48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
استدلال های مختلفی برای توضیح روابط بین رفاه، برابری و یکپارچگی محیطی در توسعه جهانی ارائه شده است. معمولاً مکانیسمهایی برای روابط زوجی فرض شدهاند که روابط نوع منحنی Kuznets به طور گسترده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. منحنی کوزنتس (محیط زیست) بیان می کند که رفاه رو به رشد منجر به بدتر شدن نابرابری و تأثیرات زیست محیطی می شود، قبل از رسیدن به یک نقطه عطف که پس از آن معکوس می شود. شواهد این فرضیه با توجه به نابرابری ( چانسل، 2020 ، پیکتی و توماس، 2014 ) و محیط ( استرن، 2004 ، استرن و همکاران، 1996 ) مورد بحث قرار گرفته است. در یک بررسی از ادبیات تجربی، چنسل (2020) به این نتیجه رسید که شواهدی که از روابط نوع منحنی کوزنتس (محیطی) حمایت می کنند، تمایل دارند که مصنوعات آماری مخصوص مجموعه داده های پس از جنگ جهانی دوم یا روندهای تاریخی گذرا باشند. بنابراین، چنین یافتههایی کاربرد محدودی در شرایط امروزی تغییرات اجتماعی-اکولوژیکی گسترده دارند.
یافتههای ما این استدلالها را تأیید میکند: نه تحلیل پویا و نه استاتیک روابط منحنی کوزنتس را بین رفاه و ضریب جینی برای درآمد یا ردپای زیستمحیطی شناسایی نکرد (لطفاً برای جزئیات بیشتر به شکل S6 SI مراجعه کنید). در عوض، یافتهها قویاً نشان میدهند که رفاه رو به رشد تقریباً همیشه با بدتر شدن نابرابری و تأثیرات زیستمحیطی مرتبط است. بسامد پایینی که کشورها توانستند حتی به دو هدف هم در تحلیل پویا و هم در تحلیل استاتیک برسند، بسیار قابل توجه است. در واقع، این واقعیت که هیچ کشوری به طور همزمان آستانههای رفاه و محیطزیست را برآورده نکرد، نشان میدهد که حل «معضل» این مبادله خاص شرط لازم (اما ناکافی) برای حل سهگانه پایداری گستردهتر پیش روی توسعه جهانی است.
تعداد فزایندهای از مطالعات تجربی به دنبال شناسایی «جلوگیری» بالقوه بین رشد اقتصادی و شاخصهای مختلف تأثیرات زیستمحیطی هستند. شواهد چنین روندهایی متفاوت بوده است. در بررسی ادبیات سی سال پیش، Vadén، Lähde، Majava، Järvensivu، Toivanen، Hakala، و Eronen (2020) شواهدی مبنی بر جداسازی جهانی بین رشد اقتصادی و برخی آلایندهها، و همچنین مواردی از جداسازی در سطح کشور یافتند. استفاده از زمین و آب اما شواهدی مبنی بر جداسازی اقتصاد از استفاده از منابع در مقیاس بینالمللی مبهم ثابت شده است. با این حال، سیگتی، توث و سابو (2017) یک روند مثبت بین المللی را در کاهش شدت ردپای اکولوژیکی رشد اقتصادی طی دو دهه گذشته شناسایی کردند. اما اینکه آیا این روند میتواند تا جایی ادامه یابد که مبادله رفاه و محیط زیست به طور کامل کاهش یابد، یک سوال باز و مبرم باقی میماند. یافته های ما نشان می دهد که این معضل می تواند یک مانع بزرگ برای توسعه جهانی در آینده قابل پیش بینی باقی بماند. گسستن این پیوند احتمالاً مستلزم تغییرات گسترده ای در هنجارهای حکومتی و فرهنگی است، از جمله جایگزینی اولویت سیاست رشد اقتصادی با اولویت بندی اهداف اجتماعی و زیست محیطی، به ویژه در جوامع و کشورهای در حال حاضر ثروتمند ( ویدمن، لنزن، کیسر، و اشتاین برگر، 2020 ).
یافتههای ما همچنین نشان میدهد که نابرابری احتمالاً کاهش مبادلات رفاه و محیط زیست را دشوارتر میکند، زیرا به نظر میرسد که مسیرهای کشور را از آستانههای رفاه و محیط زیست در فضای سهگانه دور میکند ( شکل 1 E-G). با توجه به بعد رفاه، شواهد تجربی قوی وجود دارد که نشان میدهد نابرابری اقتصادی به دلایل نهادی و رفتاری مختلف، از رانتخواری و نفوذ سیاسی منافع شخصی گرفته تا منطق اساسی اقتصاد خرد که تمایل حاشیهای به مصرف رابطه معکوس با ثروت دارد. به عبارت دیگر، اقتصاد نابرابرتر احتمالاً تقاضای کل نسبتاً کمتری خواهد داشت ( آگویار و بیلز، 2015 ، کاروالیو و رضایی، 2016 ، استیگلیتز، 2016 ). معاوضه های گسترده بین GNI سرانه و ضریب جینی برای درآمد کشف شده در تحلیل های ما این نتیجه را تأیید می کند.
رابطه بین نابرابری و محیط پیچیده تر است. دو نوع مکانیزم اصلی در ادبیات مطرح شده است، یکی «اقتصادی» و دیگری «سیاسی» ( برث و الی، 2015 ، هامان و همکاران، 2018 ). مشابه تأثیر نابرابری بر رشد اقتصادی، فرضیه اولی این است که نابرابری بیشتر اثرات زیستمحیطی را کاهش میدهد، زیرا مصرف کلی را کاهش میدهد (این امر گاهی به عنوان اثر “میل نهایی به انتشار” نامیده میشود). فرضیه سیاسی استدلال میکند که با تمرکز قدرت در دست ثروتمندان، نابرابری شرایط محیطی را بدتر میکند، زیرا افراد با پاشنه خوب تمایل دارند که از مقررات کاهش سود که از محیطزیست محافظت میکنند، منفعت داشته باشند ( بویس، 1994 ، Kempf و RossignolL، 2007 ). معاوضه بین نابرابری درآمد و تأثیر زیست محیطی در یافته های ما از فرضیه اقتصادی حمایت می کند.
در ادبیات موجود، این مبادلات برای کشورهایی در سراسر طیف جغرافیایی و توسعه نشان داده شده است. در مطالعه ای بر روی کشورهای آفریقای غربی از سال 1984 تا 2016، لانگنل، آمگاوی، دونکور و منسا (2021) دریافتند که نابرابری درآمد اغلب ردپای اکولوژیکی را کاهش می دهد و علی (2023) یک معاوضه بین جینی برای درآمد و انتشار کربن در سال 42 کشف کرد. کشورهای با درآمد متوسط بین سالهای 1990 تا 2016. در اقتصادهای پردرآمد، مطالعه Hailemariam، Dzhumashev و Shahbaz (2020) روی کشورهای OECD نشان داد که افزایش نابرابری درآمد (همچنین با ضریب جینی اندازهگیری میشود) با کاهش انتشار کربن مرتبط است. مشابه با یافتههای ما، اما تنها بر زیرمجموعهای از کشورهای زیر صحرا از سال 1995 تا 2018 متمرکز شده است، گیمبا، الحسن، اوزدسر، غردالو، سراج و عثمان (2023) دریافتند که افزایش نابرابری درآمد ردپای اکولوژیکی را کاهش میدهد، اما تاثیر قابلتوجهی بر آن دارد. رشد اقتصادی – با پیامدهای حیاتی برای کاهش فقر در منطقه ای با بسیاری از کشورهای کم درآمد جهان.
تحلیلهای ما نشان داد که بار توسعه سهگانه پایداری بسیار نابرابر در بین کشورها توزیع شده است. به عنوان مثال، اگرچه هیچ کشوری به طور همزمان به آستانه های سه گانه نرسیده بود، برخی از آنها در دو بعد پیشرفت کردند و تعداد کمی – به ویژه بلژیک و نیوزلند – در هر سه پیشرفت کردند. این ناهمگونی عملکرد بینالمللی نیز با وجود خوشهها یا رژیمهای کشوری تاکید میشود ( شکل 2 ). مهمتر از همه، گروهی از کشورها عمدتاً از آمریکای لاتین برای فرار از منطقه ای در فضای سه گانه که با نابرابری بالا مشخص می شود، تلاش کردند («رژیم 2»). به نظر می رسد که این امر همچنین مانع از پیشرفت آنها در دو بعد دیگر شده است و بیشتر از این ایده حمایت می کند که نابرابری کاهش دادوستد رفاه و محیط زیست را دشوارتر می کند.
دو مجموعه قابل قبول از عوامل ممکن است این بار توزیع نابرابر سهگانه پایداری را توضیح دهند: ناهمگونی جغرافیایی و مسیرهای توسعه گذشته. واینتستل، هرتویچ، پیترز، استین-اولسن و گالی (2013) دریافتند که کشورهایی با ظرفیت زیستی سرانه بالا (یعنی منابع طبیعی بزرگ نسبت به سطح جمعیت) تمایل به صرفه جویی در زمین های بیشتری برای طبیعت دارند و یک چرخه با فضیلت از بهبود را تشکیل می دهند. شرایط زیست محیطی به طور مشابه، جمعیت، ظرفیت تحمل زیست محیطی و آلودگی در سطح بین المللی بازخوردهای تقویت کننده متقابل را اعمال می کنند ( La Torre, Liuzzi, & Marsiglio, 2019 ). این نوع بازخوردهای اجتماعی-اکولوژیکی میتوانند پویاییهای «حلقه قرمز» یا «حلقه سبز» ایجاد کنند و برخی از کشورها را در شرایط فقر بالا، نابرابری و تخریب محیطزیست گرفتار کنند و در عین حال دیگران را در مسیری پایدارتر قرار دهند ( کامینگ و همکاران، 2014 ، کامینگ و فون کرامون تاوبادل، 2018 ). در تحلیلهای ما، این مکانیسمها ممکن است به توضیح عملکرد نسبتاً خوب برخی از اقتصادهای مرفه مانند کانادا، سوئد و استرالیا از یک سو و خوشهبندی ناشی از نابرابری کشورهای آمریکای لاتین از سوی دیگر کمک کند.
در نهایت، موقعیت نسبی کشورها در ساختار اقتصاد جهانی نیز می تواند مسیرهای متفاوت بین المللی را با توجه به سه شاخص روشن کند. فیگه، اوبلز و آفرمنز (2017) در یک مطالعه قبلی دریافتند که حتی پس از کنترل درآمد متوسط، جهانی شدن به طور قابل توجهی ردپای اکولوژیکی کشورها را افزایش داد. و بر اساس تجزیه و تحلیل ردپای اکولوژیکی سرانه و ضریب جینی برای درآمد، Teixidó-Figueras و Duro (2015) به این نتیجه رسیدند که کاهش اثرات زیستمحیطی جهانی مستلزم کاهش تفاوتهای بزرگ بین کشورها، از جمله از طریق سیاستهای توزیع مجدد است که برابری بینالمللی را بر رشد اولویت میدهد. از اقتصادهای فردی بنابراین، علاوه بر سیاستهای داخلی که تاکید بیشتری بر برابری و یکپارچگی محیطی دارد، اصلاحات ساختاری در شبکههای بینالمللی تجارت و مالی نیز ممکن است برای کاهش سهگانه پایداری مورد نیاز باشد.