مجلس که نماد اراده ملت و مشروطه‌خواهان بود در اثر همین فشارها و مداخله نظامی روسیه و حمایت انگلستان نتوانست به سیاستگذاری جهت تحقق آرمان‌‌‌های چهارگانه مردم ایران ادامه دهد. پس از بمباران مجلس اول مشروطه در ١٩٠٨ سامانه امور از دست خارج شد و مساله بازسازی کشور و استقلال حاکمیت آن از فشار و مداخله خارجی، تحقق پیدا نکرد. بمباران مجلس به ناامنی‌‌‌های بیشتر و تضعیف دولت مشروطه منجر شد. هرچند مجلس دوم شورای ملی کار خود را برای بازسازی ایران آغاز کرد و برنامه‌‌‌های توسعه را به کمک کشورهای بی‌‌‌طرف به‌ویژه مستشاران آمریکایی به پیش می‌‌‌برد، اما با به مخاطره افتادن منافع مخالفان مشروطه و حامیان روسی آنها، فشار روسیه برای پایان دادن به کار مجلس و توافق انگلستان با روسیه، تشدید شد. این فشارها سرانجام در سال ١٩١١ به انحلال مجلس دوم منجر شد و برنامه‌‌‌های بازسازی ایران و تامین امنیت و استقلال آن ناتمام ماند. آرمان استقلال‌‌‌خواهی مشروطه خواهان نیز با اتحاد و ائتلاف انگلستان و فرانسه، دو رقیب سابق نظام جهانی، زمینه تحقق پیدا نکرد. این اتحاد و ائتلاف که از ١٩٠٧ آغاز شد به مداخلات گسترده‌‌‌تر روسیه در ایران و بی‌‌‌تفاوتی یا موافقت انگلستان با این مداخلات انجامید. توافق تقسیم ایران به مناطق تحت نفوذ روسیه و انگلستان در ١٩٠٧ و بمباران مجلس شورای ملی نماد این بر باد رفتن آرمان استقلال شد. انحلال مجلس دوم در ١٩١١ و سپس مداخلات نظامی گسترده روسیه و سرکوب مشروطه‌خواهان در تبریز در همان سال و مشهد در ١٩١٢، این فرآیند را شتاب بخشید.

گرچه مشروطه‌خواهان موفق به برپایی انتخابات و تشکیل مجلس سوم در ١٩١٤ شدند، اما فشارهای دو دولت روسیه و انگلستان از همان آغاز، کار مجلس را به اختلال کشاند. این فشارها به آنجا رسید که روسیه با نیروی نظامی به سوی تهران تاخت و نمایندگان مجلس و دولت ایران را ناچار کرد که از تهران به نواحی مرکزی، قم، کاشان و سرانجام به سوی غرب کشور در کرمانشاه مهاجرت کند. دولت مهاجرت به عنوان نماینده رسمی ایران به ناچار به حمایت آلمان‌ها تن داد اما از اداره امور کشور ناتوان ماند. در مرکز دولت دیگری از سوی احمدشاه ماموریت اداره کشور را در زیر فشارها و نظارت روسیه و انگلستان به دست گرفت. در این شرایط بود که دولت‌‌‌های انگلستان و روسیه با قرارداد ١٩١٥ و تقسیم تمامی کشور به دو حوزه نفوذ خود در شمال و جنوب استقلال ایران را از میان برداشتند. به این گونه در سال ١٩١٥ احساسات شدید ضدروسی و انگلیسی سراسر کشور را فراگرفت. بسیاری از مقامات دولتی در مرکز و ایالات گوناگون از مشروطه‌خواهان حمایت می‌کردند اگرچه دولت مشروطه ناچار به مهاجرت به مرکز و غرب ایران شده بود، اما مقامات ایالتی به‌ویژه در مناطق مرزی در شرق و غرب و جنوب تمایلی به پذیرش سیاست‌های تحمیلی روس و انگلیس نداشتند. در این شرایط بسیاری از مشروطه‌‌خواهان به حمایت از دولت آلمان برای خنثی‌سازی فشارهای دو دولت متحد نظام جهانی امید بسته بودند. انگلستان و روسیه با استقرار نیروهای نظامی خود در مناطق شرق ایران‌درصدد بودند تا مانع رخنه نیروهای آلمانی شوند و در این راه بر مقامات محلی دولت ایران اعمال فشار می‌کردند. با این‌همه، این مقامات گرچه آشکارا نمی‌توانستند مخالفت شدید خود را با سیاست‌های این دو کشور مهاجم اعلام کنند، اما با در پیش گرفتن سیاست بی‌‌‌طرفی به عنوان موضع رسمی ایران در جنگ، در جهت پرهیز از پذیرش خواسته‌‌‌های آنها تلاش می‌کردند.

 

 

برخی از مقامات هم پنهانی ارتباطاتی با دولت و مجلس مهاجرت داشته و با آلمان‌‌‌ها در ارتباط بودند. به این ترتیب نفرت از سیاست‌های ضد ایرانی دو قدرت بزرگ جهانی یعنی روس و انگلستان و مخالفت با آن در سال‌های جنگ جهانی اول تبدیل به موضع سراسری و ملی نخبگان ایران اعم از شهری و ایلی شده بود. بیشتر ایلات ایران در غرب کشور نیز به‌گونه‌‌‌ای تمایل به طرفداری از آلمان داشتند. گذشته از میراث استعماری انگلستان و روسیه در ایران و سایر کشورهای منطقه، باید سیاست‌های آلمان را که به ظاهر از احساسات مردمان منطقه حمایت کرده و خود را حامی مسلمانان نشان می‌‌‌داد در جذب احساسات مردمان و نخبگان منطقه موثر دانست. این شرایط احتمالا علاوه بر خاورمیانه، در مناطق شبه قاره و آسیای میانه و افغانستان نیز به چشم می‌‌‌خورد. همین امر آلمان‌‌‌ها را تشویق کرده بود که‌درصدد برآیند از طریق ایران و مناطق شرقی ایران و افغانستان و هند نفوذ کرده و زمینه نفوذ آلمان در آنجا و تشویق مقامات آن به در پیش گرفتن سیاست‌های ضد انگلیسی را فراهم کنند.