48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
در استان انتاریو، کانادا، روش شناسی دقیق و دقیقی برای نقشه برداری از دارایی های فرهنگی ملموس، مانند تئاتر، موزه ها، و گالری های هنری وجود دارد. با این حال، روششناسی برای نقشهبرداری داراییهای فرهنگی ناملموس، مانند ارزشهای معنوی، هویت فرهنگی، انسجام اجتماعی و میراث، بسیار کمتر توسعه یافته است. با وجود این مشکلات رویه ای، بسیاری از جوامع در انتاریو تلاش کرده اند دارایی های فرهنگی ناملموس خود را ترسیم کنند. چندین مورد از این تلاش ها شهروندان را به داستان گویی در مورد جامعه مشغول کرد تا ابعاد فرهنگی ناملموس جامعه را کشف کنند. این مقاله تلاشهای جوامع را برای گفتن «داستانهای مکان» و قرار دادن این داستانها در یک پروتکل نقشهبرداری فرهنگی که به شدت بر داراییهای فرهنگی ملموس تأکید میکند، توصیف و تحلیل میکند. بر اساس مطالعه 64 پروژه نقشه برداری فرهنگی در انتاریو بین سال های 2009 و 2012، بررسی می کند که چگونه مشارکت شهروندان با نقشه برداری از دارایی های فرهنگی ناملموس در این جوامع مرتبط است و چندین مورد از جالب ترین پروژه ها را برجسته می کند. همچنین محدودیتهای روشهای اصلی نقشهبرداری فرهنگی را در جذب داراییهای فرهنگی نامشهود ارزیابی میکند و به طور آزمایشی چندین عنصر از یک روش جایگزین را پیشنهاد میکند که ممکن است برخی از این کاستیها را برطرف کند.
این مقاله حاصل دو خط تحقیقی است که من در چندین سال گذشته در آن مشغول بوده ام – مشارکت عمومی در طرح های برنامه ریزی محلی، و روایت یا داستان سرایی به عنوان تکنیکی برای درک و ترسیم فرهنگ ناملموس. هر دو این خطوط تحقیقاتی به مجموعه ای از تحقیقات گسترده تر در مورد نقش فرهنگ در جوامع پایدار مرتبط است که در حال انجام و در حال تکامل است.
چارچوب وسیعی که این تحقیق در آن انجام شده است مدیون کار فعلی یونسکو در زمینه میراث فرهنگی ناملموس و توسعه پایدار و همچنین اعلامیه های اخیر سازمان ملل در مورد فرهنگ و پایداری است. ماده 2.2 کنوانسیون یونسکو برای حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس میراث فرهنگی ناملموس را چنین تعریف می کند:
سنت ها و بیان شفاهی، از جمله زبان به عنوان وسیله ای برای میراث فرهنگی ناملموس؛
در این زمینه، یونسکو تشخیص داده است که فرهنگ ناملموس نه تنها به عنوان میراث و سنت متجلی می شود، بلکه دارای یک عنصر معاصر است و «میراث فرهنگی ناملموس تنها زمانی می تواند میراث باشد که توسط جوامع، گروه ها یا افراد ایجاد کننده به عنوان میراث شناخته شود. حفظ و انتقال آن» (یونسکو، دوم) میراث فرهنگی ناملموس «سرچشمه اصلی تنوع فرهنگی و تضمین توسعه پایدار» تلقی می شود (یونسکو، 2003: مقدمه)، که «به طور مداوم توسط جوامع و گروه ها در پاسخ به محیط زیست آنها، تعامل آنها با طبیعت و تاریخ آنها» (یونسکو، 2003: ماده 2.1). علاوه بر این، ماده 15 کنوانسیون به صراحت بیان میکند که «در چارچوب فعالیتهای حفاظتی خود از میراث فرهنگی ناملموس، هر کشور عضو باید تلاش کند تا بیشترین مشارکت ممکن جوامع، گروهها و در صورت لزوم، افرادی را که ایجاد، نگهداری و انتقال چنین میراثی و مشارکت فعال آنها در مدیریت آن» (یونسکو، 2003).
فرهنگ به عنوان توانمند و محرک توسعه پایدار و جوامع پایدار مورد توجه چندین قطعنامه سازمان ملل بوده است که مهمترین آنها قطعنامه 66/208 درباره فرهنگ و توسعه و قطعنامه 68/223 در مورد فرهنگ و توسعه پایدار است. اولی از “ادغام و ادغام مؤثرتر و موثرتر فرهنگ در سیاست ها و استراتژی های توسعه اجتماعی، زیست محیطی و اقتصادی در همه سطوح” حمایت کرد (مجمع عمومی سازمان ملل متحد، 15 مارس 2012). دومی “نقش فرهنگ را به عنوان توانمندساز توسعه پایدار که به مردم و جوامع احساس قوی هویت و انسجام اجتماعی می دهد و به سیاست ها و اقدامات توسعه موثرتر و پایدارتر در همه سطوح کمک می کند” تشخیص داد (مجمع عمومی سازمان ملل، 20). دسامبر 2013). در حالی که مجمع عمومی در قطعنامههای خود به میراث فرهنگی ناملموس اشاره نمیکند، هر دو اشارهای به نیاز به حفظ و ارتقای دانش سنتی محلی و بومی و شیوههای جامعه مدیریت زیستمحیطی دارند. با این حال، یونسکو، در اعلامیه هانگژو – قرار دادن فرهنگ در قلب سیاست های توسعه پایدار ، روشن می کند که “حفاظت و ترویج … میراث و … سیستم های موروثی ارزش ها و بیان های فرهنگی” “بخشی از مشترکات مشترک هستند” و به این ترتیب “نقش محوری در زندگی جوامع” ایفا می کنند (یونسکو، 2013).
در میان برنامه ریزان شهرداری، استفاده از مشاوره و گاهی اوقات شکل های فعال تر مشارکت عمومی در طرح های توسعه محلی، به یک روش استاندارد تبدیل شده است. دلایل خوبی برای این امر وجود دارد: افزایش درک عمومی از توسعه پیشنهادی، فراهم کردن فرصتی برای بازخورد، و (در جدی ترین تمرین های مشارکت عمومی) بحث درباره ایده های شهروندان در مورد آنچه در محیط اطراف خود برایشان ارزش قائل هستند. شهروندان در مورد جوامع خود به شیوه هایی «متخصص» هستند که فراتر از برنامه های رسمی و مرزهای تعیین شده است. همانطور که رابرت ایوانز، که به طور گسترده در مورد جامعه شناسی دانش نوشته است، مشاهده کرده است، ساکنان محلی «متخصصان غیر روحانی» هستند، که این تخصص تا حدی ناشی از «جامعه پذیری موفق در یک جامعه خاص» است (ایوانز، 2008: 283). علاوه بر این، این تخصص معمولاً نهادینه نمیشود، اما در محیط محلی جاسازی میشود که در آن «دانش بهطور غیررسمی در گروهها و جوامع اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود، توسعه مییابد و به صورت غیررسمی تقسیم میشود» و جایی که «قدرت روایت [به اندازه قدرت چاپ مهم است]». پتز و بروکس، 2006: 1047).
قدرت روایت و داستانگویی اخیراً به فرآیندهای برنامهریزی شهرداری بازگشته است، اما این ایدهای است که در اوایل قرن بیستم توسط پاتریک گدس، شهرساز اسکاتلندی مطرح شد. گدس شیوههای برنامهریزی استانداردی مانند بررسی و مفهوم منطقهگرایی را ابداع کرد، اما او همچنین بر نیاز به “کاوش در لایههای شهرهایمان به سمت پایین… و از آنجا… خواندن آنها به سمت بالا، تجسم آنها در حین حرکت” اصرار داشت (qtd. در مرسر، 1997، 223). وی علاوه بر توجه به جنبههای ناملموس توسعه شهری، از اولین مدافعان مشارکت عمومی در فرآیندهای برنامهریزی بود و تاریخ و فرهنگ مردم را عناصر اصلی تعیینکننده رشد ارگانیک شهر میدانست (روبین، 1388: 354). با این حال، این دیدگاه کلنگر در مورد برنامهریزی پس از دهه 1940 از مد افتاد، تا با مدل تکنوکراتیکتر طرح جامع ، تحت سلطه معماران و تمرکز بر یک سیستم منطقهبندیشده برنامهریزی شهری جایگزین شود (روبین، 2009). روبین در درخواست بازگشت به رویکرد فراگیرتر و بین رشته ای گدس به برنامه ریزی، پیشنهاد کرده است که “پی بردن به “اشتباهات تاریخ برنامه ریزی” مستلزم ادغام بازیگران و صداهایی است که تاکنون از روایت اصلی حذف شده اند” (روبین، 2009: 357).
من فرصتی را برای ترکیب این علایق تحقیقاتی دوقلو در مشارکت عمومی و داستان سرایی در مطالعه ای بر روی نقشه برداری فرهنگی در انتاریو یافتم (Jeannotte، 2015).
نقشه برداری فرهنگی معمولاً در انتاریو به عنوان پیشگامی برای برنامه ریزی فرهنگی انجام می شود – راهی برای فهرست نویسی و مکان یابی دارایی های فرهنگی یک جامعه قبل از تصمیم گیری در مورد نحوه حمایت و ترویج آنها. ائتلاف غیرانتفاعی از سازمان های دولتی استانی، شهرداری ها، سازمان های خدمات فرهنگی، موسسات فوق متوسطه
یک مطالعه موردی از هر یک از دستههای جامعه کوچک، متوسط و بزرگ که در جدول 2 توضیح داده شده است، استخراج شده است. برای انتخاب آنها از سه معیار استفاده شد:
را
پروژه نقشه برداری فرهنگی Wawa در سپتامبر 2011 آغاز شد و در مه 2012 تکمیل شد. در طول آن زمان، هماهنگ کننده پروژه نشان داد که او “بیش از 260 تماس محلی از طریق ارائه، کارگاه، ایمیل و مصاحبه برقرار کرده است” (Rowe, 2012, 2). . این تماس ها از طریق 12 خبر و مقاله در رسانه های محلی آغاز شد که یکی از آنها در دعوت از نظرات عمومی اعلام کرد که «همه یک داستان خوب را دوست دارند. اکنون ساکنان واوا این فرصت را دارند که آنچه را که باور دارند بگویند و ثبت کنند
شهر جورجینا و اولین ملت جزیره جورجینا سه تمرین نقشه برداری فرهنگی جداگانه را در دوره بین سال های 2002 و 2012 انجام دادند، اما تنها دو مورد از این تمرین ها بر روی نقشه برداری فرهنگی ناملموس متمرکز بود.
در سالهای 2011 تا 2012، به عنوان بخشی از توسعه طرح فرهنگی شهری شهر جورجینا، دادههای پایه برای نقشه فرهنگی جمعآوری شد و «برای ادغام در نقشههای GIS و وبسایت گردشگری فرهنگی در اختیار شهر قرار گرفت» (Novita Interpares، 2012، 45).
شهرستان اسکس و شهر ویندزور یک تمرین نقشهبرداری فرهنگی مشترک را در سالهای 2009-2010 انجام دادند و وبسایتی به نام فرهنگ ویندزور اسکس – یک منطقه، داستانهای بیشمار (که اکنون از خط خارج شده است) تولید کردند. در حالی که این سایت اساساً برای این طراحی شده بود که کاربران را قادر به جستجوی فضاها و امکانات فرهنگی، صنایع فرهنگی خلاق، سازمانهای فرهنگی جامعه، میراث فرهنگی، میراث طبیعی و جشنوارهها و رویدادها کند، همچنین شامل تعدادی داستان و ویدیو مربوط به
نقشهبرداری فرهنگی که بر فرهنگ ملموس بهعنوان عنصری از «توسعه» تمرکز میکند، ممکن است «توسعه پایدار» را نادیده بگیرد یا آن را کماهمیت جلوه دهد، که بیشتر به داراییهای فرهنگی ناملموس مرتبط است. فرهنگ ناملموس بخشی از آنچه “خدمات اکوسیستم” نامیده می شود، به عنوان “شرایط و فرآیندهایی که از طریق آن اکوسیستم ها زندگی انسان را حفظ و غنی می کنند” تعریف می شود (دیلی به نقل از چان و همکاران (2012)، ص 744). در تلاش برای درک اینکه چگونه ارزش های فرهنگی به پایداری کمک می کنند، چان و
من و نانسی داکسبری، در تحقیق در مورد چگونگی گنجاندن فرهنگ در توسعه طرحهای پایداری جامعه، دریافتیم که «نقش فرهنگ هنوز نامشخص است و گفتوگوهای جامعه همیشه به روایتهای اجتماعی جدید، چارچوبهای زبانی، منجر نمیشود. یا مکانیسمهای حکومتی که منابع فرهنگی را در برنامههای گستردهتر ادغام میکند» (داکسبری و ژانوت، 2012، 12-13). ارزیابی کلی ما این بود که «اندیشیدن به فرهنگ در زمینه پایداری جامعه، امری نوظهور است، و