48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
این مقاله بررسی می کند که آیا تلقین فرهنگی معماران بر استفاده آنها از رنگ در طرح هایشان تأثیر می گذارد یا خیر. در اینجا تلقین فرهنگی به عنوان فرآیندی در نظر گرفته میشود که طی آن پسزمینه فرهنگی-اجتماعی یک معمار ایدهها و نگرشهای طراحی خود را اطلاع میدهد. به طور خاص، یک نظرسنجی از 274 معمار، دانشگاهیان معماری و فارغ التحصیلان معماری در استرالیا و ایران به این سوال پرداخت: آیا پیشینه فرهنگی یک معمار بر نگرش کلی آنها به رنگ و استفاده از رنگ در هنگام طراحی تأثیر می گذارد و اگر چنین است، چگونه؟ برای پاسخ به این سؤالات، مجموعه ای از تحلیل های کمی و کیفی انجام شد. یافتهها شواهدی را از مطالعات دیگر تقویت میکنند که نشان میدهد استفاده از رنگ تحت تأثیر فرهنگ است و جامعه طراحی را درک بیشتری در مورد رابطه بین فرهنگ و استفاده از رنگ در معماری روشن میکند. به طور خاص، نشان داده شده است که ترجیحات معماران نسبت به طرحهای رنگارنگتر از تأثیرات عملی است. مانند روندها و تقاضاهای معاصر، تسهیل شده توسط مواد جدید و فناوری های بازنمایی، برای ساختمان های رنگارنگ تر در شهرهای ما. علاوه بر این، اگرچه شرایط اقلیمی، شدت نور، بافت میراث و مصالح محلی عوامل زمینهای مؤثر بر استفاده از رنگ در ایران و استرالیا بودند، اما تفاوت زیادی بین دو کشور در تأثیر و بهویژه محدودیتهای تحمیلی عوامل اجتماعی-فرهنگی بر روی آن مشاهده شد. شناخت رنگ، ترجیحات و استفاده.
در معماری، مانند سایر زمینههای خلاقانه، رنگها همیشه بهعنوان نمادی قوی از معنای فرهنگی و مذهبی دیده میشوند (Swirnoff, 2000, Lenclos, 2004). رنگ با تفسیر نمادین می تواند پاسخ ها و درک هایی را برانگیزد که تفسیر و درک محیط ساخته شده را نشان می دهد. برونو تاوت استدلال کرد که رنگ مؤثرترین وسیله برای معماران برای بیداری آگاهی و ظرفیتهای ادراکی شهروندان است (بوری، 2010). زیرا در معماری، همانند سایر زمینه های طراحی (Na & Suk, 2014)، رنگ عنصری حیاتی برای برقراری ارتباط بین مفهوم، مصنوع طراحی شده و عملکرد آن است. بنابراین رنگ می تواند نقش مهمی در تقویت هویت شهر ایفا کند و بنابراین اغلب زمانی که یک طرح برای شروع بازسازی شهری و اجتماعی استفاده می شود مورد توجه قرار می گیرد. از سوی دیگر، میراث ساخته شده را می توان با فرسایش فرهنگ بصری از طریق ظهور جهانی شدن تهدید کرد، که باعث حذف تدریجی استفاده از رنگ های تاریخی بومی که زمانی منعکس کننده فرهنگ بومی، قومیت و هویت بود، شده است.
شناخت پیوند تاریخی قوی بین رنگ، فرهنگ و معماری این سؤال را مطرح میکند که در این مقاله به آن پرداخته شده است: انتخاب رنگ معماران تا چه اندازه تحت تأثیر ترجیحات شخصی است که ذاتی و/یا از طریق تلقین و تداعی فرهنگی است؟ اگرچه مطالعات نقش رنگ را در فرهنگهای مختلف مورد توجه قرار دادهاند، نقش فرهنگ در اطلاعرسانی نگرش معماران نسبت به استفاده از رنگ بهطور شگفتانگیزی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. زیرا در حالی که رنگ و کاربرد آن در زمینههای متعدد از دیدگاههای مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است، که منجر به شناسایی تعدادی از عوامل مؤثر در استفاده از رنگ – مانند ویژگیهای جمعیتشناختی، ترجیحات شخصی، و قدرت و تفسیر نشانهشناختی نمادها و معانی شده است (Kress و ون لیوون، 2002) – تنها تعداد کمی از مطالعات تلاش کرده اند تأثیر این متغیرها را بر استفاده از رنگ و درک در طراحی بیابند، و هنوز تعداد کمی از آنها سؤال کرده اند که چه چیزی از انتخاب رنگ معمار مطلع است.
دو حوزه فکری منشأ شناخت رنگ انسان را تئوری می کنند: اولین فرض می کند که شناخت رنگ می تواند منشأ ذاتی یا غریزی داشته باشد (همفری، 1976)، به موجب آن رنگ مغز را وادار می کند که مستقیماً یک واکنش عاطفی ایجاد کند (اسلام، 2006). دومی معتقد است که شناخت رنگ منشأ آموختهشده یا تداعیکننده دارد (لانگنبک، 1913)، به موجب آن «ترجیحات رنگ در طول زمان بهعنوان معانی عاطفی مشترک یا در نتیجه تجربیات گذشته یا بهعنوان تداعیهای آگاهانه در زبان، ادبیات و اسطورهها آموخته میشوند» (اسلام، 2006). در حالی که تفاوتهای فیزیولوژیکی باعث میشود که برخی از افراد رنگ را متفاوت با دیگران درک کنند، به این معنی که شناخت رنگ میتواند منشأ ذاتی داشته باشد، برای مثال (کروزیر، 1996) تشخیص داده شده است که تفاوت در تداعیهای رنگی بیشتر به دلیل تنوع در نگرشهای نهفته فلسفی- مذهبی است. نسبت به تفاوت در ادراک ذاتی. این مطالعه بیان میکند که در حالی که قدرت نگرشهای فلسفی-مذهبی در تفاوتهای فرهنگی در شناخت رنگ و ترجیحات معماران نمایان میشود، استفاده آنها از رنگ توسط بافت فرهنگی عمل شکل میگیرد. به عبارت دیگر، استفاده از رنگ معمار توسط فرآیندهای یادگیری اجتماعی در طول تمرین طراحی مشخص میشود (نگاه کنید به Kaufman-Scarborough, 2001)، و تداعی رنگ آنها، همانطور که اسلم پیشنهاد میکند، «احتمالاً بر اساس شرطیسازی کلاسیک یا ارزیابی است. و پاسخهای ابزاری کمتر احتمال دارد که تداعیهای رنگی بادوام ایجاد کنند» (اسلام، 2006).
برای تسهیل بررسی این سؤالات، ما در جای دیگری چارچوب نظری را منتشر کردهایم که رابطه بین متغیرهایی را که ممکن است بر انتخاب رنگ در طراحی ساختمان تأثیر بگذارد، فرضیه میکند (Motamed & Tucker, 2018). هفت دسته از متغیرها از طریق مرور ادبیات و تجزیه و تحلیل یافته های نظرسنجی آزمایشی (شکل 1) شناسایی شدند: (1) ویژگی های جمعیت شناختی فردی (2) آموزش رنگ، (3) دانش رنگ، (4) فرهنگ، (5) رنگ ترجیح، (6) نگرش رنگ، و (7) زمینه طراحی (استفاده در عمل). این مقاله رابطه بین فرهنگ و سه متغیر از هفت متغیر (1) ترجیح رنگ (و رنگارنگی)، (2) نگرش رنگ، و (3) استفاده از رنگ معماران در عمل را بررسی میکند.
در این مقاله سه فرضیه مورد بررسی قرار گرفته است:
فرضیه اول تصدیق می کند که ترجیح رنگ ممکن است فقط به رنگ (یعنی یک رنگ مورد علاقه) مربوط نباشد، بلکه ممکن است از رنگ های بی رنگ از سفید تا سیاه نیز استفاده کند. زیرا وقتی صحبت از یک شی چند جزئی پیچیده مانند یک ساختمان می شود، ترجیح ممکن است به پالت رنگ محدودتر نسبت به یک پالت بسیار رنگارنگ ترجیح داده شود. از این رو، مهم است که بین ترجیح رنگ و ترجیح رنگی تفاوت قائل شویم – مورد دوم معیاری است برای اینکه یک معمار چقدر رنگارنگ بودن معماری را ترجیح می دهد. برای فرضیه دوم، نگرش رنگ به باورها و تمایلات رفتاری یک معمار در رابطه با استفاده از رنگ به طور کلی در معماری اشاره دارد. علاوه بر این، برای نشان دادن ترکیبی نظری از ترجیحات و نگرشهای رنگی، اصطلاح جهتگیری رنگ نیز در این مقاله استفاده خواهد شد، یعنی ترجیحات، باورها و تمایلات رفتاری نسبت به رنگ که یک معمار به هر پروژه میآورد و بین پروژهها تفاوت کمی دارد.
تنها چند مطالعه استراتژی های رنگی را که معماران ممکن است برای بیان قصد طراحی استفاده کنند، بررسی کرده اند. به عنوان مثال، زنارو (2017) پیشنهاد کرده است (2017) که برای استفاده موفق از رنگ، طراحان باید: (1) درک فرهنگی از طراحی و ملزومات رنگ داشته باشند، (2) در نظر گرفتن هر پنج حواس در درک محیط، (2) دانش اولیه در مورد ترکیب رنگ و هماهنگی، (3) دانش در مورد پیشینه تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی سایت، (4) شناخت ویژگی های خاص
یک رویکرد ترکیبی از روشهای جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادههای کمی و کیفی به صورت موازی و متوالی استفاده کرد. بر اساس یافته های یک مطالعه آزمایشی بر روی 120 دانشجو، دانشگاهیان و معماران (نگاه کنید به معتمد، تاکر، و گروس، 2015 الف)، دو نظرسنجی معادل به صورت آنلاین در ایران و استرالیا پخش شد: (1) پرسشنامه 85 سوالی برای دانشگاهیان و متخصصان. و (2) پرسشگر 79 سوالی برای دانشجویان کارشناسی ارشد معماری. از 274 پرسشنامه تکمیل شده، 44.16 درصد بود
مشخص شد که نمرات رنگارنگی به طور قابل توجهی بالاتر است زمانی که استرالیا کشور تمرین است – ایران (M = 6.97، SD = 2.05)، استرالیا (M = 7.6، SD = 2.34). t (229) = -2.11، p = 0.036، دو دم. بنابراین، میانگین نمرات برای استرالیا 0.62 بالاتر است، با فاصله اطمینان 95٪ از -1.2 تا -0.04. آمار مربع eta (0.019) اندازه اثر بسیار کوچک را نشان می دهد (جدول 2).
تفاوت معنی داری در امتیازات ترجیحی رنگارنگی معماری برای ایران و
نظریه زمینه ای رابطه بین فرهنگ و انتخاب رنگ را بررسی کرد. مشخص شد که تعصبات رنگ در هر دو کشور ریشه در دو دسته اصلی دارد: (1) عوامل زمینه ای، و (2) عوامل اجتماعی-فرهنگی.
هنگامی که شرکت کنندگان ایرانی در مورد عوامل اجتماعی-فرهنگی صحبت می کردند، به این ایده ها اشاره می کردند: دین و فرهنگ اسلامی، فرهنگ فارسی، هنجارهای اجتماعی، باورهای قومی و قوانین حکومتی/سیاسی. بر اساس بیشترین نظرات، عوامل زمینهای تأثیرگذار بودند
این مقاله به بررسی این سوال می پردازد: آیا پیشینه فرهنگی یک معمار بر استفاده از رنگ در هنگام طراحی تأثیر می گذارد؟ سه تفاوت فرهنگی اصلی هنگام مقایسه دادههای معماران ایرانی و استرالیایی برای سه حوزه استفاده از رنگ یافت شد: (1) جهتگیری رنگ، (2) ترجیح رنگآمیزی، و (3) انتخاب رنگ (رنگ). اول، مشخص شد کسانی که تحصیلات تکمیلی خود را در استرالیا به پایان رسانده اند، اهمیت بیشتری به استفاده از رنگ در طراحی های خود می دهند.