در سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵ روزهای جمعه به لشگرک و آبعلی میرفت و از پیست اسکی و اسکیبازها و مناظر زیبای آنجا عکس میگرفت. بعد با اجاره کردن اتاقی یک تاریکخانه راهاندازی کرد و به ظهور و چاپ عکسها پرداخت.
پس از مدتی مغازه کوچکی خرید و به دلیل علاقهاش به ورزش، آنجا را «اسپرت فیلم» نام گذاشت. در سال ۱۳۳۴ توسط نمایندگی آگفا به لورکوزن آلمان رفت و پس از فراگیری دوره آموزشی عکاسی به ایران بازگشت تا دومین لابراتوار چاپ عکس رنگی را راهاندازی کند. این لابراتوار در فروشگاه اسپرت فیلم راهاندازی شد. کار اسپرت فیلم معروفتر و بزرگتر میشد و به تدریج به فروشگاهی مهم و سرشناس تبدیل شد، اما محمود پاکزاد همچنان به گرفتن عکس از تهران و ایران مشغول بود. از جمله شهرهایی که پاکزاد برای عکاسی به آنجا سفر کرده میتوان به اصفهان، شیراز، تبریز، گرگان، اهواز، آبادان، خرمشهر، همدان، آذربایجان، قم و شهرهای شمالی ایران از جمله گیلان و رامسر و آبعلی و… اشاره کرد. همچنین کوه دماوند و شیراز و تختجمشید از نگاه دوربین او دور نمانده و با دقتی خاص از آنها عکسبرداری کرده است.
پاکزاد در شرحی که از زندگی خود در ابتدای کتاب «طهران قدیم» آورده، به چگونگی جمعآوری عکسهایش اشاره کرده است: «سال ۱۳۶۰ که کارها یک کمی کساد شد به فکر افتادم عکسهایی را که قدیم گرفته بودم چاپ کنم. چند تا از عکسها را چاپ کردم و پشت ویترین گذاشتم و دیدم باز مثل همان نان و پنیر مردم را پشت ویترین میخکوب میکند و گاهی هم میآمدند و از عکسها میخریدند. کمکم مشتریها زیاد شدند و ما هم تمام کارهای دیگر را کنار گذاشتیم و به چاپ عکسهای قدیم پرداختیم. من در واقع از همه چیز عکس میگرفتم؛ از تمام کاروکسبهای تهران، مغازهها، اشیا، خیابانهای معروف، بیمارستانها و سینماها. در سال ۱۳۷۷ خودم را بازنشسته کردم و مغازه را فروختم. تا به حال شاید ۲۰هزار تا از این عکسها را چاپ کردم و الان هم به طور مرتب از تهران از تغییرات ساختمانها، خیابانها و راههایش عکس میگیرم. تا به حال از تلویزیون، مرکز اسناد رسمی و خیلی جاهای دیگر به سراغ این عکسها آمدهاند و هر سال تقویم عکسهای ما تا آمریکا و اروپا میرود و همان عکسهایی که من بیدلیل و فقط برای تمرین میگرفتم حالا به منبع بسیار خوبی برای شناسایی تاریخ شهر تهران تبدیل شده است. در آخر به این نتیجه رسیدم که عکاسی اقیانوس بیکران است که من پس از سالها تجربه دانستم که انگشتی بر آنتر کردهام و یک عکس خوب برلیانی است پربها.»
به نوشته او: «این دوربین را دستم میگرفتم و هر جا میرفتم، عکس میگرفتم. از همه جا عکس میگرفتم؛ از بارگاه حضرت معصومه، از شاهعبدالعظیم، از مسجد سپهسالار، از مجلس شورا یا مثلا پیرمردی که کنار خیابان نشسته بود.» همین مستندنگاری است که برخی به او لقب «عکاس تاریخنگار» دادهاند و جزو پیشروترین عکاسان مستند اجتماعی نامیدهاند.
پاکزاد سال ۱۳۷۸ عکسهای خود را به سازمان اسناد ملی اهدا کرد.