48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
برنامه پایتخت فرهنگی اروپا و برنامه شهرهای فرهنگی بریتانیا به عنوان ابزارهای مهم در تحقق وعده بازسازی به رهبری فرهنگ ظاهر شده اند. با این حال، در حالی که ارزش مناقصه از نظر ارزش فرهنگی و ارزش عمومی به خوبی مستند شده است، توجه کمتری به شهرهایی شده است که در تلاش خود برای تبدیل شدن به پایتخت فرهنگی شکست میخورند. با تکیه بر آثار ترنر، مرحله مناقصه یک مسابقه بزرگ رویداد فرهنگی رقابتی را به عنوان مرحله نهایی تصور می کنیم. جایی که قواعد «قدیمی» سازماندهی فرهنگی در جریان قرار میگیرند و راهحلهای بدیع یا خلاقانه میتوانند دوباره تصور شوند. این مقاله با استفاده از روش مطالعه موردی، توجه را به روشهایی جلب میکند که فرآیند مناقصه به شهرها شکل میدهد، و اثرات میراثی که از طریق مشارکت در فرآیند ممکن میشود. ما نشان میدهیم که چگونه ماهیت رقابتی فرآیند مناقصه (اغلب با شهرها که با همسایگان نزدیک خود رقابت میکنند)، شکل خاصی از غرور مدنی را قادر میسازد ، یعنی مدنیگرایی، حمایت سهامداران را برای “انجام آن برای مناقصه” ثبت نام کند و زمینه را برای آن فراهم کند. دگرگونی. ما پیشنهاد میکنیم که میراث مناقصه صرفاً برنده شدن (یا نه) نیست، بلکه استفاده از فرآیند برای تغییر پایدار است. ما بحث می کنیم که چگونه دو مکان، در رقابت برای میزبانی یک رویداد بزرگ فرهنگی، از پیشنهاد برای ایجاد تغییر برای اصلاح نابرابری های ساختاری و اجتماعی استفاده کردند. در حالی که تاکید در گفتمان فعلی بر این است که “برنده همه چیز را می گیرد”، شواهدی داریم که این امر به تاثیر تغییردهنده مناقصه برای شهرهایی که میزبان این رویداد نیستند، عدالت را رعایت نمی کند . چارچوب ارائه شده در این کار به شهرها مدلی برای انعکاس پتانسیل دگرگون کننده مناقصه برای رویدادهای فرهنگی سالانه ارائه می دهد.
شهرها به عنوان مکانهای کلیدی در اقتصاد دانش ظهور کردهاند ( کوک و لوسیانا، 2008 ؛ ایوانز، 2009 ؛ فلوریدا، 2006 ؛ 2017 و هاسپرز، 2003 ). رویدادهای فرهنگی و برنامهریزی در قلب این فرآیند بوده است ( Gunay & Dokmeci، 2012 ؛ Miles & Paddison، 2005 ). برنامه پایتخت فرهنگی اروپا (ECC) و برنامه شهرهای فرهنگی بریتانیا (UKCC) به عنوان ابزارهای مهم در تحقق وعده بازآفرینی مبتنی بر فرهنگ ظاهر شده اند (به گارسیا، به عنوان مثال، 2004، 2005 مراجعه کنید ) . عنوان پایتخت/شهر فرهنگی بر یک مکان متمرکز است که معمولاً دارای نابرابری های عمیق اجتماعی، اقتصادی و آموزشی است و به شهرها اجازه می دهد با این باور سرمایه گذاری کنند که توسعه هنر، فرهنگ و میراث در رشد اجتماعی و اقتصادی دگرگون خواهد شد. اینها رویدادهای بزرگ فرهنگی با بودجه عملیاتی دهها میلیون یورو هستند. پتانسیل مناقصه برای چنین جوایزی اکنون روشن است. مقامات مدنی جذب درآمدهای حاصل از میزبانی عناوین و روابط به دست آمده می شوند ( مک کارتل، 2017 ). اینها می توانند به اشکال مختلف، از هزینه اضافی گردشگری و سرمایه گذاری زیرساختی جدید گرفته تا افزایش مشارکت شهروندان (در هنر یا ورزش) و همچنین افزایش کلی غرور مدنی پس از یک رویداد موفق یا نامگذاری که منجر به شناخت بین المللی شود (مک آردل، 2017 ) . با این حال، کمپبل، کاکس و اوبراین نسبت به موفقیت در قالب بندی از نظر دستاوردهای کوتاه مدتی که سرمایه گذاران و سیاستمداران را راضی می کند (مثلاً شب خواب در هتل) هشدار می دهند تا پیشنهاد کنند که اگر واقعاً فرهنگ به عنوان نوعی بازسازی یا تجدید استفاده شود. سپس اثرات بلندمدت بر ساختارها، سرمایه گذاری و کاهش نابرابری ها باید در نظر گرفته شود ( کمبل، کاکس، و اوبراین، 2016 ).
در حالی که ارزش مناقصه از نظر ارزش فرهنگی و ارزش عمومی به خوبی مستند شده است ( Crosick & Kaszynska، 2016 ؛ کمیسیون وارویک، 2015 )، بسیاری از مفسران دانشگاهی از چنین پیشنهاداتی انتقاد کرده اند، و ادعا می کنند که میزبان ها مزایا را بیش از حد بیان می کنند، و بودجه را مستقیم می کنند. دور از سایر برنامه های فرهنگی ( گرین، 2017 ). با این حال، شواهد کمتری در مورد شهرهایی وجود دارد که موفق به پیروزی نمی شوند و تأثیر همزمان آن بر شهر/شهر ( ریچاردز و مارکز، 2016 ). در واقع، ادبیات عمدتاً بر فرآیندها، نتایج و میراث میزبانی یک شهر و برنامه فرهنگی یک ساله متمرکز است (برای مثال به گارسیا، 2004 ، 2017 مراجعه کنید ). در حالی که، ویژگی های فرآیند مناقصه و میراث این در ادبیات نادیده گرفته شده است، و به طور مشخص، تحقیقات کمی در مورد میراث مناقصه برای شهرهای بازنده انجام شده است (ریچاردز و مارکز، 2016 ) . این تعجب آور است، اولاً، سطح فعالیت ایجاد شده توسط خود فرآیند مناقصه، و ثانیاً، در مورد تعداد زیادی از شهرهایی که در مقایسه با شهرهایی که میزبان ECC/CC هستند، درخواست می کنند و شکست می خورند.
برنامه ECC در سال 1985 آغاز شد. آتن اولین شهری بود که به عنوان پایتخت اروپا انتخاب شد و گلاسکو عنوان اولین پایتخت بریتانیا را در سال 1990 به دست آورد (UNeECC، 2016). از آن زمان تاکنون، 323 شهر عنوان پایتخت فرهنگی را به خود اختصاص داده اند ( گرین، 2017 ). مسابقات UKCC پس از کسب عنوان پایتخت فرهنگی اروپا در سال 2008 توسط لیورپول تأسیس شد. هدف شهر فرهنگی بریتانیا “تشویق استفاده از فرهنگ و خلاقیت به عنوان کاتالیزوری برای بازسازی، ترویج توسعه مشارکت های جدید، و تشویق جاه طلبی، نوآوری و الهام در فعالیت های فرهنگی و خلاقانه” است (DCMS, 2017, p . .3). تأثیر اجتماعی و اقتصادی میزبانی سال فرهنگ (به عنوان مثال، هررو، و همکاران، 2006 ؛ ریچاردز و ویلسون، 2004 )، یا انتقادات مربوط به آن (نگاه کنید به O’Callaghan & Linehan، 2007 ؛ Wilson & O’Brien، 2012 ). موضوعات کلیدی هستند که در ادبیات شهرهای فرهنگی به آنها پرداخته شده است. با این حال، روند مناقصه برای تبدیل شدن به یک شهر یا پایتخت فرهنگی همچنان در حال بررسی است. اثر کانینگهام و پلات (2019) ؛ گرین (2017) و گریفیث (2006) استثناهایی از این روند هستند. با این حال، در این اثر تمایل به تمرکز بر روی چگونگی بسیج زیرساختهای فرهنگی موجود برای ارائه یک برنامه فرهنگی یک ساله (با تمرکز بر تعداد تئاترها، هنرمندان گالری، شرکتکننده و غیره) و تغییرات در شهر به عنوان یک برنامه وجود دارد. شهر نمونه اروپایی و/یا خلاق. چگونگی شکلگیری و تغییر شهر در طول فرآیند مناقصه، کمتر مورد توجه بوده است.
این باور که میزبانی رویدادهای فرهنگی یا ورزشی دیگر در طول یک سال دسترسی به عوامل خارجی برنامه ریزی شده جذاب (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، محیطی و سیاسی) را برای شهرها و شهرها فراهم می کند، جدید نیست (گلد و گلد، 2005؛ هولدن، 2006؛ میزنر مک فرسون مک گیلیوری ) . و لگ، 2018 ) اما همیشه پذیرای انتقاد بوده است زیرا تجزیه و تحلیل واقعی هزینه فایده نشان داده نشده است ( اوبراین، 2010 ) یا به این دلیل که نتایج برنامه ریزی شده ابزاری تلقی می شوند و در آن شکست می خورند. جلب رضایت مخاطبان فرهنگی هدف خود ( گیلمور، 2013 ). اما این عناوین همچنان برای سیاستگذاران، سیاستمداران و شهروندان محلی جذاب باقی میمانند، زمانی که مزایا مشخص شود و مالکیت جمعی واقعی باشد. وعدههای زیرساختهای بهتر، مراکز شهری پرجنبوجوش، و فضاهای امنتر و منسجم مدنی ، جذابیت شهر/پایتخت فرهنگی را به تصویر میکشد. ایده افزودن یا ایجاد ارزش عمومی از طریق مناقصه برای یک رویداد در مقیاس بزرگ می تواند برای کمک به ایجاد تغییرات گامی که مقامات محلی ممکن است بخواهند انجام دهند، اما معمولاً به دلیل محدودیت های بودجه از ایجاد آنها منع می شود استفاده شود. مناقصه برای یک جایزه به شهرها / شهرها روایتی می دهد که بر اساس آن تغییراتی در سیاست عمومی ایجاد شود. در کنار این سرمایه گذاری چند مشارکتی برای ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی نیز در راه است و مشروع است.
مناقصه برای رویدادهای فرهنگی مستلزم آن است که داوطلب از رضایت جمعیت میزبان اطمینان حاصل کند ( گرین، 2017 ). رضایت معمولاً با ایجاد حس مالکیت و سرمایه گذاری شخصی در بین شهروندان میزبان مناقصه با موفقیت تضمین می شود ( فولی و همکاران، 2012 ). در واقع، اغلب اتفاق میافتد که در پاسخ به معیارهای رقابت، تیم مناقصهدهنده باید همزمان بازیگران را در طیف وسیعی از حوزهها بسیج کرده و در فرآیند ثبتنام کند: بخش فرهنگی فعلی، بخش سیاسی (یعنی نمایندگان محلی و محلی). اعضای پارلمان)، بخش دولتی (مدیریت شهر و سایر سازمان های نمایندگی بخش دولتی در گردشگری، توسعه اقتصادی و غیره)، بخش خصوصی (از خرده فروشان کوچک گرفته تا شرکت های چند ملیتی بزرگ در طیف وسیعی از بخش ها)، سایر آژانس ها (به عنوان مثال غیر -سازمانهای بخش سود و جامعه) و البته شهروندان محلی ( ریچاردز و مارکز، 2016 ). این بسیج شبکه ای صرفاً فرآیندی برای نام بردن از مناقصه نیست. بلکه موضوع مشارکت دادن این بازیگران مختلف است تا به طور جمعی شهر را به عنوان پایتخت یا شهر فرهنگی تصور کنند و به طور فعال در مناقصه نویسندگی کنند. به طور مشابه، فرآیند پیشنهاد صرفاً در مورد پر کردن یک درخواست پیشفرم پشت درهای بسته نیست. در عوض، این بخشی از یک فرآیند باز است که شامل برگزاری رویدادها، فراخوان برای مشارکت، دعوت از مشاوران، و سفر به شهرهای پیشنهادی فعلی و گذشته است که در طیفی بین دموکراسیسازی فرهنگ و رویکردهای دموکراسی فرهنگی قرار دارد که اغلب در کنار هم قرار میگیرند . بیلی و همکاران، 2004 ).
کمپبل، کاکس و اوبراین (2016) هشدار می دهند که تیم های پیشنهادی محلی باید رویکرد از بالا به پایین عنوان بخش دولتی و معیارهای پیشنهاد قیمت را با رویکرد مکان محور، پایین به بالا هر شهر تطبیق دهند. در حالی که برخی استدلال میکنند که نامگذاری کالای عمومی برای ارائه یک استراتژی فرهنگی متناسب با دیدگاه سیاستگذاران و مردم محلی آرمانگرایانه است، برخی دیگر پیشنهاد میکنند که استفاده از یک فرآیند مناقصه که طی چندین سال بهعنوان وسیلهای توسعه یافته است، احتمال غیرممکن را بسیار بیشتر میکند. بیلی و همکاران (2004) پیشنهاد می کند که پس از مناقصه، تعامل با هویت فرهنگی محلی و متمایز بودن، کلید موفقیت مستمر است. بنابراین، ادبیات تنشی را بین فرآیند مناقصه به عنوان فرصتی از پایین به بالا برای خلق ارزش عمومی و یک فرآیند از بالا به پایین و بالقوه یکسان سازی فرهنگی ایجاد کرده است (فلوریدا، 2017) که همچنین محصول برنامه اقتصادی نئولیبرالی است . پک، 2005 ).
برایسون و همکاران (2021) پیشنهاد میکند که برای پرداختن به نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی ، پروژههایی با هدف تحول اجتماعی نیاز به استدلال جمعی دارند ( Bryson et al., 2021 ). براون و همکاران، پیشنهاد میکنند که «ایجاد ارزش عمومی اکنون به یک اصطلاح کلی تبدیل شده است که با فرآیندهای مذاکره مشارکتی بهویژه بین مقامات دولتی و سایر ذینفعان، با هدف حل مشکلات اجتماعی و دستیابی به اهداف یا مقاصد مشترک مرتبط است» (براون، 2021، ص . 804). بسیاری دیگر در توسعه نظریه ارزش عمومی تأثیرگذار بوده اند ( آلفورد و اوفلین، 2009 ؛ بلفیور و بنت، 2007 ؛ بنینگتون و مور، 2011 و بوزمن و جانسون، 2015 ) و به دلیل این پیشرفت در مدیریت دولتی است. استفاده از ارزش عمومی به عنوان یک مفهوم و یک ابزار در حال حاضر در تنظیمات مقامات محلی، در تعامل با جامعه و برای به دست آوردن اجماع جامعه استفاده می شود. از جمله در استفاده از فرآیندهای مناقصه برای ایجاد ارزش عمومی و یک کالای مشترک برای شهروندان شهر. با توجه به انتقادات ECC/UKCC در مورد تحقق تغییرات ساختاری و پرداختن به نابرابریها، مناسب است که بپرسیم چگونه شهرها میتوانند به طور موثر دیدگاه ارزش عمومی را هنگام پیشنهاد برای چنین عناوینی بگنجانند. ما این را در تحقیق خود با اتخاذ حد و مرز به عنوان یک چارچوب مفهومی برای فرآیند مناقصه در نظر می گیریم.
ما مرحله مناقصه یک مسابقه بزرگ رویداد فرهنگی رقابتی را به عنوان مرحله نهایی در نظر می گیریم که در آن قوانین “قدیمی” سازماندهی فرهنگی در جریان قرار می گیرند و راه حل های بدیع یا خلاقانه می توانند دوباره تصور شوند (ترنر ویکتور، 1982 ) . کیفیت نهایی مناقصه نقشی در بسیج و ثبت نام بازیگران کلیدی چند سازمانی ایفا می کند که مشارکت آنها در فرآیند مناقصه الزامی است (به عنوان مثال، جامعه و گروه های مدنی، جامعه تجاری، سیاستمداران محلی منتخب، اعضای جامعه فرهنگی/ هنرمندان). زمانها و فضاهای مرزی موقعیتهای «بینساختاری» خلاقانهای در نظر گرفته میشوند که در آن موقعیتهای شناختهشده فرهنگی دیگر اعمال نمیشوند ( Turner 1967 p. 93). در این مطالعه، ما نه تنها به این مرحله پایانی ایجاد شده در خود جشنواره فرهنگی علاقه مندیم “جایی که هویت های فرهنگی، مفاهیم تعلق و ارزش ها مورد تجلیل، رقابت و مذاکره قرار می گیرند” (کوین، 2005، ص935)، بلکه در روند مناقصه به دلایل مشابه این امر بهویژه زمانی اتفاق میافتد که اعضای یک سازمان خاص دعوت میشوند تا در کاری شرکت کنند که درک یا باورهای عادی آنها را خارج از ساختار هویت سازمانی آنها به چالش میکشد. این آستانه یا موقعیت حاشیه ای مورد توجه این مطالعه است زیرا همانطور که توسط ترنر پیشنهاد شده است، این انتقال می تواند دگرگون کننده باشد. این فرآیند دگرگونساز مورد توجه است زیرا نه تنها آنچه را که بر تحول تأثیر گذاشته است، نشان میدهد. همچنین بینشی را در مورد دامنه خود دگرگونی میدهد، «محدودیت قلمرو فرضیههای بدوی است، جایی که آزادی خاصی برای دستکاری با عوامل هستی وجود دارد». (ترنر به نقل از بیچ، 2011 ).
مفهوم حد و مرز برای توضیح محیط جشنواره، فرهنگ و تأثیرات آن استفاده شده است ( ون هیردن، 2009 ). در این مطالعه مهم، ون هیردن (2009) ویژگیهای تجربیات مرزی را در محیطهای فرهنگی که ما در مطالعه خود از آنها استفاده خواهیم کرد، توصیف کرد، یعنی: احساس تشدید شده از حال. روال های تغییر یافته؛ و کشف مجدد / تصاحب مجدد فضاهای عمومی. ون هیردن (2009) آگاهی فزاینده ای از زمان حال – “حس حال” – را به عنوان یک حس برجسته از زمان شناسایی کرد که در جشنواره هایی که او مورد مطالعه قرار می داد نمایان شد. «حس اکنون» کمک کرد تا جشنوارهها بهعنوان رویدادهای قابل توجه متمایز شوند، و حسی را که تماشاگران جشنواره از «زندگی در لحظه» و زودگذر بودن رویداد داشتند، تقویت کرد. ما پیشنهاد می کنیم که این “حس اکنون” نیز در طول فرآیند مناقصه بسیج شود و نتیجه رقابتی بودن مناقصه است. روال های تغییر یافته سنگ بنای فرآیندهای مرزی هستند، زیرا افراد محدودکننده به بیرون از روزمره قدم می گذارند و به پتانسیل خلاق و دگرگون کننده تجربه مرزی می روند ( ترنر ویکتور، 1967 ). ما این روالهای تغییر یافته را نه تنها برای شهروندانی که شهر خود را در طول فرآیند مناقصه (دوباره) تجربه میکنند، بلکه برای تعداد بیشماری از سهامداران دیگر، از جمله مقامات شهری، نمایندگان تجاری و تولیدکنندگان فرهنگی در نظر میگیریم. در نهایت، از طریق دریچه کشف مجدد یا تصاحب مجدد فضاهای عمومی، ما در نظر می گیریم که چگونه خود شهر در طول فرآیند مناقصه تغییر می کند. جایی که فضا با معانی پوشاننده مختلف کدگذاری می شود و در نتیجه استفاده از آن تغییر می کند ( ون هیردن، 2009 ).
به اشتراک گذاشتن حالتهای مرزی میتواند باعث ایجاد communitas شود ( ترنر ویکتور، 1982 )، که به موجب آن افراد، مانند کسانی که در فرآیند مناقصه شرکت دارند، از پسزمینههای مختلف، رهایی از موقعیت اجتماعی روزمره خود، ارتباط عمیقی را تجربه میکنند، که تأثیر آن ممکن است فراتر از ماهیت موقت تجربه حفظ شود ( ویلت و دیگان، 2001 ). این حس اجتماع پتانسیل الهام بخشیدن به رویکردهای خلاقانه «تفکر خارج از چارچوب» را دارد. ترنر communitas را به عنوان عامل تغییر میبیند که باعث میشود ساختار اجتماعی «بدون اصطکاک زیاد کار کند» ( ترنر، 1982 ، ص 54). حالت برزخی در معرض تضادها و ابهام است. با این حال، به جای طرد، گنجاندن را امکان پذیر می کند. این امر به نوبه خود نشانه های جدیدی از هویت و سایت های نوآورانه همکاری و رقابت را آغاز می کند ( BhabhaHomi, 1994 ). در زمینه فرآیند پیشنهاد رقابتی، متوجه میشویم که مفهوم مدنیت از بل و آونر (2013) روشی جالب برای بررسی مجدد communitas است که در یک محیط رقابتیتر از مطالعات اولیه در مورد حد و مرز ظاهر میشود. ماهیت رقابتی و عمومی فرآیند مناقصه/انتخاب یک شهر ECOC با کار Czarniawska در مورد مدیریت شهر بزرگ که در آن «شبکه ضخیم تشعشعات تقلیدی» وجود دارد، طنین انداز می شود. سیاستمداران، مدیران، مدیران و تکنسین های شهری، [به همتایان خود در شهرهای دیگر نگاه می کنند» ( Czarniawska, 2004 p.122 ). در فرآیند مناقصه، تیمهای مناقصهدهنده نه تنها برای الهام گرفتن از برندگان و مناقصهگران قبلی، بلکه برای درک اینکه چه کسانی هستند، و – مهمتر از همه – چه کسانی نیستند، نگاه میکنند.
ما استدلال می کنیم که غرور مدنی نقش خاصی را در طول فرآیند مناقصه رقابتی ایفا می کند، اغلب جایی که رقابت های منطقه ای و ملی برای تشویق مشارکت در فرآیند مناقصه متحرک می شود (ریچاردز و مارکز، 2016 ). از طریق استفاده از ابزارهای متقاعد کننده مانند فراخوان برای اقدام برای “انجام آن برای مناقصه”، می توان بستری برای تعامل با هنر ایجاد کرد. به گفته بل و آونر (2013) ، شهروندان نه تنها به این واقعیت که در یک محیط شهری دارای ویژگی های مطلوب زندگی می کنند، افتخار می کنند . این واقعیت که آنها در یک محیط شهری زندگی می کنند که نسبت به سایر شهرها خاص است نیز باعث رضایت خاصی می شود. این مدنیت ریشه در احساس دلبستگی به جامعه ای دارد که ویژگی ها، اخلاق یا روحیه خاصی را بیان می کند ( بل و آونر، 2013 ). هنگامی که این شکل از غرور مدنی به رسمیت شناخته شد، میتوانیم اثرات میراثی این فرآیندهای مناقصه را که به اعتقاد ما شامل سازماندهی مجدد فرهنگ در محیطهای دولت محلی حول مفاهیم ارزش عمومی میشود، به طور کامل قدردانی کرده و به طور انتقادی بررسی کنیم.
طرح پژوهشی اتخاذ شده در این مطالعه، ماهیت کیفی دارد، با تمرکز ویژه بر دو «مورد» واقعشده فرآیندهای مناقصه در دو شهر که در رقابتهای پایتخت/شهر فرهنگی عمده رقابت میکنند. این طرح مبتنی بر روش مطالعه موردی است که توسط یین (2009 :18) به عنوان “یک تحقیق تجربی درباره یک پدیده معاصر، تنظیم شده در زمینه دنیای واقعی آن، زمانی که مرزهای بین پدیده و زمینه به وضوح مشهود نیست” توصیف شده است. ما مخالفت می کنیم که تحقیق در مورد فرآیند مناقصه رقابت برای شهر/پایتخت های فرهنگی تا حد زیادی در ادبیات دانشگاهی نادیده گرفته شده است. در پژوهشی که مفهوم ناکامی در برنده شدن چنین فرآیندهای مناقصه و پیامدهای آن بر شهر مناقصه گزار را مفهوم سازی می کند، وجود ندارد. بنابراین رویکرد موردی برای این تحقیق مناسب است. در این مطالعه ما از سه جریان ادبیات (ارزش عمومی، حد و مرز و شهروندی) استفاده میکنیم تا درک خود را از فرآیندهای مناقصه و اثرات میراث بسط دهیم. به این ترتیب، ما از دوبوا و آراوجو (2002) استفاده می کنیم که استدلال می کنند که مطالعات موردی به ویژه برای انطباق، بسط و اصلاح نظریه های موجود مناسب هستند.
ما از یک روش موردی مقایسه ای دو شهر (پیزلی، شهر فرهنگی انگلستان 2021؛ و لیمریک، پایتخت فرهنگی اروپا 2020) با پیشینه، سطوح محرومیت و مسائل نابرابری مشابه استفاده می کنیم، و در حالی که لیمریک بزرگتر بود، مناطق اصلی مشابه بودند و در مقیاس شهرهای بزرگ دیگر مناقصه نبودند. ما مصاحبههای نیمه ساختاریافته و دادههای مستند را برای بررسی انتقادی نقش مدنیگرایی در بسیج حمایت بینبخشی و برای بررسی اینکه چگونه میراث مشارکتهای چندجانبه (غیررسمی یا رسمی) آغاز شده در طول فرآیند مناقصه پس از مناقصه با یافتههای جدید، شتاب بیشتری به دست آوردهایم. انگیزه ای برای تضمین استراتژی بازآفرینی فرهنگی در شهر محقق شد. موفقیت فقط از طریق برنده شدن در مناقصه حاصل نشد. در عوض، برای هر دو شهر، تعیین اینکه موفقیت چگونه خواهد بود، بخش کلیدی این فرآیند بود. در یک مورد، با این وجود، تاکید بر برنده شدن در مناقصه باقی ماند، اما در مورد دیگر، تغییرات ساختاری و اجتماعی به عنوان نشانه های موفقیت ناشی از فرآیند مناقصه شناسایی شدند.
بنابراین معیارهای انتخاب مورد بر اساس الف) پیشنهاد اخیر برای رقابت شهر/پایتخت فرهنگی، ب) اندازه شهرها باید متوسط باشد (مثلاً 50 تا 100000 نفر) و ج) اخیراً مناقصه ناموفق بود شهرهای متوسط به طور فزاینده ای درگیر فرآیندهای مناقصه رقابت فرهنگی هستند. با توجه به درجه منابع مورد نیاز، ما کنجکاو بودیم تا بررسی کنیم که چگونه منابع محدود در طراحی و اجرای این مرحله مناقصه و رویکرد اتخاذ شده برای طراحی برای میراث نقش دارند. دو شهر پیزلی (بریتانیا) و لیمریک (ایرلند) انتخاب شدند. به عنوان بخشی از تیم مناقصه در هر مکان (در ظرفیت های مشاوره / دوست انتقادی)، هر دو نویسنده دسترسی منحصر به فردی به این فرآیند داشتند. در حالی که نقش های ما شامل تشویق مثبت روایت بود، از ما خواسته شد تا فرآیندهای مناقصه را زیر سوال ببریم و راهنمایی کنیم. ما معتقدیم که چنین دسترسی غیرمعمولی به ما این امکان را می دهد که این مقاله تأملی را درباره درس هایی که از شکست در مناقصه شهر فرهنگی گرفته می شود، بنویسیم. موقعیت های ما به عنوان محقق و مشاور را می توان به عنوان فرصتی برای مشاهده و – تا حدی – شکل دادن به فرآیند، گوش دادن به بسیاری از سهامداران و نگرانی هایی که آنها به عنوان بخشی از فرآیند مناقصه مطرح کردند، بدون تبدیل شدن به یک عضو کاملاً یکپارچه توصیف کرد. از تیم مناقصه ( تیمپست و استارکی، 2004 ).
تحقیق موردی از منابع متعدد داده استفاده می کند ( یین، 2009 ). در این تحقیق داده ها را با استفاده از 1) بازتاب شخصی، 2) مصاحبه نیمه ساختاریافته و 3) داده های اسنادی گردآوری کردیم. هر دو نویسنده در فرآیندهای مناقصه مورد مطالعه شرکت داشتند، و دسترسی مهمی را نه تنها به بازتاب شخصی در مورد فرآیند، بلکه به اطلاعات کلیدی و مطالب مستندی که به عنوان بخشی از این تحقیق استفاده شد، ارائه کردند، و به ما امکان داد که فرآیند پس از مناقصه را ارزیابی کنیم. برای تمجید از این درک شخصی، هر دو نویسنده در چندین مصاحبه نیمه ساختاریافته با اعضای کلیدی هر دو تیم مصاحبه شرکت کردند (در مجموع 10 مصاحبه که هر مصاحبه بین 30 تا 60 دقیقه به طول انجامید). این شامل طیف وسیعی از موقعیتهای نقشی از جمله، رهبران پروژه، هماهنگکننده رویدادها، برنامهنویسان و کارکنان مشارکت جامعه بود. داده های ثانویه نیز مورد مطالعه قرار گرفتند، از جمله اسناد خط مشی مرتبط و مطالب از رسانه های اجتماعی. دومی ابزار مهمی برای درک دیدگاه شهروندی در فرآیند مناقصه شد. برای این تحقیق، ما با افرادی فراتر از کسانی که مستقیماً در مناقصه شرکت داشتند، مصاحبه نکردیم. با این حال، برخی از مصاحبه شوندگان اعضای گروه های اجتماعی بودند و موضعی انتقادی در مورد مناقصه و روند مناقصه ارائه کردند. هر دو شهر با گروهها مشورت کردند و این بخشی از مشاهدات ما در مورد آنچه شهروندان میخواستند از مناقصه ببینند را تشکیل میداد. این بخش از کار بر روی فرآیند مناقصه از نظر دیدگاه سیاست متمرکز بود و دیدگاههای شهروندان عمدتاً از تحلیل رسانههای اجتماعی و ارزیابی نظرسنجی انجام شده توسط خود مقامات محلی جمعآوری شد. برخی از شهروندان، در لیمریک، پس از تصمیم گیری، آشکارا روند و آنچه اشتباه رخ داده است را زیر سوال بردند. پیزلی مثبت تر بود. در مورد اسکاتلند، آشکار بود که پس از تصمیم گیری، 94 درصد از مردم از مناقصه در آینده حمایت کردند. این دانش به تیم انگیزه ای تازه برای ادامه سفر داد. در نهایت، این تحقیق شامل مروری بر ادبیات مربوط به مدنیت، ارزش عمومی و نظریههای حد و مرزی به عنوان راهی برای ساختن لنزی برای تجزیه و تحلیل نقش مناقصه برای رویدادهای فرهنگی در کمک به تغییر در زندگی عمومی شهری بود.
برای کمک به رویکرد مقایسه ای اتخاذ شده در این تحقیق، یک چارچوب تحلیلی ابداع شد ( شکل 1 را ببینید ). پس از تصمیم گیری برای مناقصه، فرآیند مناقصه را به عنوان مرحله نهایی در نظر می گیریم. استفاده از کار ترنر و ون هیردن ما را قادر می سازد تا ماهیت و کیفیت فرآیندهای هر دو شهر را توصیف کنیم. همچنین یک چارچوب مشترک برای انتخاب داده ها ارائه می دهد. دادهها با استفاده از یک رویکرد تکراری به تحلیل قیاسی (با استفاده از نظریه برای درک مورد) و استقرایی (که توسط مواد مورد به مسیرهای جدید آورده میشوند) تجزیه و تحلیل شدند ( Dubois & Gadde, 2002 ). ابتدا، جنبههایی از هر دو مورد را شناسایی کردیم که با مفهومسازی ون هیردن (2009) از عناصر مورد نیاز برای یک تجربه فرهنگی محدود همسو بودند. هنگامی که هر دو مورد با استفاده از این روش توصیف شدند، مرحله دوم تحلیل شامل شناسایی مدنی و تحلیل استقرایی اثرات میراث در هر دو شهر بود. پس از مروری کوتاه بر هر دو شهر، تجزیه و تحلیل و ارائه یافتههایی که در ادامه میآید، رویکردی موضوعی به جای توصیفی را برای موارد در بر میگیرد.
لیمریک پایتخت میانه غرب و سومین شهر بزرگ ایرلند است که تقریباً 100000 نفر در این شهر و مناطق حومه شهر زندگی می کنند. بازسازی یکی از ویژگیهای کلیدی در مناقصه Limerick 2020 بود که در کتاب پیشنهاد نهایی آمده بود: «Limerick در سفری با تغییرات مخرب عمیق حرکت کرده است و به دستاوردهای زیادی رسیده است. ما میخواهیم این روند ادامه یابد، افراد بیشتری را مستقیماً از طریق فرهنگ درگیر کرده و تحت تأثیر قرار دهیم، تا دیدگاه اروپایی گستردهتری در نحوه بازسازی شهرمان ایجاد کنیم» (کتاب پیشنهادی نهایی Limerick ECOC 2020 «تعلق»). کتاب پیشنهاد نهایی Limerick 2020، جاهطلبیهای شهر را به عنوان یک دگرگونی نشان میدهد. پسزمینه این امر این بود که در حالی که بسیاری از شاخصهای اقتصادی برای لیمریک در حال بهبود هستند، مناطقی از منطقه شهری شهر در وضعیت محروم باقی میمانند. به عنوان مثال، 17 منطقه از 38 ناحیه انتخاباتی لیمریک در سرشماری 2016 به عنوان نقاط سیاه بیکاری طبقه بندی شده اند و در همان سال، شاخص مطلق محرومیت پوبال HP برای شهر لیمریک 10.8- بود که نشان می دهد این شهر، به طور متوسط، محروم است (DKM Economic مشاوران (DKM) و MCJ Lemagnen Associates Ltd. (MCJ Lemagnen)، 2018 ).
لیمریک مناقصه پایتخت فرهنگی اروپا را از اولین سال ملی شهر فرهنگی شهر که در سال 2014 برگزار شد، توسعه داد. به طور رسمی این فرآیند شامل آماده سازی مناقصه (از آوریل 2014)، ارسال مرحله اول پیشنهاد مناقصه (نوامبر 2015) و تصمیم گیری در فهرست نهایی بود. (دسامبر 2015)، و پیشنهاد نهایی برای مناقصه (ژوئیه 2016).
پیزلی مرکز اداری رنفروشایر در اسکاتلند با جمعیت 76220 نفر و جمعیت منطقه ای وسیع تر 176830 نفر است ( NRSScotland, 2018 ). طرح اقتدار محلی بیان می کند که “رنفروشایر دهمین منطقه بزرگ مقامات محلی در اسکاتلند است” (شورای رنفروشایر، 2017: 4). یکی از مناطق Renfrewshire در محدوده شهری Paisley، Ferguslie Park، “به طور مداوم در 5٪ مناطق محروم از سال 2004 قرار دارد” ( دولت اسکاتلند، 2020 ، p.10) و پیزلی با داشتن فرهنگ در قلب این منطقه، هدف خود را تغییر داد. همه چیزهایی که شهر برنامه ریزی، اقدام و ارائه کرد. در سال 2014، پیزلی تصمیم گرفت برای شهر فرهنگی 2021 بریتانیا مناقصه کند، و یکی از نویسندگان از سال 2015 تا 2017 برای کمک به رهبری و توسعه جریان کار در میراث و ارزیابی و کمک به ارائه کلی پیشنهاد منصوب شد. پیزلی برای چارچوببندی جاهطلبی شهر و جوامع آن، یک استراتژی دارایی مرکز شهر و برنامه عملیاتی با عنوان «داستان ناگفته پیزلی» (2014) ایجاد کرد. جدول زمانی با آماده سازی مناقصه (از اوایل 2015)، ارسال پیشنهاد مرحله اول (فوریه 2017)، فهرست نهایی موفق اولیه (ژوئیه 2017)، پیشنهاد نهایی برای مناقصه (دسامبر 2017) و اعلام پیشنهاد (دسامبر 2017) آغاز شد. این سفر فراتر از مرحله مناقصه با تعهد به پیشرفت 5 تغییر مرحله کلیدی مشخص شده در مناقصه ادامه یافته است، حتی اگر هدف نهایی برنده شدن شهر فرهنگ به رسمیت شناخته نشده باشد.
در این تحقیق، ما کیفیت و ماهیت فرآیند مناقصه را به عنوان نشانه ای از میراث/پس از باخت، که به عنوان یک حوزه مطالعه حیاتی پیشنهاد می کنیم، در نظر می گیریم. ما یافته های خود را با استفاده از چارچوب تحلیلی ارائه شده در شکل 1 ارائه می کنیم . به این ترتیب، ابتدا ابعاد نهایی فرآیند مناقصه را شرح می دهیم. این کار برای نشان دادن شرایطی انجام می شود که در آن مدنیت برای بسیج حمایت استفاده می شود، اما همچنین در جایی که شکل خاصی از مدنیت توسط حامیان تولید و اجرا شده است. سپس این زمینه را ایجاد میکند که در آن فرآیندها و شیوههای فرهنگی شهری جدید توسعه یافتهاند، که ما آنها را بهطور زنده پس از مناقصهها مشاهده میکنیم. ما ادعا می کنیم که این شکل از غرور، توسعه یافته و شکل گرفته در فرآیند مناقصه، به عنوان یک پیشرانه اولیه (حداقل) برای بررسی “چه چیزی بعد” حیاتی است. به این ترتیب، غرور صرفاً در سطح احساسی قرار نمی گیرد، بلکه به عنوان بخشی از فرآیندها و رویه های مناقصه نهادینه می شود. در اینجا ما تصدیق می کنیم که مدنیت و غرور ناشی از آن به تنهایی توسط مناقصه ایجاد نمی شود و در خارج از مناقصه وجود خواهد داشت. ما توجه را به این موضوع جلب می کنیم که چگونه این فرآیند به دنبال تقویت مدنی گرایی به عنوان روشی برای ثبت نام شهروندان در این فرآیند است.
با استفاده از توصیف ون هیردان (2009) از تجربیات مرزی فرهنگی، ما در نظر میگیریم که چگونه حس تشدید شده اکنون تا حدی توسط زمانبندیها و ضربالاجلهای تعیینشده مرتبط با رقابت ایجاد شده است. این واقعیت که پیشنهاد باید توسط هیئتی از کارشناسان مورد قضاوت قرار گیرد، توجه تیم مناقصه را متمرکز می کند و به عنوان راهی برای ثبت نام سهامداران استفاده می شود. به عنوان مثال، در Paisley، صندوق میراث فرهنگی در آغاز فرآیند مناقصه تاسیس شد. این صندوق فرصتی برای افراد و گروهها بود تا برای دریافت مقادیر کمی بودجه برای مشارکت و مشارکت مردم پیزلی در فعالیتهای فرهنگی و هنری متمرکز شوند. برای خود تیمهای پیشنهادی، میتوانیم احساس قویتری از حال را ببینیم ، زیرا آنها برای قضاوت کار خود آماده میشوند. به عنوان مثال، در Limerick ما می بینیم که چگونه آنها از تکنیک های pitching و تمرین برای شبیه سازی ارائه پانل که بخشی از فرآیند درخواست را تشکیل می داد، استفاده کردند.
«مثل تمرین یک نمایش است. شما آن را در اتاقی بدون تماشاگر تمرین می کنید، به روی صحنه می روید، کسی کف می زند، و ممکن است شما را پرتاب کند، باید بدانید که ممکن است این اتفاق بیفتد. تأثیر واقعی، فیزیکی و ملموس این که آن افراد در مورد شما قضاوت کنند » (Lead, Limerick Bid Team).
این حس اکنون لزوماً 24 ساعته و 7 روز هفته آشکار نیست، موقتی، تکرار شونده و مربوط به رویدادهای خاص است، یا در مورد ما شتاب ایجاد حرکت به سمت تسلیم و تصمیم گیری است. فرآیند مناقصه همچنین شامل دورهای از روالهای تغییر یافته بود ، مخصوصاً برای تیم مناقصه، اما این در نحوه سازماندهی و پیکربندی فرهنگ در شهر نیز دیده میشود. اغلب به موازات دفتر هنری موجود شهر، یک تیم فرهنگی جدید به رهبری مقامات محلی در شهر ایجاد می شود که به منظور مناقصه ایجاد می شود. این می تواند شامل خرید یا افزایش تخصص مورد نیاز برای مناقصه باشد. علاوه بر این، دسترسی به پیشنهادات فرهنگی میتواند در طول مناقصه تغییر کند، برای مثال پیزلی یک دفتر مناقصه در مرکز شهر راهاندازی میکند، و به متخصصان فراتر از پیشنهاد شورای مرکزی باز میشود. برای اهداف مناقصه، لیمریک چیزی را که زمانی یک موزه بود تصاحب کرد (این مکان قبلاً به عنوان مقر مرکز ملی شهر فرهنگی لیمریک در سال 2014 استفاده می شد). این بدان معناست که، همراه با تیم مناقصه، دفتر هنری شهر از تالار شهر دور شده و به یک ساختمان برجسته و شاخص مرکز شهر منتقل شد که بخش فرهنگی و سایر ذینفعان میتوانستند به آنجا دعوت شوند و رویدادهای فرهنگی و برنامهریزی در آنجا برگزار شود. ما همچنین مجموعهای از گروهها و نهادهای جدید را میبینیم که نمایندگانی از بخشهای مختلف را گرد هم میآوردند تا روند مناقصه را به بحث بگذارند و پیشرفت دهند. به عنوان مثال، Limerick 2020 یک گروه راهبری بین بخشی را تشکیل داد و Paisley هیئت مشارکت Paisley را برای کمک به مشارکت بخش های تجاری، آموزشی و فرهنگی تشکیل داد.
تیم شهر فرهنگ نیز به روی تأثیرات خارجی بیشتری باز شد، و در حالی که اینها مختص به مناقصه بود، آنها شامل ارائه ها و جلساتی بین مشاوران خارجی و کارگران/هنرمندان/مدیران بخش فرهنگی بودند که شهر را به روی تخصص ها و روش های جدید کار باز کرد.
” و سپس همه این افراد آمدند، اوه بله، ما مردم را به Limerick دعوت کردیم، xxx، او در مناقصه لیدز، xxx از پولا شرکت داشت، ما از آنها خواستیم آنچه را که میگوییم بشنوند” (Lead, Limerick Bid Team )
“ما با OECD کار کردیم ، جایی که آنها نیز به مزایای مناقصه و مزایای مناقصه اما برنده نشدند” (Lead, Paisley Bid Team)
مهمتر از همه، و همچنین تغییر روال روزانه کارمندان دولت و توسعه ورودی آنها در مدیریت فرهنگی، این فعالیت ها نشان دهنده طیف گسترده ای از تخصص در شهر است. به عنوان مثال، از آنجایی که یک استراتژی فرهنگی یکی از الزامات مناقصه ECC بود، همه شهرهای ایرلندی که در مناقصه شرکت می کردند باید یک فرآیند نوشتن استراتژی فرهنگی را انجام دهند. این امر برای اطمینان از حفظ پایداری فرهنگ و عدم تمرکز مناقصه بر برگزاری یک جشنواره یکساله بود (کمیسیون اروپایی، 2016 ص.5). برای لیمریک، این شامل استخدام یک مشاور مستقر در بریتانیا بود که مجموعهای از تخصص و روششناسی را ارائه کرد که توسط بخش برنامهریزی هنری شهر ادغام و به صورت محلی مرتبط شدند. علاوه بر این، یک گروه کاری فراحزبی جدید برای ارزیابی مشارکت و سرمایه گذاری مالی شورا در مناقصه تشکیل شد. این فعالیتها باعث «وقفه» در روالها، گنجاندن تخصصهای جدید یا جدید، تعامل با افراد داخل و خارج از بخش فرهنگی و گنجاندن آنها در گفتگوها و برنامهریزیها در رابطه با نقش فرهنگ در توسعه شهر است. در Paisley، یک هیئت مشارکت ایجاد شد و 6 گروه کاری به عنوان مهمترین عناصر مناقصه ایجاد شد. نکته مهم این است که شورا همچنین هنجارها و روال آنها را قطع کرد و قدرت درون این گروه های کاری را به رهبران خارجی واگذار کرد (به عنوان مثال، دو مشاور از جمله یک دانشگاهی برای رهبری دو گروه وارد شدند). این روال های تغییر یافته فرصت های جدیدی را باز کرد و مجموعه های جدیدی از تخصص ها وارد شهر شد.
بعد خلاقانه تجارب مرزی فرهنگی اغلب شامل کشف مجدد فضایی است. برای ون هیردن، کشف مجدد و تصاحب مجدد فضا در نتیجه جشنوارهها «به ندرت بیرقیب» است ( ون هیردن، 2009، ص149 ). او به عنوان مثال پیشنهاد میکند که در طول یک جشنواره، قابلیتهای بالقوه چیستی یک فضای فرهنگی و آنچه میتوان به دست آورد را میتوان از طریق جشن تغییر داد یا حتی معکوس کرد. در مناقصه لیمریک، صحنهسازی کل شهر برای بازدید هیئت داوری نمونه بارز این امر بود. این شامل مجموعه ای از رویدادهای سراسر شهر بود که برای اهداف بازدید از پنل، مسیری را تشکیل داد، که در آن از شهروندان دعوت شد تا به یک جشن خیابانی بدیع و منحصر به فرد و #backthebid (هشتگ همانطور که در کمپین استفاده می شود) بپیوندند.
این رویداد شاهد کشف (دوباره) مکان های جدید برای فرهنگ در شهر بود. شهروندان و هنرمندان این فرصت را داشتند که پتانسیل خود را تجربه کنند و مشارکت آنها به این معنی بود که می توان آنها را برای رویدادهای آینده در نظر گرفت. در لیمریک، مسیر شامل یک هلال بسیار زیبا از ساختمانهای گرجستانی بود که معمولاً یک گذرگاه ترافیکی اصلی است. در طول مدت جشن خیابانی، این منطقه پیادهروی شد و شهروندان این فرصت را داشتند که دوباره مکان را کشف کنند. در Paisley، یک نقشه دارایی فرهنگی دیجیتال ایجاد شد و توسط جامعه محلی پر شد. نقشه دیجیتال برای آشکار کردن میراث فرهنگی پنهان شهر و درگیر کردن هنرمندان و شبکههای محلی در توسعه آن ایجاد شده است ( McCandlish & McPherson, 2020 ). همچنین در Paisley، برنامه ریزی شده بود که جشنواره ها و رویدادها به یکی از نقاط اصلی فروش شهر تبدیل شوند. هم برای ساکنان محلی و هم برای داوران مناقصه جذاب است . به طور مشابه، در لیمریک، فضاهای عمومی به عنوان فضاهای مدنی جدید برای گرد هم آوردن مردم (دوباره) ارائه شد.
از تحقیقات در مورد حد و مرز به خوبی دریافته شده است که به اشتراک گذاشتن حالات حد و مرزی می تواند منجر به communitas شود ( ترنر ویکتور، 1982 )، که به موجب آن افراد، با پیشینه های مختلف، که به طور موقت از موقعیت اجتماعی روزمره خود حذف شده اند، ارتباط عمیقی را تجربه خواهند کرد، که اثر آن ممکن است فراتر از ماهیت موقت تجربه ادامه یابد ( ویلت و دیگان، 2001 ). بنابراین Communitas از به اشتراک گذاشتن انواع تجربیات ناشی می شود که با احساس افزایش یافته از حال، روال های تغییر یافته و کشف مجدد و تصاحب مجدد فضاهای (اغلب عمومی) مشخص می شود ( ون هیردون، 2009 ). دست اندرکاران این مناقصه شاهد نوعی افتخار در میان شهروندان هر دو شهر بودند. در Paisley نمونههایی از شهروندان را میبینیم که فرصتی برای تجسم مجدد شهرشان در آینده ارائه میشود که به طور همزمان فرصتی را برای ارتباط مجدد با گذشته خود فراهم میکند. برگزارکنندگان این لحظات را پرورش مجدد حس مکان تلقی کردند.
«ما به آن بسیار افتخار میکنیم… مردم خاطراتی را از 40 تا 50 سال پیش آوردند و میخواستند دوباره پیزلی را مانند آن ببینند» (افسر ارشد، Create Renfrewshire، 2019).
“[مناقصه] چشمان آنها را به آنچه که ما می توانیم باشیم باز کرد و احساسی از تغییر در آنها ایجاد کرد و ارزش و ارزشی که شما برای خود ارزش قائل هستید از آن ناشی شده است نه اینکه دیگران برای شما ارزش قائل هستند” (افسر ارشد، Create Renfrewshire) ، 2019).
این شکل از غرور توسط تیم های مناقصه به عنوان راهی برای ثبت نام سهامداران، هم برای جمع آوری حرکت در اطراف پیشنهاد و هم به عنوان مکانیزمی برای ایجاد غرور در مکان فراتر از خود فرآیند مناقصه پرورش داده شد. در پیزلی، این شهروندان محروم ترین محله ها بودند که بیشترین مشارکت را در روند مناقصه داشتند. مدیری از یک موسسه خیریه هنری جامعه محلی – پروژه STAR – همچنین یکی از اعضای تیم پیشنهادی شهر فرهنگ (CoC) بود، مشاهده کرد که مردم از باور کردن می ترسیدند و اذعان داشت که برای برخی از آنها “جسارت زیادی به امید داشتن یا ادامه دادن ناامید شد، پس از آن بدتر از امید نبودن بود. مفهوم شهروندی و غرور مدنی به شدت در تاریخ های خاص و مهمی، مانند بازدید از هیئت داوران که در نظرسنجی گرین (2017) به عنوان دلایل کلیدی برای شرکت در مناقصه بیان می کند، به شدت مطرح شد.
کسبوکارها و شهروندان از رسانههای اجتماعی برای اعلام حمایت خود از مناقصه و غرورشان در شهرشان استفاده کردند، جایی که هم #backthebid و #limerickandproud در ایرلند در توییتر در 12 ژوئیه 2016 ترند شد.
“@GalwayPlayer ما گلوی گالوی را شلاق خواهیم زد) #Limerick2020” @xxxx 1
“همه ما بسیار خوش شانس و مفتخریم که می گوییم “من اهل لیمریک هستم”. بیایید همه امروز حمایت خود را نشان دهیم #Limerick2020 #Luimneachabu #Limerickandproud”
این اشاره به زبان ورزشی 2 جالب است و نشان می دهد که چگونه چارچوب رقابتی بر ثبت نام شهروندان در پروژه فرهنگی تأثیر گذاشته است و نشان می دهد که چگونه رقابت به کیفیت جوامع توسعه یافته در طول مناقصه کمک می کند. “با روحیه رقابت خوب قدیمی، لیمریک باید میزبان یک شهر فرهنگی جایگزین در سال 2019 باشد @limerick2020 #limerick2020” (همه توییتهای ارسال شده در 12 ژوئیه 2016 ).
همه چیز در مورد فرآیند است، موفقیت در مورد فرآیند و آنچه که به ارمغان می آورد. برای من، این به معنای این است که مردم باور کنند این امکان پذیر است» (مدیر پروژه STAR)
در بین این دو مورد، ما سه شکل از اثر میراثی فرآیند مناقصه را شناسایی کردیم: الف) افزایش دید شهر و بخش فرهنگی به طور خاص. ب) بین المللی شدن و توانایی هنرمندان محلی برای کار در سطوح ملی و اروپایی. و ج) سازماندهی مجدد مشهود اداره فرهنگ در چارچوب دولت محلی.
فرآیندهای مناقصه باعث افزایش دید شهر و بخش های فرهنگی در سطوح جامعه محلی، بخش تجاری و سطوح دولتی محلی و حتی ملی شد. به عنوان مثال، در Paisley به عنوان بخشی از کار مشارکت اجتماعی خود، شهر یک اتوبوس فرهنگی (اهدا شده توسط یک باشگاه فوتبال محلی) را راهاندازی کرد که «به مکانهایی میرفت که رفتن به آنها به عنوان مکانهای فرهنگی مشخص نبود، مانند دفاتر پست کوچک در Bridge of ویر، از آنجایی که یک مرکز اجتماعی است … و باعث شد مردم سفیر سال 2021 شوند …. ما به طیف وسیعی از گروه های اجتماعی رفتیم. کسب و کار، سازمان های بخش سوم ، مدارس و مغازه ها» (مدیر پروژه STAR). در لیمریک، یکی از هنرجویان اظهار داشت که فرآیند مناقصه تأثیر «پیشزمینهسازی هنر، فرهنگ در برنامهریزی در شهر» داشت (تولیدکننده فرهنگی، لیمریک 2020). این افزایش دید به تغییر موقعیت یا دسته بندی مجدد شهر توسط ساکنان آن از جمله در دولت محلی تبدیل شد. به عنوان مثال ، «شهرت قبلی پیزلی مکانی بود که زمانی عالی بود و اکنون نیست، اما این ثابت کرده است که پیزلی یک بار دیگر پتانسیل عظمت است… از سیاست گذاران، بازسازی، قابل سرمایه گذاری می شود و به سرمایه گذاران فرصت تفکر می دهد. در سطح دولت، علاقه آنها به ما دوباره برانگیخته شده است» (مدیر مناقصه 2019).
این تغییرات بخشی از رشد کلی اعتماد به شهرها و نقش فرهنگ در این زمینه بود. این اطمینان مستقیماً با روالهای تغییر یافته و احتمالات جدیدی که فرآیند مناقصه فعال کرد، مرتبط است. برای مثال، مدیر مناقصه در Paisley توضیح میدهد که چگونه « ما همچنان در حال بررسی لبههای پروژههای میراثی احتمالاً بیشتری هستیم که به صورت فردی کمی تکهتکهتر بودند، اما استراتژی و پیشنهاد ناگفته Paisley به ما کمک کرد تا توجیه کنیم چرا باید این کار را انجام دهیم. سرمایه گذاری در دارایی ها و برنامه های فرهنگی ». در لیمریک، این به معنای تغییر در طرز فکر در سطح هنرمند فردی بود، همانطور که یکی از افسران هنری در شهر توصیف کرد: « من هنوز فکر میکنم بینالمللی شدن یکی از چیزهای واقعاً مهم در کل کار بود. مانند، واداشتن مردم به تفکر فراتر از … واقعاً، واقعاً محلی » (نماینده دفتر هنر، شورای شهر و شهرستان لیمریک). این دیدگاه به طور مشابه توسط یکی از هنرمندان در مطالعه ما منعکس شده است: ” این درخواست برای ساختن چیزی بزرگتر و جاه طلبانه تر بود. و چیزی که ما به عنوان یک گروه درباره آن صحبت می کردیم، ” (تهیه کننده فرهنگی، Limerick 2020). روند مناقصه همچنین فرصتهای مهمی را برای فعالیت در سطح بینالمللی فراهم کرد، به عنوان مثال در ثبت نام افراد مشهور دیاسپورا (به عنوان مثال، در سال 2017، دیوید تنت، بازیگر برجسته بینالمللی، با تیشرتی با چاپ «Straight Outta Paisley» در تلویزیون ظاهر شد. ‘) و ملاقات با افراد برجسته از صحنه هنر و فرهنگ بین المللی، همانطور که نقل قول های زیر در مورد Limerick 2020 نشان می دهد:
بنابراین ، هنگامی که امسال [ نامگذاری یک رویداد فرهنگی که بخشی از مناقصه بود] را انجام دادیم ، افرادی را در همین اتاق داشتیم و چیزی که متوجه حضور آنها شدم این بود که ما به بسیاری از فضاهای فرهنگی دیگر دسترسی داشتیم. ما قبل از فرآیند مناقصه نداشتیم . (تهیه کننده فرهنگی، Limerick 2020)
تبدیل شدن به بخشی از جامعه ECC اروپا جنبه کلیدی این بین المللی سازی است، جایی که شهرهای نامزد (و نه تنها نامزدهای برنده) به عنوان شرکای مناسب برای پروژه های اروپایی در نظر گرفته می شوند. یکی از این پروژهها که به عنوان بخشی از پیشنهاد لیمریک در سال 2020 آغاز شد و اخیراً به نتیجه رسیده است، نمایشگاه هنرهای زیبا “تعلق” است. این نمایشگاه سراسر لیمریک است که 82 اثر از هنرمندان 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و بریتانیا را به نمایش می گذارد. آثار به امانت از مجموعه هنری بانک سرمایه گذاری اروپا (EIB) : https://www.rte.ie/news/regional/2022/0210/1279088-limerick-art-exhibition/ .
هر دو شهر در مطالعه ما تغییرات قابل توجهی در زیرساخت فرهنگ دولت محلی و نحوه سازماندهی فرهنگ در شهر نشان دادند. با این وجود، این تفاوت در رویکردهای موجود در این دو شهر است که باعث مقایسه مهم بین کوتاهمدت تا میانمدت و چشمانداز بلندمدت میشود. در درجه اول، تغییرات در Limerick را می توان در ایجاد یک کمیته سیاست استراتژیک برای فرهنگ و هنر مشاهده کرد که شامل نمایندگی بخشی بود و از یک گروه کاری بین حزبی قبلی (Lead, Limerick Bid Team 2020) تشکیل شد. در حالی که لیمریک به دنبال سرمایه گذاری بر فرآیند پیشنهاد برای بهبود زیرساخت های فرهنگی در ساختارهای حاکمیت محلی موجود بود، پیزلی مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. اساساً این امر حول تشکیل هیئت مشارکت جدید پیزلی 2021 بود که برای نظارت بر مناقصه و گرد هم آوردن نمایندگان تجاری، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، بهداشتی و سیاسی شهر و فراتر از آن تشکیل شد. بعداً به عنوان هیئت مدیره مشارکت آینده پیزلی انتخاب شدند، زیرا آنها از پیشنهاد ناموفق برای تمرکز بر موفقیت فرآیند خود و پیشرفت به سمت تغییرات 5 مرحله ای که در خود مناقصه تعیین کرده بودند، حرکت کردند. بلافاصله پس از تصمیم CoC 2021، هیئت مدیره مشارکت قصد خود را برای ادامه تحویل طرح میراثی که در اجرا گذاشته بودند تأیید کرد. علاوه بر این، برخی از شرکا در حفظ تعهدات مالی اولیه خود تردید نکردند. دولت اسکاتلند متعهد به بودجه و سازمانهای سطح ملی مانند انجمن موزههای اسکاتلند به حمایت از شهر در مناقصه برای دریافت بودجه بیشتر ادامه دادند. این شامل تامین پول برای بازسازی موزه، تاون هال و مرکز هنر بود که در مجموع 100 میلیون پوند سرمایه گذاری شد.
رویکرد مفهومی ما در این مقاله نشان میدهد که مدنیگرایی با تلاشهای تیمهای پیشنهادی برای ثبت حمایت و نشان دادن ارزش عمومی تقویت میشود. علاوه بر این، ما تصور می کنیم که زمینه ای که در آن غرور ایجاد می شود با کیفیت نهایی مرحله فرآیند مناقصه توضیح داده می شود. شواهدی در پیشنهادات پیزلی و لیمریک در مورد استفاده سیاست گذاران، متخصصان و صنعت از فرهنگ به عنوان فرصتی مترقی برای ایجاد ارزش عمومی وجود دارد . اعمال نفوذ مدنی که از طریق فرآیند مشارکت عمومی در سطح محلی و بین المللی به دست آمده بود برای هر دو مقام بسیار مهم بود. معیارهای بوزمن و جانسون (2015) برای مراکز ارزش عمومی در اطراف اعضای جامعه که دسترسی برابر برای دستیابی به اهدافی که برای خود تعیین کرده اند، دارند. هر دو مقام برنامههایی را برای تغییر اجتماعی، رفع نابرابریهای اجتماعی و پایداری بلندمدت تنظیم کردند. با توجه به مدل بوزمن و جانسون (2015) و بعدها براون و همکاران. (2021) این شامل سرمایه گذاری، تغییر سیاست عمومی مادی و شواهدی است که نشان می دهد چگونه چنین تغییری به ارزش عمومی افزوده و کاهش نابرابری های ساختاری منجر شده است. نشان دادن دومی در کوتاه مدت دشوارتر است و تنها از طریق تجزیه و تحلیل بلندمدت برنامه های شهری و پیشرفت سال ها پس از فرآیند مناقصه مشهود است.
با این حال، برای اثبات ارزش افزوده عمومی و فرهنگی، مفهوم مدنی باید فراتر از لفاظی حرکت کند. پس سوال این است که آیا مناقصه برای عناوین ECC/UKCC می تواند به اندازه کافی چنین نابرابری ها را برطرف کند یا اینکه تمایل به تلاش و دستیابی به چنین هدفی باید یک آرزو باشد؟ همانطور که برایسون و همکاران. (2021) پیشنهاد می کند، پروژه هایی که به دنبال تحول اجتماعی هستند، به احتمال زیاد در جبران بی عدالتی یا نابرابری ها موفق خواهند بود. در ابتدا، پیزلی «برداشتن پیزلی از فقر» را به عنوان یکی از تغییرات 5 مرحله ای خود در اولویت قرار داد. تلاش برای این کار یک درخواست بزرگ است که باید از برنده شدن در یک شهر فرهنگی انتظار داشت. علاوه بر این، دو بخش در Paisley 3 ، برای چندین دهه، بدترین سوابق بهداشتی و فقر را در اسکاتلند و بریتانیا داشتند. پس از مناقصه ناموفق CoC، این تغییر مرحله اصلاح شد، اما اعضای هیئت مشارکت با این وجود به دنبال پیشرفت های قابل توجهی در جهت کاهش نابرابری، افزایش سلامت و رفاه و به نوبه خود، کمک به مردم برای بازگشت به شغل بودند. جالب اینجاست که از آنجایی که پیزلی همچنان تغییرات مرحله ای مشخص شده در سند پیشنهادی خود را دنبال می کند، آنها برای اولین بار در 30 سال گذشته موفق شده اند از انتهای رتبه بندی شاخص محرومیت چندگانه اسکاتلند (SIMD) صعود کنند. آنها همچنان در رتبه سوم پایین قرار دارند، اما این گواه تغییر در جهت درست است که می تواند به مداخلات فرهنگی همسو با روند مناقصه اعتبار داده شود. این نشان میدهد که موفقیت تنها بر حسب برنده شدن در مناقصه سنجیده نمیشود، بلکه در پیروی از جاهطلبیها و آرزوهای بلندمدت که برای شهر/شهر تعیین شده بود، سنجیده میشود ( ون در وال، 2016 ).
در حالی که لیمریک به دنبال سرمایه گذاری بر فرآیند پیشنهاد برای بهبود زیرساخت های فرهنگی در ساختارهای حاکمیت محلی موجود بود ، پیزلی مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. جالب اینجاست که پیزلی در ابتدا خود را به عنوان یک شهر برنده نمی دید، اما با این وجود، تیم مصمم بود از شتاب به دست آمده در طول رقابت برای دستیابی به تغییرات گام به گام در سیاست، عمل، سرمایه گذاری در شهر و به رسمیت شناختن بین المللی برای ارائه فرهنگی خود استفاده کند. آنها یک رویکرد برنامهریزی تعبیهشدهتر را توسعه دادند که فرهنگ را در قلب هر کاری که انجام میدادند، نه به عنوان افزودنی، توسعه دادند. آلفورد و اوفلین (2009) استدلال کردند که تأکید بر نتایج ارزش عمومی مهم است زیرا برای افرادی که درگیر شده اند معنادار هستند. دیگران، مانند نباتچی (2012) ، بر اهمیت ایجاد اجماع هنجاری و پیشبینی اینکه چگونه این امر بیشتر در سیاستهای عمومی گنجانده شود، تأکید میکنند ( براون، 2021 ). در استفاده از تحلیل بوزمن و جانسون (2015) ، مناقصه برای یک رویداد بزرگ فرهنگی را می توان به عنوان یک فرصت مترقی در نظر گرفت که به هر دو مقام امکان پرداختن به نابرابری های ساختاری موجود در محلاتشان را می دهد. در Paisley، تغییرات در سیاست و شمول با استفاده از میراث فرهنگی به عنوان یک ابزار احیاکننده در هر دو جنبه اقتصادی و فرهنگی، به نابرابری اجازه داد تا مستقیماً مورد توجه قرار گیرد. رویکرد ترنر ویکتور (1967) به communitas تا حدی آنچه را که در هر دو مکان به دست آمد، توصیف میکند، که در آن جوامع ناهمگون گرد هم میآیند، حداقل به طور موقت، تا صدایی مرتبط برای تغییر از طریق فرهنگ ارائه کنند. مفهوم مدنی ( Bell & Avner, 2013 ) کمتر در کار ترنر مشاهده شده است (یا به کار Czarniawska (2004) در مورد تغییر مراجعه کنید)، که جنبه رقابتی تر غرور مدنی یا communitas را توصیف می کند. این امر عمدتاً در کمپینهای پیزلی و لیمریک و مشاوره درباره آنچه شهروندان در شهر و شهر برایشان ارزش قائل هستند دیده شد.
تمرکز این مقاله، مناقصه در مسابقات شهر/پایتخت فرهنگی است، حوزه ای که تاکنون در ادبیات مبهم مانده است و به نفع بحث در مورد نتایج و میراث میزبانی یک شهر و برنامه فرهنگی یک ساله است (برای مثال به Garcia، 2004، 2017 مراجعه کنید . ). تمرکز بر مناقصه به عنوان یک فرآیند مهم است، نه حداقل به دلیل سرمایه گذاری عمومی سالانه و هم به این دلیل که بسیاری از کسانی که در مناقصه سرمایه گذاری می کنند، برنده نمی شوند و میزبان رویداد فرهنگی یکساله نمی شوند. در مورد شهرهای مورد بررسی در این مقاله، هم اشتراکات و هم تفاوت هایی را در رویکرد آنها به فرآیند مناقصه می بینیم. بسیج سهامداران کلیدی، مشارکت در چشم انداز شهری احیا شده و نقش فرهنگ در این زمینه در هر دو منطقه مشترک است. ارزش مناقصه، هم از نظر ارزش فرهنگی و هم از نظر ارزش عمومی، به خوبی مستند شده است ( کراسیک و کازینسکا، 2016 ؛ گرین، 2017 و کمیسیون وارویک، 2015 ) اما ارزش مناقصه برای شهرهایی که موفق به برنده شدن نمی شوند و به دنبال آن تأثیر این امر بر شهر/شهر ( جانکوویچ و استیونسون، 2020 ) کمتر مشهود است. ما استدلال کردهایم که چارچوببندی فرآیند مناقصه بهعنوان یک مرحله نهایی به ما امکان میدهد تا پتانسیل دگرگونکننده آنها را بهتر درک کنیم و نشان دهیم که موفقیت لزوماً تنها با برنده شدن ارتباط ندارد. با توجه به این موضوع، ما این مفهوم را بررسی کردیم که فرآیند مناقصه به رهبران شورا فرصت ایجاد ارزش عمومی را با استفاده از فرهنگ به عنوان یک «فرصت مترقی» می دهد ( بوزمن، 2007 ؛ بوزمن و جانسون، 2015 ). ما پیشنهاد میکنیم که میراث مناقصه صرفاً برنده شدن (یا نه) نیست، بلکه استفاده از فرآیند برای تغییر پایدار در یک دوره طولانیتر است. ما بحث کردیم که چگونه، در رقابت برای میزبانی یک رویداد بزرگ فرهنگی، دو مکان از پیشنهاد برای ایجاد تغییر استفاده کردند. در مورد پیزلی، آنها از قبل برنامه ریزی کرده بودند تا نابرابری های ساختاری و اجتماعی را جبران کنند. یافتههای ما تا حد زیادی با مشاهدات ریچاردز و مارکز (2016) مطابقت دارد که در حالی که مشکلاتی ممکن است در طول فرآیند مناقصه ایجاد شود (به عنوان مثال، ارتباطات ضعیف با بخش فرهنگی)، فعالیتهایی که به عنوان بخشی از مناقصه آغاز میشوند میتوانند مهمتر و پایدارتر باشند. درازمدت، جایی که ذینفعان این فعالیت ها را حتی پس از از دست دادن پیشنهاد ادامه می دهند. بهجای مشاهده پیشنهاد بهعنوان فرآیندی که تنها با کسب عنوان ECC/UKCC تأیید میشود، پیشنهاد میکنیم که فرآیندهای پیشنهادی بهعنوان یک جعبه ماسهای خلاقانه در نظر گرفته شوند، جایی که میتوان تلاشهای هنری جدید و همکاریهای خلاقانه را تصور کرد و خود شهر را دوباره تصور کرد.
ماهیت رقابتی مناقصه و پرورش شهروندی به بخش هنر و فرهنگ در هر دو شهر بستر مهمی برای بیان ارزش عمومی خود داد. فرآیند مناقصه، به عنوان حد نهایی، به یک دوره مهم تحول تبدیل می شود. مهمتر از همه، این امر در هر دو شهر مشاهده شد که هر کدام رویکرد متفاوتی داشتند، پیزلی عمداً بر مناقصه برای ایجاد تغییرات اجتماعی متمرکز شد. از سوی دیگر، لیمریک بیشتر روی پتانسیل پیروزی تمرکز کرد، اما در هر صورت تغییر رخ داد. اهمیت این بینش پیامدهای مهمی برای نحوه نگرش ما به مناقصه برای عناوین فرهنگی یک ساله، برای تحقیق، عمل و سیاست دارد. اکنون دور بودن از کانون توجه به هر دو مقام این فرصت را داده است که برنامه ای را ارائه دهند که هر کدام می توانند در آن مشارکت داشته باشند، و بر اساس شرایط خود، بیشتر تأمل کنند و توسعه دهند. طراحان این مسابقات باید به صراحت به اهمیت مناقصه، نه تنها به عنوان بخشی از ارزش گذاری و تصمیم گیری برنده، بلکه به عنوان مرحله ای مشروع برای شهر و نقش فرهنگ در آینده آن، اذعان کنند. تاکید در گفتمان فعلی بر این است که “برنده همه چیز را می گیرد”. با این حال، این امر به تأثیر تغییردهنده مناقصه برای شهرهایی که میزبان این رویداد نیستند، نمیپردازد . ما معتقدیم که باخت یک لحظه یادگیری حیاتی برای شهر است، اگر آنها تصمیم بگیرند از آن قدردانی کنند.
در نهایت، چارچوب ارائه شده در این کار به شهرها راهی برای انعکاس پتانسیل دگرگون کننده مناقصه ارائه می دهد. تحقیقات بیشتر مورد نیاز است. یکی از چالشهای این موضوع این است که به نظر میرسد کار آکادمیک روی رویدادهای فرهنگی یک ساله زمانی شروع میشود که تصمیم میزبانی گرفته شود یا به سادگی اهمیت فرآیند مناقصه نادیده گرفته شود (به استثنای کانینگهام و پلات، 2019؛ گرین ، 2017 و گریفیث، 2006 ). کار آینده نیاز به تصدیق دارد که چگونه فرآیندهای مناقصه، اغلب به روشهای ظریف، شهرها را شکل میدهند. چشم انداز کیفیت های پایانی این فرآیندها، همراه با مدنی که توسط ماهیت رقابتی آنها پرورش می یابد، در اینجا برای حمایت از این کار آینده ارائه می شود.