامه اجتماعی گستردهتر نیز مهم است تا دانش و عملکرد سیستمهای حق چاپ را به بخشی کلیدی از آموزش پایه تبدیل کند، به طوری که پایهای برای کاربران و تولیدکنندگان مالکیت معنوی باشد.
هدف این مقاله زیر سوال بردن تفاسیر هنجاری تاب آوری است که در اقتصاد فرهنگی محلی اعمال می شود. ما مفهوم انعطافپذیری را بررسی کردهایم و نشان میدهیم که حداقل به دو صورت میتوان آن را تفسیر کرد. ما اینها را بهعنوان حالت A و B توصیف میکنیم. نقد حالت A تا حدی مبتنی بر شکلگیری جهانی و عمومی آن بود. این مقاله به تشریح ویژگیهای سازماندهی و شیوههای اقتصاد فرهنگی پرداخته و به واگرایی از توصیف اقتصاد «عادی» اشاره میکند. سپس پیامدهای نامطلوب بالقوه و پیامدهای منحرف احتمالی را که نتیجه اتخاذ رویکردهای عمومی به ویژه اقتصاد فرهنگی است، برجسته کردیم. ما همچنین به عدم درک همزمان عوامل مکانی و زمانی در تشکیل «محلی» اشاره کردیم. بر این اساس، ما به این نتیجه رسیدیم که رویکردهای تاب آوری حالت B برای اقتصاد فرهنگی محلی مناسب تر خواهد بود. ما خصوصیات چنین رویکردهایی را ترسیم کردیم که از بحثهای مربوط به ظرفیتسازی محلی، که به ویژهای از تاریخ، مکان و شکلگیری اقتصاد فرهنگی بیان میشود، متکی است.
تمرکز هر راهبردی برای ظرفیتسازی محلی باید ساختن ساختارهای انعطافپذیر و خودپایدار (حالت B) باشد که فعالان فرهنگی بتوانند در آن فعالیت کنند. به ویژه اکوسیستمی است که برای جریان های خارجی باز است، اما می تواند شریک برابر در تجارت باشد. باید ظرفیت کافی برای رشد و حفظ شکست در محیطی پرخطر داشته باشد. با ایجاد قدرت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، چنین خوشههایی از شرکتهای اقتصاد فرهنگی میتوانند به طور بالقوه به عنوان ضامن میراث فرهنگی محلی عمل کنند، یا حداقل به عنوان یک نقطه اهرم کلیدی برای تحقق چنین اهدافی عمل کنند.
وظیفه اصلی این مقاله ایجاد موارد و ویژگی ها و شکل استراتژی های ظرفیت سازی محلی در اقتصادهای فرهنگی محلی بوده است. بدیهی است که این استراتژیها و سیاستها باید متناسب با نیازهای محلی، نهادها، فرهنگها و صنایع فرهنگی خاص و همچنین آگاهی از اقتصاد فرهنگی جهانی باشند. یک چالش همیشگی تصمیم گیری در مورد مناسب ترین شکل عملیاتی کردن چنین سیاست هایی خواهد بود. برخی از حوزه ها آشکارا در اختیار دولت ملت است (مانند سیاست های اجتماعی و رفاهی). دیگران ممکن است با دولت محلی یا در جامعه مدنی باشند. لزومی ندارد که این فعالیت ها در بخش خاصی انجام شوند. در واقع، استدلال شده است که آژانس های بخش سوم ممکن است بتوانند این نقش واسطه فرهنگی را با موفقیت بیشتری ایفا کنند، زیرا آنها به محدودیت های دولتی یا اقتصادی محدود نیستند. علاوه بر این، اگر کسانی که در اقتصاد فرهنگی فعال بوده اند، آنها را اداره کنند، به احتمال زیاد اعتماد حیاتی مورد نیاز برای موفقیت را ایجاد خواهند کرد.
حوزه سیاست گذاری اقتصاد فرهنگی حوزه ای بدیع و پیچیده است. اول، منحصر به فرد بودن سازمانی و عدم تجربه قبلی برای بسیاری از بازیگران سیاست یک چالش واقعی است. دوم، محیط تجاری مسلط، هنجاری، مزایای ناخواستهای را به فعالیتهای بزرگتر و از قبل تثبیتشدهای میدهد که به طور پیشفرض به نفع شمال جهانی است. بنابراین، ما استدلال کردهایم که توسعه اقتصاد فرهنگی که پتانسیل زیادی برای آن وجود دارد، مستلزم سیاستگذاری متناسب با این چالشهای منحصربهفرد و بهویژه شرکتهای کوچک و خرد است تا بتوان به چنین پتانسیلی دست یافت.