48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
سیاستگذاران شهری عمدتاً اقتصاد فرهنگی را به عنوان ضمیمه یک اقتصاد خلاق یا دانش محور بزرگتر یا به عنوان وسیله ای برای افزایش مصرف در نظر گرفته اند. نتیجه تمرکز بر برنامههایی برای جذب افراد حرفهای با تحصیلات عالی و ماهر بوده است که اغلب به قیمت توجه به نابرابری نیروی کار ، کارگران یدی و مهارتها، اصیلسازی سیاستهای شهری و فرهنگیو جابجایی مشاغل تولیدی کوچک و مستقل. در زمینه رشد نابرابری بازار کار و تشدید شکافهای فرهنگی شهری، این مقاله به دنبال تغییر جهت شهری وبه سمت یک برنامه تحقیقاتی و سیاستی مترقی تر با محوریت تولید فرهنگی مادی. نقطه عزیمت ما تمرکز بر تقاطع نوپای بین اقتصاد فرهنگی و تولید کوچک است. این مقاله ابتدا خلاصه ای کوتاه از رویکردهای جاری به سیاست شهری و اقتصاد فرهنگی و عواملی که تصمیمات سیاستی را شکل داده اند ارائه می دهد. در مرحله بعد، ما در مورد توجه در حال ظهور حول یک دستور کار سیاست فرهنگی شهری جایگزین که به سمت فرهنگ متمرکز شده است، بحث می کنیمدر مرحله بعد، ما در مورد توجه در حال ظهور حول یک دستور کار سیاست فرهنگی شهری جایگزین که به سمت صنایع، تولید کوچک و تولید مبتنی بر صنایع دستی. در نهایت، ما روابط بین صنایع فرهنگی و تولیدکنندگان کوچک را مورد بررسی قرار میدهیم و شکافهای تحقیقاتی کلیدی و موضوعات سیاستی را که بر روابط و توسعه مبتنی بر تولید و تولید فرهنگی در سطح شهر-منطقه تأثیر میگذارد، مورد بحث قرار میدهیم.
سیاستهای با هدف اقتصاد فرهنگی نقش مهمی در استراتژیهای توسعه شهری شهرهای سراسر جهان بازی میکنند (Grodach and Silver, 2013, Hutton, 2008, Scott, 2004, Van Heur, 2010). 1 با این حال، تصورات از آنچه اقتصاد فرهنگی را تشکیل میدهد، چند ظرفیتی باقی میماند، به این معنی که تصورات سیاستها، و اجراهای ناشی از آن، سیال و واگرا هستند (گیبسون، 2012). سیاستگذاران شهری به دو روش اصلی به اقتصاد فرهنگی روی آورده اند و آن را تفسیر کرده اند: به عنوان ضمیمه یک اقتصاد خلاق یا دانش بزرگتر یا به عنوان وسیله ای برای افزایش مصرف (ایوانز، 2009). در طول دهههای گذشته، چنین تلاشهایی بخشی از استراتژیها برای کمک به شهرها برای مقابله با بازسازی اقتصادی، حمایت از رشد مشاغل حرفهای، و توسعه مجدد ساختمانهای مرکزی شهر، زیرساختها و بازارهای املاک و مستغلات بوده است. با این حال، این امر همچنین به توسعه موازی مشاغل خدماتی با دستمزد کمتر برای کسانی که مهارت و تحصیلات لازم برای کار در اقتصاد خلاق را ندارند (دیویدسون و ویلی، 2012)، و همچنین اعیانسازی و جابجایی ساکنان و مشاغل از مرکز کمک کرده است. مناطق شهری (Catungal et al., 2009, Davidson, 2007, Hutton, 2008). صنایع خلاق و تفاسیر مصرف محور از اقتصاد فرهنگی به قطبی شدن فزاینده شهرها از نظر فرهنگی و اقتصادی کمک کرده است.
بنابراین، گفتمانهای سیاستی که از چنین انتقالهای شهری خبر میدهند، بهطور گسترده مورد انتقاد قرار گرفتهاند، زیرا نشان میدهند که کارگران صنعتی و تولیدی و اعضای جوامع باقیمانده طبقه کارگر و مهاجر درون شهری «منسوخ» یا حتی «غیرخلاق» هستند و نیاز به جایگزینی با «استعداد» بیشتری دارند. افراد خارجی (بارنز و همکاران، 2006، ویلسون و کیل، 2008). علاوه بر این، تمرکز بر اقتصاد فرهنگی بهعنوان مبتنی بر مصرف یا بهعنوان جنبهای از اقتصاد دانشآموز، سیاستگذاری را از فرصتهای اشتغال و توسعه مرتبط با تولید فرهنگی – به معنای نمونهسازی ، ساخت و مونتاژ کالاهای فیزیکی مادی دور کرده است. آمیخته با معنای فرهنگی یا نشانه شناختی.
همزمان که شهرها به دنبال کنار گذاشتن میراث تولیدی و کاربریهای زمین هستند، علاقه عمومی و سیاستگذاری مجددی به «ساخت چیزها» وجود دارد (اندرسون، 2012، برگر، 2013، وستبری، 2015)، که شامل تولید افزودنی، ساخت سفارشی، و تولید مبتنی بر صنایع دستی فرصتها برای دنبال کردن استراتژیهای توسعه اقتصادی شهری که به جای اجتناب از مهارتها و میراثهای صنعتی، مهاجران و طبقه کارگر، بر پایهی مهارتها و میراثهای صنعتی، مهاجر و طبقه کارگر استوار است (گیبسون، 2016) فراوان است، اما ممکن است در سیاستگذاریهای اقتصادی فرهنگی محدود که بیش از حد بر این موارد متمرکز شده، نادیده گرفته شوند. به نام دانش و صنایع خلاق.
در پاسخ، این مقاله به دنبال هدایت مجدد سیاست شهری و فرهنگی به سمت یک برنامه تحقیقاتی و سیاستی مترقی تر با محوریت تولید فرهنگی مادی است. همانطور که بحث می کنیم، روندهای کلیدی اجتماعی و اقتصادی، تولید فرهنگی و صنایع دستی را به عنوان فرصتی قابل توجه اما نادیده گرفته شده برای توسعه اقتصادی شهری عادلانه تر قرار داده است. به طور همزمان، این فرصتی برای سیاست های فرهنگی است تا پس از یک دهه یا بیشتر از استراتژی شهر خلاق مبتنی بر مصرف، خود را دوباره ابداع کند. نقطه عزیمت ما تمرکز بر تقاطع رو به رشد اقتصاد فرهنگی و تولید کوچک است. تحقیقات تغییر ماهیت و رشد تولید شهری را شناسایی کرده است (فریدمن و بایرون، 2012، هلپر و همکاران، 2012، میستری و بایرون، 2011، ساسن، 2010)، اما تعداد کمی به طور خاص بر روی روابط با صنایع فرهنگی تمرکز می کنند (گیبسون و همکاران. آل.، 2015، گو، 2012). بسیاری صنایع فرهنگی را به عنوان یک سیستم تولید مورد مطالعه قرار داده اند و به پیوند اقتصاد فرهنگی با تولید مواد اذعان کرده اند (مانند اسکات، 2000، پرت، 2004) و توجه رو به رشدی به فعالیت مستقل صنایع دستی وجود دارد (اندرسون، 2012، جاکوب، 2013، لاکمن، 2015). توماس و همکاران، 2013)، اما کار کمی به روشهایی که صنایع فرهنگی با آنها تعامل دارند و عملکردهای تولیدی را انجام میدهند، اختصاص داده شده است.
این مقاله ابتدا خلاصه ای کوتاه از رویکردهای جاری به سیاست شهری و اقتصاد فرهنگی و عواملی که تصمیمات سیاستی را شکل داده اند ارائه می دهد. در مرحله بعد، ما در مورد توجه در حال ظهور حول یک دستور کار سیاست فرهنگی شهری جایگزین که به سمت صنایع فرهنگی، تولیدات کوچک و تولید مبتنی بر صنایع دستی متمرکز شده است، بحث می کنیم. در نهایت، ما روابط بین صنایع فرهنگی و تولیدکنندگان کوچک را مورد بررسی قرار میدهیم و شکافهای تحقیقاتی کلیدی و موضوعات سیاستی را که بر روابط و توسعه مبتنی بر تولید و تولید فرهنگی در سطح شهر-منطقه تأثیر میگذارد، مورد بحث قرار میدهیم. ادعای ما این است که جایگزینهای مترقیتر برای سیاستهای شهری موجود برای اقتصاد فرهنگی باید رابط بین صنایع کوچک تولیدی و فرهنگی را بررسی کنند و میراثهای صنعتی و فرهنگی را با ظرفیتهای انسانی مرتبط با آنها به رسمیت بشناسند و بر آنها بنا کنند. ما استدلال میکنیم که این امر نه تنها برای رفع قطع هستیشناختی نادرست وظایف دستی و مغزی/خلاق در مفاهیم اقتصاد ضروری است (کار و گیبسون، 2016)، بلکه برای دنبال کردن آیندههای عادلانهتر برای شهرهایی که اکنون از نظر فرهنگی، اقتصادی و بیشتر به نظر میرسند، ضروری است. از نظر فضایی از همیشه شکسته است.
دو روایت غالب، سیاست شهری را حول اقتصاد فرهنگی هدایت کرده اند. یک روایت اقتصاد فرهنگی را به عنوان زیرمجموعه ای از اقتصاد دانش یا اقتصاد خلاق چارچوب بندی می کند. روایت دیگر هنر و فرهنگ را در درجه اول به عنوان امکانات مصرفی در نظر می گیرد که باعث توسعه و بهبود تصویر شهر می شود. هر دو شامل سیاست های شهری و فرهنگی است که به طور مستقیم و غیرمستقیم فعالیت های فرهنگی را هدف قرار می دهد و نقش و ارزش های تولید فرهنگی و مکان های صنعتی را در نظر نمی گیرد.
با تسلط این دو جریان بر تفکر پیرامون سیاست شهری و اقتصاد فرهنگی، بسیاری از شهرها فرصتهای خود را برای پرورش و توسعه صنایع تولید فرهنگی از دست دادهاند. علیرغم توجه قابل توجه به اقتصاد فرهنگی، شهرها برای تشویق و حمایت از فعالیت های تولید فرهنگی یا تشویق به پیوند با صنایع منطقه ای خارج از بخش های دانش بنیان کم کاری انجام داده اند.
یک بحث در حال ظهور پیرامون اقتصاد فرهنگی بر اهمیت آن تأکید می کند
در این بخش، ما حوزههای کلیدی را برای تحقیقات سیاستمحور بر اساس بحث قبلی شناسایی میکنیم. هدف ما این است که آنچه را که به عنوان موضوعات کلیدی میبینیم و شکافهای دانش و سیاست در مورد حمایت از تعامل بین صنایع فرهنگی و تولیدکنندگان کوچک، از جمله تولید مبتنی بر صنایع دستی، ترسیم کنیم. در انجام این کار، البته باید بدانیم که هیچ فرمول سیاست گلوله نقره ای وجود ندارد – سیاست ها ممکن است در مکان های مختلف شکل و اولویت متفاوتی داشته باشند. به عنوان مثال، سابق
همانطور که ما می نویسیم، تحولات انتخاباتی در بریتانیا و ایالات متحده نشان می دهد که رویکردهای یکپارچه تر برای سیاست شهری که ترکیبی از صنایع قدیمی و جدید است، که هم با کارگران خلاق/دانش و هم با کارگران و مهارت ها صحبت می کند، به فوریت مورد نیاز است. در این زمینه از شکاف های اقتصادی و فرهنگی نگران کننده، این مقاله برای یک برنامه سیاست مترقی حول تولید فرهنگی استدلال می کند. بدین منظور توجه را به روابط و تعاملات کم مطالعه بین صنایع فرهنگی و