پس از وی و در آغاز دهه ۱۸۲۳م. ژوزف ولف نیز از جنوب تا شمال ایران را مسافرت کرد و پس از اتمام سفر تبلیغاتی خود به انجمن تبلیغی دو توصیه نمود: نخست اینکه بهتر است تلاشهای گروه تبشیری در بین یهودیان ایران که از نظر او آمادگی بیشتری برای تغییر دین دارند، صرف شود. دوم، با توجه به اوضاع بهداشتی درمانی خراسان تعدادی پزشک مسیحی به این نواحی ارسال شود؛ زیرا نسبت به سایر مناطق برای فعالیت مبلغان مناسبتر است بنابراین، بررسیهای اجتماعی انجمنها این حقیقت را به ذهن میرساند که برای رسیدن به اهداف مدنظر باید از راههای خیرخواهانه و خدمات عام المنفعه و اجتماعی اقدام نمود. از این رو، ارسال مبلغان پزشک یا پزشکان مبلغ به ایران در دستور کار آنان قرار گرفت. این پزشکان ضمن معاینه و مداوای کارکنان انجمن و کلیساهای خود در ایران، به طبابت مردم نیز میپرداختند. تلاشهای رابرت بروس در تاسیس مراکز درمانی، مدارس، ایجاد داروخانه و معاینه بیماران، گواهی بر سخن یاد شده است. رابرت بروس همزمان با قحطی سال ۱۸۷۰م. به ایران آمد. وی در این رویداد دهشتناک به نگهداری از کودکان فقیر جلفای اصفهان همت گماشت. در غیاب او همکارش دکتر هورنل نیز اقدامات شایسته و قابل ذکری در زمینه امور بهداشتی و درمانی انجام داد اما از آنجا که عملکرد این پزشکان تبشیری فراتر از امور درمانی میرفت، با مخالفتهایی از جانب روحانیون و مسلمانان معتقد روبهرو میشد و مانع تبلیغات مذهبی این پزشکان از طریق فروش یا اهدای کتاب و احداث مدرسه میگشت.
خانم ماری برد در اصفهان اقدامات تبلیغاتی درمانی انجمن را پی گرفت. دکتر کار با تبدیل خانه خود به درمانگاه محبوبیت زیادی در میان ساکنان شهر کسب کرد. وی پس از مداوای بیماران یک جلد کتاب مقدس به آنان هدیه میداد. ماری برد که او را به نام مریم خانم میشناختند، در طول اقامت خود درمانگاهی در انتهای بازار اصفهان ایجاد کرد و به مداوای بیماریهای زنان مسلمان میپرداخت. بهرغم اینکه وی تحصیلات پزشکی نداشت، اما اقداماتش مورد حمایت و استقبال زنان مسلمان اصفهان قرار گرفت. ماری برد پس از چند سال خدمت به مردم ایران در ۱۳۳۳ه.ق. / ۱۹۱۴م. در کرمان از دنیا رفت. نخستین بیمارستان زنان در ایران نیز به ریاست خانم دکتر املینا استوارت در سال ۱۸۹۷م. / ۱۳۱۵ه. ق. در اصفهان گشایش یافت. اقدامات بهداشتی درمانی این گروههای تبلیغی انگلیسی شهرهایی چون یزد، کرمان و شیراز را نیز شامل میشد. در میان ایلات و عشایر نیز ردپای پزشکان خارجی دیده میشد. هنری لایارد و دکتر یانگ با اهداف گوناگون خود که بیشتر در جهت سیاستهای دولت بریتانیا بود، در اواخر سده نوزدهم میلادی وارد ایلات بختیاری و نواحی جنوب غربی ایران شدند. دکتر الیزابت رایس و ایزابل برد هم از اصفهان به درون ایلات بختیاری رفتند و برای زنان مسلمان آن نواحی درمانگاه دایر نمودند. اگرچه تلاشهای مبلغان در مسیحی کردن مسلمانان ایران تقریبا بینتیجه بود اما حضور آنها که با دستورات و مداواهای پزشکی همراه بود، موجب تقویت نفوذ دولتهایشان در مناطق یاد شده میشد. به هر روی، باید به نقش مهم و انساندوستانه مبلغان پزشک در بهبود اوضاع بهداشتی و تامین سلامت اهالی مناطقی که در آن مستقر بودند، اشاره کرد. اما وجه دیگر این اقدامات آماده کردن اهالی برای گرایش و احیانا پذیرش آیین مسیحیت بود، تلاشی که به ندرت به نتیجه مطلوب دست مییافت.
بیماری شاهان و شاهزادگان قاجار یکی از مهمترین عوامل بسترساز ورود پزشکان خارجی به ایران وعلاقه و استقبال شاهان قاجار نسبت به دستاوردهای دانش پزشکی غرب بود. این تمایلات و تقاضاها از دوره ناصری بیشتر شد. به طوری که در دربار هر کدام از شاهان قاجار چند پزشک از ملیتهای مختلف فعالیت میکردند. شاهان قاجار هم مانند سایر قشرهای جامعه در آغاز با دیده تردید به حضور و اقدامات پزشکان اروپایی مینگریستند. فتحعلی شاه با وجود دردهای حاصل از بیماری مزاجیاش، تنها پس از موفقیت دکتر مک نیل در درمان تاج الدوله همسر محبوب شاه، تن به مداوای پزشکان خارجی داد. اما عباسمیرزا دیدگاهی منعطفتر نسبت به پدرش داشت. وی حتی در برخی مواقع از پذیرش طبیبان محلی امتناع میکرد. نایبالسلطنه به درمانهای دکتر مک نیل اعتقاد بسیاری داشت و در اثر این عقیده قسم خورده بود هرگز بدون همراه داشتن یک پزشک انگلیسی مسافرت ننماید. عباس میرزا که از بیماری التهاب شدید کبد رنج میبرد، پزشکان دیگری چون دکتر کورمیک و دکتر کمپل را که آنان نیز انگلیسی بودند، در رکاب خود داشت. این پزشکان در سفرهای جنگی ولیعهد را همراهی میکردند. محمدشاه نیز چند پزشک مخصوص فرانسوی، انگلیسی، روسی و طبیبان ایرانی را در دربار خود داشت.
تا آمدن یک پزشک فرانسوی دیگر یعنی دکتر کلوکه، وظیفه حفظ سلامتی شاه به مدت کوتاهی بر عهده دکتر بل (Dr. Bell) انگلیسی و دکتر کید روسی نهاده شد. اما یکی از شاهان قاجار که بسیار به سلامتی خود اهمیت میداد، ناصرالدین شاه بود. وی علاوه بر دکتر طولوزان فرانسوی که پزشک مخصوص وی بود پزشکان دیگری چون دکتر کلوکه، دکتر اشنایدر، دکتر فوریه و نیز چند طبیب ایرانی چون حاجی میرزا بابای شیرازی (ملکالاطبا) سلطانالحکما (ابوالقاسمخان نائینی) و میرزا غلامعلیخان شاملو (صدرالاطبا) را به خدمت خود در آورده بود .
در نهایت مظفرالدینشاه که اکثر عمر خود را در ناخوشی و بیماری گذراند، از حضور پزشکان خارجی چون هیو ادکاک انگلیسی بیبهره نماند.
برای حضور پزشکان خارجی در ایران رقابت گستردهای میان سه کشور روسیه، انگلستان و فرانسه در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ایران عصر قاجار در جریان بود. این منازعات خاموش در حیطه سیاست، در عرصه طبابت خود را در قالب انتخاب پزشک اول شاه نمایان میساخت. بنابراین هریک از دول یادشده در راستای تحقق اهداف خود، حضور پزشکان خویش را در سطوح مختلف جامعه ایران بهویژه دربار سلطنتی لازم میدیدند. از طرفی طبابت پزشکان هر کشور در میان مردم جامعه به نوعی میزان مقبولیت ظاهری آنان را در نزد ایرانیان میافزود. امری که بسیار موردتوجه انگلیسیها قرار میگرفت. همچنین اطلاعات و اخباری که هر یک از این پزشکان در خاطرات دوران اقامت خود در ایران یادداشت میکردند، منبع خوبی برای تحلیل اوضاع سیاسی اجتماعی ایران توسط سیاسیون کشورهایشان بود. به هر رو، منافعی که حضور این پزشکان میتوانست برای آنان و جایگاه سیاسی کشورهایشان به ارمغان آورد، به طور کلی، در سه سطح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قابل بررسی است.
یکی از نمودهای همگامی کمپانی هند شرقی با سفرای اعزامی دولت بریتانیا به ایران، همراهی پزشکان این شرکت با نمایندگان سیاسی دولت بریتانیا بود. دکتر جوکز از پزشکان کمپانی در سال ۱۸۰۸م. / ۱۲۲۳ه. ق. به عنوان معاون و پزشک سرهارد فورد جونز به ایران آمد. دکتر کمپل انگلیسی، پزشک مخصوص و درمانگر بیماری عروقی عباس میرزا در جریان تحولات سیاسی نظامی ایران که با روسیه در حال نبرد بود، قرار داشت. پس از مرگ کمپل جایگاه پزشک مخصوص ولیعهد همچنان در دست انگلیسیها باقی ماند. چارلز کورمیک در طی ۲۲ سال مسوولیت خود به اقداماتی چون واکسیناسیون با مایه آبله گاوی در ۱۲۲۸ه. ق. / ۱۸۱۱م. دست زد.
اما با ورود جان مک نیل به حلقه پزشکان انگلیسی حاضر در ایران، رویکرد سیاسی این گروه بسیار بیشتر از قبل شد. مک نیل کار خود را از سمت پزشک مخصوص فتحعلی شاه آغاز کرد و در این راه موفقیتهایی نیز به دست آورد . آنچه در تعیین مک نیل به عنوان سفیر بریتانیا در ایران عصر محمدشاه قاجار نقش تعیینکنندهای داشت، آشنایی بسیار زیاد وی با زبان فارسی و اخلاقیات ایرانیان بود. یکی از مهمترین اقدامات این سفیر جدید تلاش برای منصرف کردن محمدشاه از تصرف هرات با همکاری دو تن دیگر از پزشکان انگلیسی یعنی دکتر کلارک (Dr. Clarke) و دکتر ریاچ بود . دکتر جوزف دیکسن نیز با بهرهگیری از توانایی خود در طبابت توانسته بود میان دولتمردان قاجار عصر ناصری نفوذ یابد. حضور ویدر میان همراهان نخستین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ نیز نکتهای قابل تأمل است. دکتر طولوزان فرانسوی سرپزشک و حکیم باشی مخصوص ناصرالدین شاه نیز تا حدودی در مسیر تحقق برخی اهداف سیاسی و اقتصادی غرب در ایران گام برمیداشت. اعتمادالسلطنه، طولوزان را دوست انگلیسیها میدانست. وی یکی از عوامل موثر در واگذاری امتیازهای تاسیس بانک و انحصار تنباکو را تلاشهای این پزشک فرانسوی عنوان میکرد. همچنین کمکهای سرپزشک ناصرالدین شاه را در اعطای امتیاز ساخت سد اهواز به کمپانی فرانسوی موثر میدید. هیو ادکاک پزشک مخصوص مظفرالدین شاه نیز بسان دیکسن مامور ارتباطات محرمانه سفارت انگلیس و شاه قاجار بود. همچنین باید به نقش پزشکانی چون توماس اولدینگ و ا. آر. نیلیگان اشاره کرد که همزمان با انجام خدمات پزشکی در کنسولگری بریتانیااعیان و خانوادههای سرشناس فرانسوی را مداوا میکرد.
اهمیت و فوایدی را که حضور پزشکان انگلیسی در زمینه اقتصادی داشتند میتوان از حضور و فعالیت آنان در مناطق جنوبی ایران و کرانههای خلیج فارس دریافت. افرادی چون جراح بریگز، دکتر جوکز، مک نیل و… که برخی تمام و بعضی مدتی از دوران خدمت خود را در بوشهر و مناطق تحت اختیار کمپانی هند شرقی گذراندند. تلاشهای ایشان در کنترل اوضاع بهداشتی و مبارزه با بیماریهای واگیر مانند وبا و طاعون باعث تداوم رشد اقتصادی و تجاری کمپانیهای انگلیسی در خلیج فارس میشد. تعدادی از پزشکان کنسولگری با توجه به تواناییهای علمی خود در زمینه پزشکی توانستند به دربار قاجار راه یابند. علاوه بر نهادهای یادشده، شرکت نفت انگلیس و ایران نیز پزشکانی در اختیار داشت. دکتر بانک پزشک کارکنان شرکت نفت انگلیس و ایران بود که در سال ۱۹۰۸م. / ۱۳۲۵ه.ق، به ایران آمد. وی علاوه بر درمان اعضای شرکت، با معالجه بیماران دیگر نیز وجهه و نفوذ زیادی بین سکنه محل به هم زده و شیوخ و رؤسای عشایر به حذاقت او ایمان و اعتقاد کامل داشتند و هر موقع که حاجت به درمان داشتند فقط به او مراجعه میکردند. دکتر یانگ همچنین توانست اعتماد خانهای بختیاری و زنان آنها را طوری به دست بیاورد که شرکت نفت از او هم به عنوان کارمند سیاسی و هم به عنوان کارمند پزشکی استفاده. طبق گفته آرنولد ویلسن، مامور سیاسی انگلیس که همزمان با دکتر یانگ در ایران به سر میبرد، در سال ۱۹۱۴م. / ۱۳۳۳ه.ق. بخشی از گروههای محلی به تحریک یکی از اتباع دولت عثمانی میخواستند دست به عملیات تخریبی زده و در کارهای شرکت اخلال کنند و اگر حسن تدبیر و مساعی دکتر یانگ نبود، مسلما شرکت به این زودیها به فرونشاندن آتش فتنه موفقیت حاصل نمیکرد.
از طرفی شناخت همهجانبه ایران برای برخی از دولتها نظیر بریتانیا و فرانسه امری بایسته بود. تحقیقات جامعه شناسانه دکتر چارلز جیمز در عهد ناصری، نمودی از دقتنظر پزشکان خارجی به موضوعات اجتماعی و فرهنگی ایران، ورای مسائل طبی و درمانی است. ویلس در طول ۱۵سال اقامت خود در ایران علاوه بر کار طبابت، کتابهایی را در باب اوضاع گوناگون ایران که حاصل مسافرتهایش به نقاط مختلف کشور بود به رشته تحریر در آورد که از آن جمله میتوان به «سرزمین شیر و خورشید» و «تاریخ اجتماعی ایران در دوره قاجاریه» اشاره کرد.
آلمانیها نیز تلاشهایی در زمینه ایجاد قرنطینه برای کنترل وضعیت بهداشتی مناطق غربی ایران از جمله کرمانشاه انجام دادند. وی به سبب قرار داشتن این ایالت در مسیر زوار ایرانی به سوی شهرهای زیارتی عراق، کوششهای زیادی در جهت جلوگیری از ورود بیماریهایی چون وبا و طاعون به درون ایران صورت میداد. هنری اوستین لایارد که طی دهه ۱۸۴۰م. (۱۲۵۶ه .ق) در ایران حضور داشت، با آنکه اطلاعات طبی کمتری در مقایسه با دیگر همکاران خود داشت، توانست با مداوای مردم بهویژه ایلات بختیاری، اعتماد آنان را به دست آورد و از این طریق آسانتر به مطالعه اوضاع جغرافیایی و آثار باستانی نواحی جنوب غربی ایران بپردازد.
موانع حضور و فعالیت پزشکان اروپایی
در جامعه عصر قاجار در کنار عوامل محرک و مشوق فعالیت و حضور پزشکان خارجی در ایران، موانعی نیز در برابر آنها رخ مینمود. این موانع که اغلب از بطن اندیشههای سنتی جامعه برمیخاست، باعث ایجاد فضایی تردیدآمیز در بین عوام نسبت به انتخاب پزشک معالج میشد. اصولا پزشکان و طبیبانی که به همان روشهای قدیمی درمان معتقد بودند، چه پزشکان درباری و چه پزشکان حاضر در سطوح مختلف اجتماع، در زمره مهمترین مخالفان ترویج شیوههای نوین بهداشتی درمانی به شمار میرفتند.
طبیبان سنتی دربار: در میان پزشکان سلطنتی رقابت برای حفظ جایگاه و دفاع از عقاید علمی خویش در صحنه تامین و تضمین سلامتی پادشاه و اعضای خاندان او جلوه گر میشد. وخامت حال ناصرالدینشاه در محرم ۱۳۰۷ه.ق. / ۱۸۸۸م. به سبب تجویزهای نابجای اطبای ایرانی باعث شد شاه قاجار دست به دامن پزشک خارجی خود دکتر فوریه شود. در این مورد پزشکان ایرانی هیچگونه تمایلی به مشورت با همکار اروپایی خود نداشتند . همچنین مخالفت طبیبان تازهکار دربار با تشخیص دکتر کلوکه و دکتر پولاک از بیماری میرزا آقاخان نوری نیز نمونهای از تقابل طب سنتی ایران با دانش نوین پزشکی اروپایی به شمار میرود. برخی از طبیبان ایرانی به سبب اعتقاد زیاد به روشهای درمانی طب سنتی، معایبی را که به زعم آنان دانش پزشکان اروپایی داشت به مردم گوشزد میکردند و با القای اینکه «فرنگیان بیشتر دواهای سمی و جوهری تجویز میکنند»، عوام را از پذیرش و عمل به دستورها و تجویزهای آنها باز میداشتند .
طبیبان سنتی مذهبی: همچنین برخی از علمای مذهبی که دستی در طبابت نیز داشتند، به سبب اعتقادات دینی خود در باب رعایت بهداشت، تندرستی و شیوههای درمانی امراض، دیدگاه خوبی نسبت به طرز عمل پزشکان خارجی نداشتند. آنان معمولا نسخههای خود را با استخاره مینوشتند و در صورتی که استخاره بد میآمد، بیمار را جواب کرده، از معاینه او سرباز میزدند. زیرا عقیده داشتند صحت و مرض هر فرد به دست خداست و طبیبان تنها وسیله درمان و علاج هستند. آنان اغلب بر داروهای طبیعی و سنتی تاکید داشتند و نسبت به استفاده از داروهای فرنگی خوشبین نبودند. بهرغم این انتقادات، آنچه از وجوه تمایز کار شمار نسبتا زیادی از افراد این گروه از درمانگران جامعه بود، گشادهدستی و بیتوجهی به حقالزحمه کار درمان بود. برخی از آنان در طول هر هفته یکی دو بار ضمن گردش در شهر به صورت رایگان به معاینه بیماران فقیر نیز میپرداختند.
گونهشناسی حضور و فعالیت پزشکان اروپایی در ایران روزگار قاجاریه جایگاه سیاسی اجتماعی و همچنین گستره فعالیتهای علمی پزشکان اروپایی در ایران دوران مورد بحث، به میزان نسبتا زیادی از روند مناسبات قاجارها با دولتهای اروپایی تاثیر میپذیرفت. در آغاز عصر قاجار با توجه به حضور گسترده بریتانیاییها در خاورمیانه، شمار پزشکان انگلیسی از دیگر همقطارانشان بیشتر بود. در این دوران پزشکان روسی به دلیل افکار عمومی ناشی از تصرف نواحی شمالی ایران توسط حکومت روسیه نمیتوانستند مانند دیگر اروپاییها به ایران راه یابند. اما برای طبیبان فرانسوی شرایط به گونهای دیگر بود. به دنبال گسترش روابط ایران و فرانسه بهویژه از عهد ناصری به بعد، پزشکان این کشور روند روبهرشد فعالیتهای علمی و سیاسی خود را در ایران سرعت بخشیدند بهطوری که در اواخر روزگار قاجار از شمار قابلتوجهی برخوردار شدند. در این میان، تعدادی اندک از پزشکان دیگر کشورهای اروپایی مانند آلمان، ایتالیا، هلند و سوئد در دربار و جامعه ایران به طبابت مشغول بودند.