48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
بسیاری از ادبیات پیرامون مفاهیم “طبقه خلاق” و “شهر خلاق” هنرمندان را به عنوان یک گروه خلاق اصلی و مرکزی قرار داده است. با این حال، این ادبیات اغلب هنرمندان را در دوگانگی مفهومی قرار داده است– یا به عنوان قهرمانان غیرانتقادی سیاست شهر خلاق تلقی می شوند (زیرا این امر باعث تقویت وجهه و بازار آنها می شود) یا در مخالفت رادیکال با آن قرار می گیرند. این مقاله نگرشهای نمونهای از هنرمندان در استکهلم، سوئد را بررسی میکند تا این دوگانگی را برای نقد دقیقتری باز کند. این تحلیل، تنوع دیدگاه ها، نگرش ها و برداشت های این هنرمندان را نسبت به سیاست شهر خلاق در نظر می گیرد. در حالی که قطعاً می توان مخالفت و مقاومت در برابر اعمال سیاست شهر خلاق را یافت، این مقاله به دنبال حرکت فراتر از این است تا بررسی کند که چگونه عدم توافق بین تولیدکنندگان خلاق و سیاست گذاران می تواند نتیجه اعمال روزمره و روزمره باشد. علاوه بر این، هنرمندان در پروژههای خاص و شبکههای سست و زودگذر به هم میپیوندند تا به مسائل مربوط به اجرای سیاستهای شهری خلاقانه به شیوههایی که مخالف آن هستند، بپردازند، اما از طریق برنامهریزان و مردم درگیر به دنبال جایگزین هستند. به طور کلی این مقاله خواستار درک هنرمندان است که فراتر از دوگانگی مشتاق / مخالف به سمت توسعه درک طیف متنوعی از پاسخهای هنرمندان و درگیری با خط مشی شهر خلاق است.
بسیاری از ادبیات پیرامون مفاهیم «طبقه خلاق» و «شهر خلاق» هنرمندان را به عنوان یک گروه خلاق اصلی مفهومسازی کرده است (بورن و یانگ، 2013a، فلوریدا، 2002، فلوریدا، 2007، مارکوزن، 2006). به طور مشکل ساز، ادبیات تمایل دارد هنرمندان را در رابطه با «شهر خلاق» و سیاست شهری خلاق در دوگانگی قرار دهد (مارکوسن، 2006). یا به عنوان قهرمانان غیرانتقادی سیاست شهری خلاق تلقی میشوند، زیرا این امر باعث تقویت وجهه فرهنگ در شهر و در نتیجه فرصتها، بودجه و بازارهای آنها میشود، یا در مخالفت رادیکال با آن قرار میگیرند، زیرا به عنوان افراد و گروهها از سیاست حمایت میکنند. مقاومت در برابر نحوه تخصیص فرهنگ در نولیبرالیزه کردن سیاست شهری. با این حال، همانطور که مارکوزن (2006: 1936) استدلال میکند، «هیچکدام از این پرترههای سبکشده نقش هنرمندان را در مبارزات بر سر فرم شهری و رفاه اجتماعی بررسی نمیکنند. هنرمندان بهعنوان بازیگران سیاسی بیش از آنچه که هر یک از این دوگانگیها نشان میدهند، خودآگاه، منتقد و کنشگر هستند.
به منظور باز کردن این دوگانگی تا نقد دقیقتر، این مقاله نگرش نمونهای از هنرمندان را نسبت به سیاست شهر خلاق در استکهلم، سوئد بررسی میکند. استکهلم شاهد رشد پذیرش دیدگاههای ابزاری از فرهنگ، هنر و خلاقیت به عنوان بخشی از سیاست شهری نولیبرالیزه شده خود بوده است (Loit, 2014, Rutherford, 2008, Stahre, 2004) و هنرمندان قطعاً آگاهی و مخالفت خود را با آن نشان دادهاند. بهره برداری از فرهنگ در این زمینه (ر.ک. هاروی، 2012، نووی و کلمب، 2013). با این حال، ما پیشنهاد میکنیم که بسیاری از تحلیلهای ارزشمند درباره نحوه سازماندهی تولیدکنندگان فرهنگی در برابر سیاستهای فرهنگی شهری، خطر کلیشهسازی بیشتر طیف واکنشهای هنرمندان را بهویژه در زمینههای مختلف به همراه دارد. به عنوان یک تحرک سیاسی پیچیده و جهانی (مک کان و وارد، 2011)، “تز شهر خلاق” در زمینه های برنامه ریزی محلی به روش های متنوعی که هنوز نسبتا ناشناخته هستند (Borén & Young, 2013b) تعبیه می شود و بر نیاز به مطالعاتی تأکید می کند که به صورت محلی بررسی می شود. ماهیت احتمالی پاسخها و سازماندهی هنرمندان (نووی و کلمب، 2013). بهویژه به دنبال تحلیل دقیقتر کرچبرگ و کاگان (2012) ما طیفی از نگرشها و پاسخها را در میان هنرمندان استکهلم بهعنوان «موارد حیاتی» بررسی میکنیم (Eckstein, 1992) که دوگانگی مشتاق/ مخالف را محو میکند تا درک پیچیدهتری از رابطه هنرمندان با شهر خلاق
بهطور گستردهتر، این مقاله به دنبال ارتقای این ایده است که پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مهمی برای شهرها در شکلدهی درک پایهای از اینکه خلاقیت در واقع چیست، از دیدگاههای گروههای تولیدکننده مختلف و آنچه میتوان از تولیدکنندگان خلاق انواع مختلف انتظار داشت، وجود دارد. انواع علاوه بر این، به دنبال نقدهای اخیر در ادبیات (Borén and Young, 2013a, Borén and Young, 2013b, Evans, 2009, Peck, 2005, Peck, 2012, Scott, 2014) زمان آن فراتر از نقد شهر خلاق است. پایان نامه، به ویژه راهکارهای سریع سیاست گذاری الهام گرفته شده از فلوریدا که در دهه گذشته یا بیشتر بر شهرهای سراسر جهان تأثیر گذاشته است، و در عوض به شیوه ای پایه ای تر و سازنده تر بحث می کنند که چگونه هنر و فرهنگ ممکن است به بهترین نحو به خوبی کمک کند. بودن از شهرها و ساکنان آنها، بدون اینکه صرفاً در اهداف سیاست شهری الهام گرفته از نئولیبرال قرار گیرد. بنابراین، ما همچنین احتمالات باز بودن و گفتوگو را بررسی میکنیم که وقتی برنامهریزی و سیاست منطقی و از بالا به پایین پشت سر گذاشته میشود و شیوههای جدید حکمرانی باز میشود، به وجود میآیند (لنگ، 2011، متزگر، 2011). به دنبال گیبسون و کلاکر (2005)، چه نوع «فضاهای مفهومی جدید» ممکن است تعامل، به جای مخالفت، تولیدکنندگان خلاق و سیاست گذاران را تسهیل کند؟
این تحقیق بر اساس تجزیه و تحلیل اسناد برنامه ریزی و طیف وسیعی از مصاحبه های کیفی نیمه ساختاریافته با برنامه ریزان و هنرمندان در استکهلم، سوئد است (همچنین رجوع کنید به Borén & Young، 2013a). از این مطالب، ما نکاتی را که با تعدادی از «موارد حیاتی» (Eckstein, 1992) مورد بحث قرار گرفتهاند، نشان میدهیم تا دوگانگی فوقالذکر را بیثبات کنیم. اسناد اصلی سیاست و استراتژیهای شکلدهنده سیاست در استکهلم برای آشکار کردن تمرکز بر فرهنگ و خلاقیت در شهری استکهلم تجزیه و تحلیل شد.
عملکرد اقتصادی استکهلم به شدت به صنایع دانشبر وابسته است (OECD، 2006) و مانند بسیاری از شهرهای دیگر در کشورهای پرهزینه، به جای محصولات ارزان قیمت، با خروجیهای غنی از نوآوری رقابت میکند. محدودیت توسعه اقتصادی در این نوع اقتصاد مبتنی بر نوآوری شهری، اغلب عرضه نیروی کار با تحصیلات عالی، نوآور و خلاق است. پس جای تعجب نیست که برنامه های استراتژیک استکهلم این را در تصور کلی آنها از استکهلم به عنوان یک
در تجزیه و تحلیل خود از پاسخ هنرمندان به سیاست شهری استکهلم، طیفی از نگرشهای آنها را درباره جهتی که سیاست شهری در پیش گرفته است و استفاده ابزاری فزاینده از فرهنگ و خلاقیت بررسی میکنیم. بهویژه، ما میخواهیم هنرمندان را بهعنوان یک گروه جدا کنیم و دامنه تجربیات و روابط آنها با این سیاست شهری را بررسی کنیم، بنابراین از «دودویی محدود» (McLean, 2014: 671) یا کاریکاتور هنرمندان بهعنوان مشتاق/مخالف فراتر میرویم. مارکوزن، 2006).
ادبیات کنونی برای برجسته کردن آگاهی هنرمندان از خط مشی فرهنگی شهری و لفاظی پیرامون «خلاقیت» و اینکه چه تعداد از هنرمندان از نظر سیاسی مترقی هستند و از دیدگاه نخبگان توسعه شهری انتقاد می کنند، کمک زیادی کرده است (مارکوسن، 2006، هاروی، 2012؛ نووی و کلمب، 2013). ؛ کرچبرگ و کاگان، 2012). هاروی (2012) اشاره می کند که به طور فزاینده ای همان بازیگرانی هستند که سیاست شهر خلاق را هدف قرار می دهد و مدعی حمایت از آنهاست که در حال تبدیل شدن به پیشاهنگ اعتراض علیه چنین سیاستی و آن هستند.
بنابراین، این هنرمندان استکهلم، در مقاطع مختلف، با تصاحب نئولیبرالی از فرهنگ و خلاقیت به شیوه ای مشابه هنرمندان در بسیاری از شهرهای دیگر مخالفت می کنند. با این حال، شاید توجه دانشگاهی و رسانه ای بیش از حد بر چند نمونه برجسته متمرکز شده است، Mediasprees و Gängeviertels، که در آن جنبش های اجتماعی جدید در مقیاس بزرگ در مخالفت با توسعه به وجود آمده اند. این نیز احتمالاً تحت تأثیر گرایش علوم اجتماعی به جستجوی این موارد صریح است
این «شکاف خط مشی خلاق» (Borén & Young، 2013b) – یا آنچه لانژ (2011: 189) به عنوان شکاف «بین «برنامه ریزی دولت محور» از یک سو و منطق سازمانی صحنه های خلاق از سوی دیگر» توصیف می کند. شامل عدم درک سیاستگذاران از آنچه کسانی که در اشکال مختلف فعالیت های خلاقانه می توانند برای سیاست شهری بیاورند (مثلاً دانش یک هنرمند اجتماعی از پویایی جوامع شهری به حاشیه رانده شده) را شامل می شود. یک مسئله این است که این شکاف بین سیاستگذاران و خلاق است
این مقاله هنرمندان را بهعنوان یک گروه کلیدی (هر چند متنوع) در بحثها، سیاستگذاری و عملکرد در رقابت جاری «شهر خلاق» در نظر گرفته است. در حالی که به دور از تنها گروهی هستند که باید در نظر گرفته شوند، ماهیت پویایی شغلی آنها مسلماً آنها را به گروهی کلیدی تبدیل می کند تا در چارچوب هدف کلی تلاش برای بازگشایی آنچه در «سیاست شهری خلاق موجود واقعی» در حین تولید، بحث و بررسی می گذرد، تحلیل کنند. در شرایط اقتضایی محلی در سراسر جهان دوباره فرموله شده است.
گرفتن به عنوان یک