48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
توسعه جوامع پایدار مستلزم برنامه ریزان شهری و سازمان دهندگان جامعه برای اتخاذ تصمیماتی است که بر سیستم های زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی تأثیر می گذارد. توسعه نیافته ترین این ابعاد، پایداری اجتماعی است. جوامع هنگام مذاکره درباره مفاهیم پایداری اجتماعی، مانند شمول اجتماعی و پرورش حس تعلق، با چالشهای پیچیدهای مواجه میشوند. این پروژه به بررسی سه مطالعه موردی پروژه های برنامه ریزی پایداری در مقیاس محله در پورتلند، اورگان، ایالات متحده می پردازد. کپنهاگ، دانمارک؛ و ناگویا، ژاپن. هر جامعه ای با چالش هایی مواجه است که خطوط معنای پرورش پایداری اجتماعی را بیش از پیش محو می کند، مانند گنجاندن مشاغل دارای گرایش جنسی و ادغام گروه های مهاجر. تحلیل گراندد تئوری مضامین نوظهور، از جمله مذاکره در مورد کاربریهای مورد بحث، ادغام محرومان، و به حاشیه راندن حاشیهنشینان را نشان داد. مفاهیم پایداری اجتماعی با شمول یا طرد فعال افراد واقعاً به حاشیه رانده شده پیچیده می شود. این تحقیق نشان میدهد که ادامه عملکرد پایداری بدون جهتگیری برای مدیریت ظرایف دشوار بعد اجتماعی میتواند نابرابریهای موجود را تشدید کند و منجر به طرد اجتماعی بیشتر شود. این مطالعه سؤالاتی را در مورد نمایندگی، حقوق شهر، و نگرش NIMBY در برنامه ریزی برای جوامع پایدار مطرح می کند و ذهنیت های ذاتی در برنامه ریزی برای پایداری اجتماعی را برجسته می کند.
مناطق شهری با چالشهای پیچیده بسیاری مرتبط با نابرابری فزاینده، تخریب محیطزیست و پریشانی اقتصادی روبرو هستند. گزارش بروندلند، آینده مشترک ما ، زمینه را برای یک مسیر جدید رو به جلو برای توسعه شهری با چشم انداز “توسعه ای که نیازهای زمان حال را برآورده می کند بدون به خطر انداختن توانایی نسل های آینده برای برآوردن نیازهای خود” (کمیسیون جهانی محیط زیست) آماده کرد. و توسعه، 1987). به عنوان پاسخی به این تغییر در تفکر، بحث در عمل در مورد پایداری شهری و شهرهای پایدار، یک مدل نظری متشکل از سه رکن یکپارچه: محیطی، اقتصادی و اجتماعی را ایدهآل میکند. این مدل تعادلی را بین سیستمهای شهری به هم پیوسته در حمایت از رویکردی جامعتر برای راهحلهای برنامهریزی پایدار در شهرها پیشنهاد میکند. پارادایم برنامه ریزی پایدار ماهیت مشکل ساز برخی از رویکردهای گذشته در برنامه ریزی شهری را تشخیص می دهد و به دنبال بازسازی مناظر شهری است تا پاسخگوتر به محیط طبیعی باشد، از نظر اقتصادی سرزنده تر و مکان های جذاب تر برای زندگی مدنی فعال باشد.
با این حال، مسیر ایجاد جوامع پایدار نیز با چالشهای بیشمار و مفهومسازیهای متضاد هموار شده است. همانطور که محققان به بحث در مورد تعاریف نظری و اقدامات مربوط به بعد اجتماعی پایداری ادامه می دهند (والانس، پرکینز و دیکسون، 2011)، جوامع در تلاش هستند تا در مورد ماهیت ذاتا ذهنی مفاهیم نظری که جوامع پایدار اجتماعی را تعریف می کنند، مذاکره کنند. شمول اجتماعی و پرورش حس تعلق به عنوان مؤلفه های مهم پایداری اجتماعی شناسایی شده است (دمپسی، براملی، پاور و براون، 2011). از سوی دیگر، در عمل، با توجه به نمونههای رایج بازیگران محلهای که چالشهای مختلفی را برای فرآیندهای برنامهریزی شهری ارائه میکنند، مانند مشاغل دارای گرایش جنسی و مهاجران اخیر، این آرمانها در فرآیند برنامهریزی برای پایداری اجتماعی با تضاد مواجه میشوند. این سؤال مطرح می شود که چه کسانی باید شامل شوند، چه کسانی باید احساس کنند که به آنها تعلق دارند و رهبران جامعه تا چه اندازه باید برای رسیدن به این آرمان ها تلاش کنند. در اصل، برنامه ریزی برای پایداری اجتماعی این سوال را مطرح می کند: برای چه کسی و با چه هزینه ای؟
این مطالعه به بررسی سه مطالعه موردی پروژههای برنامهریزی پایداری در مقیاس محله در پورتلند، اورگان، ایالات متحده میپردازد. کپنهاگ، دانمارک؛ و ناگویا، ژاپن برای توصیف اینکه چگونه این جوامع با چالش های برنامه ریزی برای پایداری اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند. هدف این تحلیل در درجه اول پاسخگویی به این سوال است: منافع چه کسانی در طول فرآیند برنامه ریزی نادیده گرفته می شوند؟ این مطالعه به دنبال آگاهی دادن به نظریه پایداری اجتماعی از چالشهای پیش روی شامل گروههای مختلف حاشیهنشین در برنامهریزی شهری است. دو گروه اصلی به حاشیه رانده شده بودند که به طور مداوم در این مطالعات موردی ظهور کردند. اگرچه در زمینه، تجربیات و تعامل با دیگران در هر جامعه کاملاً متفاوت است، اما مشاغل دارای گرایش جنسی و مهاجران اخیر به عنوان دو گروهی که به طور مداوم چالش هایی را برای ایده آل های شمول اجتماعی و پرورش حس تعلق ارائه می کردند برجسته بودند. به این ترتیب، این دو گروه بسیار متفاوت در این تحلیل برای تسهیل درک راه هایی که آرمان های پایداری اجتماعی می توانند یکدیگر را کنار بگذارند، در مرکز قرار خواهند گرفت. کاوش در مقیاس همسایگی به بازجویی از ایدهآلهای پایداری اجتماعی کمک میکند که با نزدیکی، ارزشها و شایستگیهای جوامع برای پیوند دادن اقدامات در سطح محله با دیدگاههای بزرگتر از پایداری اجتماعی پیچیده شدهاند.
طرد اجتماعی یک فرآیند پیچیده و چند بعدی است. این شامل فقدان یا محرومیت از منابع، حقوق، کالاها و خدمات و ناتوانی در مشارکت در روابط و فعالیتهای عادی است که در دسترس اکثر افراد جامعه، چه در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی است. هم بر کیفیت زندگی افراد و هم بر عدالت و انسجام جامعه در کل تأثیر می گذارد. (ص 9)
طرد اجتماعی ناشی از روابط قدرت نابرابر در سطوح مختلف جامعه، مانند روابط بین فردی، بین گروهی، اجتماعی، ملی و جهانی است (تاکت، کریسپ، گراهام، هانا و گلدینگای، 2014).
تعلق به عنوان یک مفهوم اخیراً مورد توجه قرار گرفته است زیرا محققان تلاش می کنند به این مفهوم گریزان و نادرست از جغرافیای انسانی بپردازند (می و رایت، 2009؛ وود و ویت، 2011). همانطور که وود و ویت (2011، ص 1) توضیح می دهند، “تعلق یک وابستگی عاطفی پویا است که افراد را با دنیای مادی و اجتماعی که در آن ساکن هستند و تجربه می کنند مرتبط می کند.” اساساً یک مفهوم جهتگیری جغرافیایی، احساس تعلق میتواند به طور رسمی و غیررسمی در مقیاسها یا حوزههای مختلف، مانند محله، اجتماع، زیر گروه یا ملت احساس شود (می و رایت، 2009).
در حالی که ایجاد یک محیط اجتماعی فراگیر که در آن افراد احساس تعلق می کنند ممکن است یک ایده آل نظری باشد، واقعیت کار در راستای این امر در جوامع شهری کاملاً پیچیده و مملو از تضادها است. در سطح زمین، جوامعی که در جهت پایداری اجتماعی کار می کنند، مانند نمونه هایی که در اینجا بررسی شد، با قرار دادن بازیگران مختلف جامعه، مانند مشاغل دارای گرایش جنسی و جمعیت های اخیر مهاجر، در فرآیندهای برنامه ریزی خود و مذاکره درباره موقعیت خود در داخل یا خارج از جامعه مسلط مواجه می شوند. چشم انداز.
زمینه برنامهریزی مدتها مورد بحث در مورد کاربریهای زمین مورد بحث بوده است، مانند کسبوکارهای جنسی در محلههای شهری (هیمن، 1990). کاربریهای محلی ناخواسته (LULUs) (پوپر، 1981)، مانند مشاغل دارای گرایش جنسی، بیمارستانهای سلامت روان، مراکز بازداشت، تأسیسات درمان سوء مصرف مواد، تأسیسات صنعتی، و تأسیسات مدیریت پسماند، با انواع غیردولتیها مواجه شدهاند. حیاط خلوت من (NIMBY) مداخلات هدایت شده از اعتصاب و اعتراض تا شکایات رسمی به دولت شهر و محدودیت های منطقه بندی کاربری زمین (کرافت و کلاری، 1991؛ رپر و بروکر، 1996؛ تاکاهاشی و عزیز، 1997). در حالی که اکثر آنها موافق هستند که بسیاری از این نوع LULU ها عملکردهای ضروری یا شاید اجتناب ناپذیر جامعه شهری را انجام می دهند، جوامع کمی آنها را در گوشه شهر خود با آغوش باز می پذیرند. چالشهای LULU اغلب بر اساس مفروضات مزاحم و اثرات جانبی منفی مرتبط با نوع کسبوکار، کارگران یا مشتریانی است که آنها جذب میکنند و عموماً تصور میشود از خارج از جامعه آمدهاند (هالستد، لولوف و مایرز، 1993). همچنین وجود چنین مکانی ممکن است در مورد هویت ساکنان و نظم اجتماعی جامعه بیان کند (Wilton, 1998). مقاومت، مقررات و طرد کسبوکارهای دارای گرایش جنسی ابزارهای تولید اجتماعی فضا هستند (پاپایانیس، 2000)، که یک جغرافیای اخلاقی غیرعادی را تقویت میکند (Hubbard, Boydell, Crofts, Prior, & Searle, 2013). برخی جوامع دریافتهاند که اهداف اعلامشده برای محافظت از محلههای آسیبپذیر در برابر «آفتزدگی» کسبوکارهای دارای گرایش جنسی، تلاشها برای هموار کردن راه را برای اصیلسازی پنهان کرده است (هابارد، متیوز، اسکولار، و آگوستین، 2008؛ پاپایانیس، 2000).
فرآیندهای برنامه ریزی همچنین با مدیریت تنوع و ادغام گروه های به حاشیه رانده شده، مانند مهاجران اخیر، در محله های شهری دست و پنجه نرم کرده است (فینچر و آیوسون، 2008). موانع زبانی و فرهنگی موانع رایجی هستند که مهاجران اخیر را به طور فعال در زندگی اجتماعی و فرآیندهای برنامه ریزی وارد می کنند. علاوه بر این، در محیطی با منابع محدود، احتمال بیشتری وجود دارد که منابع موجود صرف گروه غالب شود. سپس نیازهای متفاوت مهاجران مانند ترجمه، تفسیر، اطلاع رسانی فرهنگی مرتبط و دعوت از فضاهای اجتماعی بیشتر به حاشیه می رود. بیگانه هراسی، نژادپرستی و طبقه گرایی اغلب قضاوت را در سطح جامعه محلی پنهان می کنند. اگرچه اهداف بیان شده جامعه برای پایداری اجتماعی ممکن است شامل شمول اجتماعی باشد، بسیاری از نمایندگان ساختار قدرت جامعه اعضای طبقه و نژاد هژمونیک هستند (دی، 1997؛ لوین، فانگ، و گاستیل، 2005). اغلب اعضای جامعه داوطلب آموزش ندیده، اگرچه شاید خوش نیت باشند، فاقد صلاحیت فرهنگی مربوطه برای انجام کار سخت گروه های مهاجر در برنامه ریزی جامعه در سطوحی فراتر از توکنیسم هستند (آرنشتاین، 1969).
طرد اجتماعی گروههای خاصی در جوامع شهری، مفهوم «حق شهر» را که توسط هانری لوفور (1991) سرچشمه میگیرد و از آن زمان توسط دیگرانی مانند دیوید هاروی (2003) مورد استناد قرار گرفت، مطرح میکند. حق بر شهر، حق شهرنشینان را برای تجسم مجدد و بازسازی شهر و در این فرآیند بازسازی خود و جامعه شهری توصیف می کند. با این قدرت برای ایجاد مکانهای اجتماعی و فیزیکی شهری که ما در آن زندگی میکنیم، مبارزات دموکراسی، نمایندگی و قدرت سیاسی اغلب منجر به فرآیندهای حاشیهنشینی اجتماعی-فضایی، بهویژه گروههای جمعیتی اقلیت میشود (فینچر و ایوسون، 2008). منظر شهری پس از آن تبدیل به یکی از جداسازی های عملکردی و بی عدالتی فضایی می شود. نمایش روابط نابرابر قدرت در سراسر جغرافیایی منجر به حاکمیت فضایی نابرابر می شود.
به این ترتیب، حک کردن مفاهیم حس مکان بسیار ذهنی و پر ارزش است. مفاهیم حس مکان در جوامع شهری محصول افرادی است که در فضا ساکن و در تعامل هستند. با این حال، دیدگاههای مربوط به حس مثبت ارزشهای مکانی میتواند در طول زمان تغییر کند و از بین برود، تغییر کند یا دوباره تفسیر شود (Norton & Hannon, 2004, p.358). چیزی که یک فرد به عنوان یک حس مثبت و سالم از مکان ارزش قائل است، مانند مکانی که در آن جوانان می توانند با تأثیرات مثبت با خیال راحت رشد کنند، می تواند با ارزش های فردی دیگر، مانند آزادی بیان، در تضاد باشد. علاوه بر این، ارزش یک مکان می تواند با تغییر کاربری زمین تغییر کند. اگر یک بسته خاص زمانی یک میدان قهوه ای آلوده بود، که سپس به یک پارک اجتماعی تبدیل می شود، حس مکان و ارزش آن فضا می تواند در چشم افراد یا حتی جامعه به عنوان یک کل تغییر کند (Norton & Hannon, 2004). ، ص 358).
با تمرکز بر توسعه شهرهای پایدار و علاقه اخیر به ایجاد جوامع پایدار اجتماعی، این چالش های طولانی مدت در زمینه های برنامه ریزی شهری در این زمینه جدید مورد بررسی مجدد قرار می گیرند. ایجاد یک جامعه پایدار اجتماعی به چه معناست؟ نظریه اخیر در مورد پایداری اجتماعی از شمول اجتماعی و پرورش حس تعلق حمایت می کند (دمپسی و همکاران، 2011). سؤالاتی باقی می ماند که این مفاهیم ساده انگارانه را به چالش می کشد، مانند: چه کسی به یک محله پایدار اجتماعی تعلق دارد؟ این تجزیه و تحلیل سه مطالعه موردی را بررسی میکند تا چالشهای ذاتی شمول اجتماعی و پرورش حس تعلق در جوامع شهری، به ویژه با توجه به مشاغل دارای گرایش جنسی و مهاجران اخیر را بررسی کند.
این تحقیق شامل روشهای مطالعه موردی از جمله مصاحبه با ذینفعان جامعه، مشاهده مشارکتکنندگان و تحلیل الگوی اسناد برنامهریزی بود. به عنوان یکی از اهداف تحقیق، این مطالعه به این سوال پژوهشی زیر می پردازد: منافع چه کسانی در طول فرآیند برنامه ریزی نادیده گرفته می شوند؟
رویکرد مطالعه موردی چند سایتی، مقایسه ای و توصیفی (برنارد و رایان، 2010، ص 8؛ یین، 2014) برای کمک به توسعه یک مطالعه عمیق تر انتخاب شد.
این پروژه نشان دهنده سه پروژه برنامه ریزی در کشورها و زمینه های فرهنگی مختلف است. در حالی که روش مطالعه موردی ابزار ارزشمندی برای کاوش عمیق در درک این نوع پروژههای پیچیده است، مسیرها و دیدگاههای مختلفی برای پروژههای برنامهریزی پایداری وجود دارد. به این ترتیب، این پروژه ها به هیچ وجه به طور کامل نماینده سایر پروژه های برنامه ریزی پایداری در کشورهای مربوطه نیستند.
این مطالعه به طور بالقوه به دلیل مطلوبیت اجتماعی محدود است
پس از مقدمهای کوتاه بر هر زمینه مطالعه موردی، این بخش به مفهومسازی پایداری اجتماعی که توسط هر پروژه برنامهریزی اجتماعی چارچوببندی شده است، بحث خواهد کرد. در نهایت، موضوعاتی مانند مذاکره در مورد کاربری های مورد بحث، ادغام محرومان و به حاشیه راندن حاشیه نشینان مورد بحث قرار خواهد گرفت.
Living Cully یک پروژه برنامه ریزی اجتماعی است که به دنبال تفسیر مجدد ایده برنامه ریزی پایدار به عنوان یک “استراتژی ضد فقر” است. کولی، جامعهای در حاشیه شهر در شمال شرقی پورتلند، اورگان، محلهای با تمرکز بالا از درآمد کم و مردم رنگین پوست است که بسیاری از آنها مهاجران لاتین و سومالیایی هستند. از سوی دیگر، یک انجمن محله ای بسیار فعال در کولی وجود دارد که بیشتر از صاحبان خانه های مسن قفقازی تشکیل شده است. در زمان این
پروژه محله آب و هوایی Sankt Kjelds در ناحیه بیرونی Østerbro در کپنهاگ، دانمارک، یک پروژه مشترک سازگاری با آب و هوا و تلاش برای نوسازی شهری است که برای ایجاد یک “ارتقاء اجتماعی” به ساکنان طراحی شده است. “بالابر اجتماعی” شامل ابتکاراتی با هدف ایجاد حس هویت و تعلق و همچنین ارتقاء واحدهای آپارتمانی تاریخی از امکانات حمام مشترک به امکانات مدرن خود است. این محله یک جامعه با درآمد مختلط است که در آن می توان تعاونی های مسکن پیدا کرد.
در جامعه چوجاماچی در مرکز ناگویا، ژاپن، منطقه تولید و عمده فروشی نساجی که سابقاً پررونق بود، دچار زوال اقتصادی، زیست محیطی و اجتماعی شده است. در طول چند دهه گذشته، بسیاری از صاحبان مشاغل و سایر ساکنان جامعه به مناطق حومه شهر نقل مکان کردند. تغییرات اقتصادی جهانی در صنعت نساجی بسیاری از مشاغل را مجبور به تعطیلی دائمی کرده است. می ترسند که نتوانند کسب و کارهای موفق را در این کشور بازسازی کنند
هنگام برنامهریزی برای بعد اجتماعی پایداری، شرکتکنندگان در فرآیند برنامهریزی هر جامعه به طور جمعی چشماندازی برای معنای آن برای آنها ایجاد کردهاند. معمولاً، دیدگاه آنها شامل مفاهیم شمول اجتماعی و ایجاد حس تعلق در جامعه است، مانند مورد سه پروژه در مقیاس محله در این مطالعه.
همانطور که Living Cully در جهت شکل دادن به جامعه خود برای پایداری بیشتر کار می کند، یکی از سهامداران پروژه بعد اجتماعی را توصیف می کند.
این دیدگاههای ایدهآلیسم با چالشهای پیچیده مرتبط با چگونگی فراگیر بودن و اینکه چگونه جوامع میتوانند در مورد فضای مشترک جامعه با کاربریهایی که اغلب مورد بحث است، مذاکره کنند، مواجه میشوند. این سهامدار Living Cully در پورتلند این احساسات متناقض را به اشتراک می گذارد:
یکی از چیزهایی که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم این است که چگونه میتوانیم مأموریت خود را برای مشارکت در کسبوکارهایی که در محلهای خدمت نمیکنند، تشخیص دهیم. چگونه آنها را شامل کنیم؟ چون آنها اعضای جامعه هستند و چگونه به تعادل برسیم
رهبران پروژههای برنامهریزی اجتماعی همچنین در مورد گروههایی از مردم که عضوی از جمعیت غالب یا صاحب قدرت نیستند، مانند مهاجران، ساکنان کم درآمد، اجارهکنندگان، افرادی که سوءمصرف مواد یا مشکلات سلامت روانی را تجربه میکنند، با مفاهیم شمول اجتماعی مبارزه میکنند. و افراد مسن با محدودیت های حرکتی. این جوامع روشهای مختلفی را برای مشارکت فعال گروههای به حاشیه رانده شده در زندگی مشترک جامعه توسعه دادهاند، هر چند در فرآیندهای برنامهریزی مشارکت دارند.
برای دستیابی به هدف برنامه ریزی برای ایجاد پایداری اجتماعی بیشتر، رهبران جامعه در می یابند که نیاز به استفاده از استراتژی هایی برای طرد فعال دارند، مفهومی که ممکن است به نظر بر خلاف این هدف بزرگتر باشد. رهبران، گاهی با احساسات متضاد با این چالش مواجه میشوند، اما راههایی برای پایبندی به ارزشهای غالب جامعه پیدا کردهاند. چه طرد صریح و چه طرد ضمنی از طریق ادراکات و مفروضات، مسیرهای مختلف منجر به کنار گذاشتن برخی به حاشیه رانده شده یا انگ می شود.
این مطالعه نشان میدهد که در برنامهریزی برای پایداری اجتماعی در پروژههای برنامهریزی در مقیاس همسایگی، رهبران جامعه مجبور به انتخابها و معاوضههایی هستند که در مورد اهداف مفهومی اولویت دارند، به ویژه هنگامی که صحبت از مشاغل دارای گرایش جنسی و سایر گروههای به حاشیه رانده میشود، مانند مهاجران. گروه ها. جوامع بر سر چگونگی مذاکره در مورد کاربریهای مورد مناقشه، چگونه از نظر اجتماعی فراگیر باشند و چه زمانی از استراتژیهایی برای حذف فعال اعضای جامعه استفاده کنند. در زمان،
این مطالعه دیالکتیک پیچیده بین نظریه پایداری اجتماعی و پراکسیس را در زمینه برنامه ریزی شهری بررسی می کند. یافتههای این تحقیق از این جهت بدیع هستند که مبنایی تجربی برای درک ذهنیتهای ذاتی در برنامهریزی برای پایداری اجتماعی در مقیاس همسایگی ارائه میدهند. سیاستها و مداخلات برنامهریزی باید بُعد اجتماعی پایداری را به همان اندازه که ابعاد زیستمحیطی و اقتصادی را برای دستیابی به آرمانهای تعیین شده در اولویت قرار دهد.