تقریباً 30 سال پیش، در سال 1994، معمار هلندی الاصل Winka Dubbeldam دفتر معماری خود را به نام Archi-tectonics تأسیس کرد. در همین حال، Archi-tectonics دارای دفتر مرکزی در نیویورک، آمستردام، و هانگژو در چین است، که دومی ناشی از طرح اصلی آنها برای بازی های آسیایی در هانگژو است – دفاتر معماری اغلب از پروژه های بزرگ برای گسترش و توسعه مقرهای جدید استفاده می کنند. Archi-tonics در سطح جهانی و در تمام انواع ساختمان ها فعالیت می کند. در این مقاله، ایده این است که دیدگاهها و زندگینامه معمار وینکا دوبلدام، که شاید معمار کمتر شناخته شده و در عین حال بسیار موفقی است، روشن شود، و همچنین به بررسی چند پروژه توسط دفتر Archi-tectonics او که اجرا میشود، است. همراه با شریک تجاری جاستین کورهامر. در حالت ایدهآل، میتوان با نگاهی به رویکرد عملی و کاری Dubbeldam و Archi-tectonics، چند الهام برای فرآیند طراحی و تحقیق به دست آورد.
Archi-tectonics خود را بهعنوان انجام کارهای چند رشتهای ابتکاری توصیف میکند [که] فرآیندهای طراحی دیجیتال پیشرفته، تحقیقات دقیق و روشهای ساخت جدید را در مقیاسها برای ایجاد ساختمانهای هوشمند و اشکال سالمتر زندگی شهری ترکیب میکند. [معماری تکتونیک] محیطها، ساختمانها و سیستمهای شهری مبتنی بر مفهوم را ایجاد میکند که شیوههای زندگی عادلانهتر و پایدارتری را پرورش میدهد.» در همین راستا، در مصاحبه ای در سال 2018 ، وینکا دوبلدام در مورد درک خود از معنای معمار بودن چنین اظهار می کند: «بازنویسی و نوآوری در طراحی معماری و ساختارهای آن مستلزم تغییر انقلابی در تفکر چگونگی معماری است. اکنون تصور شده است از این تصور که یک ساختمان ترکیبی از عناصر استاندارد شده مانند ستونها، کفها و دیوارها است، باید دوباره فکر کنیم که ساختمانی از اجزای مولد سفارشیسازی شده تشکیل شده است. این اجزا در طبیعت ارگانیک هستند و از نظر پیچیدگی و تناسب طبیعی شبیه بدن انسان هستند. با ایجاد یکپارچهتر و هوشمندانهتر کردن مؤلفهها، شغل انسان به جای مجاز، تعاملی به جای منفعل، سازگار میشود.»
در مجموع هر دو بیانیه، مشخص می شود که دوبلدام (و همکارانش) بر طراحی نوآورانه و پایداری تمرکز می کنند و فراتر از آن، به مفاهیم و معانی طرح ها و عملکردهای خود علاقه مند هستند. در بیانیه مشخص می شود. برگرفته از وب سایت آنها، “ما عملکرد را به فرم و هوشمندی طراحی را به سبک ارزش می دهیم.”
معماری به عنوان مجسمه
از آنجایی که این مقاله عمدتاً شامل مصاحبههایی است که توسط وینکا دوبلدام انجام شده است، برخی از افکار ممکن است در طول زمان تغییر کرده باشند. در هر صورت، طبق مصاحبه ای که با معمار معمار انجام شد، دوبلدام و والدینش در دوران جوانی اش در هلند اغلب خانه هایشان را نقل مکان کردند . همانطور که در همان مصاحبه گفته شد، بسیاری از این خانهها ناتمام بودند و هنوز در حال ساخت بودند، بنابراین دوبلدام ممکن است مدام تصور میکرد که مبلمان را تکمیل کند و آنها را دوباره طراحی کند. این تماس عملی با معماری و این واقعیت که او معماری و مجسمه سازی خوانده بود باعث شد اساساً به سه بعدی فکر کند.
به این ترتیب، وینکا دوبلدام (و دفتر او) یکی از پذیرندگان اولیه نرم افزارهای کامپیوتری سه بعدی برای طرح های خود شد. شاید تعجب آور نباشد که یکی از معماران مورد علاقه او، همانطور که در مصاحبه های مختلف گفته شد، هانس شارون آلمانی است، به ویژه فیلارمونی برلین او – اساساً پروژه ای که نه با ترسیم پلان های طبقه، بلکه با اندیشیدن در سه بعدی توسعه یافته است. موسیقی و صدا در داخل سفر
دوبلدام همچنین از درک گسترده ای از آنچه معماران باید و نباید انجام دهند حمایت کرده است. او میگوید: «وقتی به معماری فکر میکنم، چیزی که مدام به آن بازمیگردم این است که در مدرسه، دانشجویان معماری باید کلاسهای بیشتری را در روانشناسی و تجارت بخوانند. چیزی که من بیش از همه از آن سپاسگزارم این است که در هلند، ما کلاسی در مورد قانون داشتیم – و قانونی بودن روابط تجاری. این خیلی چیز مهمی است! شما باید بدانید که کجا مسئول و مسئول هستید، و حتی بیشتر از آن، جایی که شما مسئول نیستید، زیرا معماران زیادی مسئولیت چیزهایی را میپذیرند که نباید انجام دهند.» می توان دید که چگونه تجربیات و آموزش های اولیه دوران کودکی، عمل و درک معماری را شکل می دهد.
تأثیرات و الهامات
هانس شارون ممکن است علاقه اولیه به معماری به عنوان یک صنعت را در دوبلدام تقویت کرده و برانگیخته باشد، اما این پیتر آیزنمن یا کار در دفترش در نیویورک بود که به دوبلدام نحوه اداره یک دفتر را آموزش داد. مادام معمار می گوید: «من عاشق کار با پیتر بودم، واقعاً این کار را انجام دادم. از همه جهات به من اخطار داده شد [با خنده] – حتی یک نفر گفت: “می خواهی برای شیطان کار کنی؟!” این یک جمله بسیار قوی بود. […] افراد حاضر در دفتر فوق العاده بودند، اما چیزی که در مورد پیتر قدردانی کردم این بود که بازخورد او هرگز شخصی نبود. او بسیار سرسخت است – من نام آن را آموزش کماندویی در معماری گذاشتم. کار در دفتر او مانند حضور در ارتش و روی زمین در گل و لای بود – اما در واقع همه چیز برای ساخت معماری بهتر و ساخت مفاهیم بهتر بود.
آیزنمن، در میان بسیاری از پروژههای دیگر، بهخاطر مرکز هنرهای وکسنر، شهر فرهنگ در سانتیاگو د کامپوستلا و البته یادبود یهودیان کشته شده اروپا در برلین شناخته شده است. دزین در مورد آیزنمن میگوید: «از طریق نوشتههای دریدا بود که آیزنمن به جدا کردن ساختار از معنا علاقه پیدا کرد، به طوری که ممکن است ستون دیگر به عنوان تکیهگاه عمودی دیده نشود و سقف نباید نگران سرپناه باشد». این مکتب فکری، یعنی امکان بازاندیشی در عناصر معماری، از بین بردن آنها از معانی سنتی و دستیابی به معانی جدید از طریق ترکیبهای جدید و الهام گرفتن از کتابها به جای عمل، به همین ترتیب برای دوبلدام معمول شد. در مادام معمار، او میگوید: «همیشه به خودم برمیگردم و میپرسم، برای چه چیزی ایستادهام؟ من می خواهم چه کار کنم؟ من از کجا آمده ام؟ من مجلات معماری زیادی نمی خوانم زیرا حواس من را پرت می کند و نگرانم می کند که تفکر طراحی آزاد من را خفه کند. من بیشتر فلسفه و نظریه انتقادی می خوانم – خواندن را خیلی بیشتر از نگاه کردن دوست دارم. به همین دلیل، گاهی اوقات دلم برای کارهایی که همکارانم می سازند تنگ می شود.»
به غیر از آیزنمن، دوبلدام با بسیاری از معماران مشهور دیگر نیز برخورد داشته است. برخی از این ارتباطات به دلیل تدریس او در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه هاروارد و سایر موسسات معتبر است. دوبلدام می گوید: «سخت بود. من خوش شانس بودم که وقتی همه اینها با پیتر و نمایشگاه من اتفاق افتاد، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد – شاید در عرض دو یا سه ماه. در آن زمان، از [برنارد] تشومی با من تماس گرفت و گفت: «بن ون برکل قرار است تدریس کند، اما نمیتواند در ماه اول تدریس کند. چطور با او تدریس می کنید؟ ملاقات و همکاری نزدیک با برخی از مشهورترین معماران معاصر از یک سو و فعالیت اولیه او از سوی دیگر ممکن است تأثیر عمده ای بر عملکرد او داشته باشد. او همچنین میگوید: «من خوش شانس بودم که در اوایل کارم برای دفتری در هلند کار میکردم، که کامپیوترها را وارد فرآیند میکرد […]. این واقعیت که ما با رم کولهاس برای اجرای پروژههایی مانند «تئاتر رقص هلند» در لاهه و دیگر پروژههای نخستین او در زمانی که او بسیار مشتاق بود اما بسیار غیرعملی بود کار میکردیم، واقعاً نیاز به چنین فناوری پیشرفتهای را در دفتر برانگیخت. بنابراین تقریباً در تمام مدتی که کار کردهام، روی رایانه کار کردهام.»
معماری زمین ساختی
در سال 2012، Architizer Winka Dubbeldam را در میان 100 زن برای تماشای معماری قرار داد . من کاستی های خود را دارم، و این یکی دیگر از نکات کلیدی در ایجاد یک تمرین است – شما باید کاستی های خود را بشناسید. من قطعاً فرد مناسبی برای اداره یک دفتر غول پیکر نیستم. من دفتر کوچکتر را دوست دارم. به این ترتیب، من همچنان می توانم خلاق باشم. من نمیخواهم فقط یک مدیر باشم.» او در مادام معمار می گوید .
در این بخش، دو پروژه که نمایانگر فلسفه Dubbeldam و رویکرد طراحی Archi-tectonics هستند باید برجسته شوند. اولی یک طرح جامع برای مرکز شهر بوگوتا است: «از ما خواسته شد که یک طراحی از پایین به بالا برای مرکز شهر بوگوتا انجام دهیم، که پانزده یا چند منطقه مختلف با هم هستند که منطقه بزرگتری را که «مرکز شهر» در نظر گرفته میشود، تشکیل میدهد.» Archi-tectonics به جای تحمیل یک چشم انداز، منطقه، کاربری آن، ساختمان های متروکه و ترافیک را به دقت مورد مطالعه قرار داد. ما چیزی در حدود پنج سناریو مانند این را پیشنهاد کردیم که شامل بازنگری در الگوهای ترافیکی محلی، احیای یکی از رودخانههای از قبل موجود برای احیای مناطقی بود که زمانی تالاب برای اهداف تفریحی و کشاورزی شهری و غیره بود. […] با […] نظرسنجیها، ما قطعاً متوجه روندها شدیم، اما واقعاً باید مقادیر عظیمی از دادهها را مطالعه میکردیم تا پویایی شهر را درک کنیم. مردم آن را مستقیماً به شما نمی دهند. آنها تمایل دارند پاسخ های بسیار عاطفی یا حتی احساسی بدهند. بسیار عالی بود که تحقیق کنید، آنچه را که فکر میکنید واقعاً مورد نیاز است، فرض کنید و سپس آن را بررسی کنید. […] وقتی مشتری من وب سایت را راه اندازی کرد، چیزی حدود 4500 دنبال کننده داشتیم. بعد از چند هفته، ما حدود 80000 دنبال کننده داشتیم. به طور کلی، می توان آن را رویکردی از پایین به بالا و مشارکتی با وجود مقیاس بزرگ پروژه نامید. اطلاعات بیشتر در مورد این پروژه خاص را می توانید با گوش دادن به سخنرانی او در TED پیدا کنید .
نوع دیگری از پروژه ها، یا پروژه هایی که ارزش دیدن دارند، دو پیشرفت در منهتن، نیویورک هستند. اولین خانه شهری در 512 خیابان گرینویچ تاون هاوس است. دومی یک ساختمان مسکونی چند واحدی در خیابان گرینویچ شماره 497 است – هر دو اساساً در مقابل یکدیگر قرار دارند. در خیابان گرینویچ 497، Archi-tectonics نشان میدهد که چگونه میتوان بازسازی و کار در زمینه را بدون ایجاد چیزی با طراحی کاملاً متفاوت یا تلاش تا حد امکان انجام داد. ساختمانی که نمای آن در نمای خیابان گوگل به زیبایی روبروی انبار منعکس شده است، آنقدر موفق بوده است که به گفته دوبلدام، صاحبان و خریداران در مورد آن مانند یک حیوان خانگی صحبت کردند: آنها فقط در جایی آپارتمان نداشتند، بلکه در آن زندگی می کردند. آن ساختمان بنابراین مهم است که یک ساختمان “هویت” داشته باشد. اگر چنین است، بلافاصله با ساکنان صحبت می کند و آنها شروع به شناسایی با آن می کنند.» برای خیابان گرینویچ 497، چالش مشابه اما تا حدودی متفاوت بود.