48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
این مقاله به طور انتقادی با چگونگی استفاده از مفهوم جامعه در توسعه اقتصادی محلی در انگلستان درگیر می شود. نگرانی اصلی آن این است که چگونه درک فعلی از مفهوم “جامعه” در بازسازی، و همچنین نحوه ابزاری سازی آن از طریق مشارکت غیر موثر جامعه، به عنوان یک ساختار خطی و همگن به تصویر کشیده می شود. این مقاله به این موضوع میپردازد که چگونه این نتیجه تنش بین سیاستهای شهری نئولیبرال تاریخی و رویکردهای جمعگرایانه به مشارکت محلی است که اغلب میتواند منجر به شیوههای مشارکت اجتماعی نمادین شود. این به نوبه خود می تواند اثرات جدی و نامطلوب بر روی محلات داشته باشد، زیرا پروژه های بازسازی مبتنی بر منطقه محلی تحقق می یابد. این مقاله استدلال میکند که رویکردی مبتنی بر درک جوامع بهعنوان متشکل از تعدادی از جوامع خرد ممکن است در زمینه بازسازی مفیدتر باشد. این طرح ابتکاری به نام کریسپ استریت اکسچنج را بررسی می کند که توسط یک تیم بازسازی محلی به نام Accents رهبری می شود که وظیفه دارد در خط مقدم باشد. این مقاله راهبردهای اکسنتس برای ارائه مشارکت اجتماعی را به عنوان نمونه ای از رویکرد جوامع خرد تشریح می کند. سپس نشان میدهد که اگرچه Accents ممکن است نتواند موج نیروهای بازار را متوقف کند، حداقل میتواند رویکردهای تعاملی را ارائه دهد که ممکن است بتواند جوامع خرد، در این مورد یک جامعه خرد کسبوکار کوچک محلی را برای تغییر قریبالوقوع آماده کند. که در این قسمت از شرق لندن فرود آمده است.
در انگلستان، سیاستهای نوسازی مبتنی بر منطقه باید بازسازی اقتصادی مبتنی بر مکان را معمولاً در قالب پروژههای اصلاح زمین، توسعه مجدد عمدهفروشی، و/یا پروژههای بازسازی مقطعی ارائه دهد. در عین حال، بر اهمیت مشارکت جوامع به عنوان راهی برای تقویت محله های زیست پذیر و پایدار تأکید می شود. این اساساً کسانی را که وظیفه ارائه بازسازی مبتنی بر منطقه را دارند در موقعیت تنش قرار می دهد. این به این دلیل است که از یک سو نیروهای بازار قوی وجود دارند که توسط دههها سیاست شهری نئولیبرالی هدایت میشوند. و از سوی دیگر، رویکردهای جامعهگرایانه طراحی شده برای تعامل با جوامع محلی به امید حفظ و تقویت مجدد جامعه مدنی است. در حالت ایده آل، هر دو مورد مذاکره و بررسی قرار می گیرند.
در قلب فعال کردن این فرآیند چیزی نهفته است که لیری و مک کارتی (2013) به عنوان یک گفتمان مشارکتی بین مقامات محلی، سازمانهای بخش سوم، توسعهدهندگان و جوامع محلی از جمله کسبوکارها، موسسات خیریه و سایر سازمانهای محلی توصیف میکنند. این شامل زبانی از «مشارکت جامعه، مشارکت، توانمندسازی، سرمایه اجتماعی، و راهبردهای خروج محلی» است (Leary & McCarthy, 2013, p. 395). با این حال، طبق گفته کورنوال (2008)، اطمینان از مشارکت موثر در سطح جامعه می تواند بسیار متفاوت باشد. آنها همچنین می توانند مجموعه ای از چالش ها را ایجاد کنند (بیلی، 2010؛ کوفی و دیس، 2008؛ کورنوال، 2008؛ دیلون و فانینگ، 2015؛ (جارویس، برکلی و بروتون، 2012؛ لیری و مک کارتی، 2013). در ادبیات، یکی از این چالشها به طور خاص شامل ارائه «تعامل اجتماعی» مؤثر است (بیلی، 2010؛ جارویس، برکلی و بروتون، 2012؛ لاولس و پیرسون، 2012). “شکست در تعامل با جامعه، بازسازی پایدار را هم برای ارائه دشوار می کند و هم احتمال ایجاد نتایج مطلوب را کاهش می دهد.”
بیلی (2010، ص 412) برگرفته از ادبیات بازآفرینی، مشارکت جامعه را به عنوان «انواع استراتژیهایی که برای افزایش مشارکت ساکنان و همچنین سازمانهای داوطلبانه و اجتماعی در برنامهریزی و ارائه استراتژیها و پروژههای بازسازی محلی طراحی شدهاند، تعریف میکند. ‘. دو چالش همپوشانی وجود دارد که موفقیت فرآیندهای مشارکت جامعه را تعیین می کند. اولی مربوط به روش های تعامل است. و دومی مربوط به چگونگی درک مفهوم «جامعه» به منظور توجیه رویکردهای مختلف به بازآفرینی است. این مقاله در درجه اول به دومی و همچنین چگونگی القا و دیکته اولی می پردازد. به طور خاص به دنبال پرداختن به رفتار جامعه، و متعاقباً مشارکت جامعه، در سیاست بازسازی فعلی با معرفی و بحث در مورد دیدگاه خرد جامعه است. این استدلال می کند که دیدگاهی که محلات را به عنوان ترکیبی از جوامع خرد در مناطقی که برای بازسازی در نظر گرفته شده اند در نظر می گیرد، ممکن است مشکلات مرتبط با ابزارسازی جامعه را بهبود بخشد و در نتیجه جابجایی بین سیاست و جامعه را بهبود بخشد.
با بررسی یک ابتکار محلی به نام صرافی خیابان کریسپ در شرق لندن، استراتژیهای مرتبط با ارائه تعامل جامعه از طریق تمرکز بر جوامع خرد و در میان تغییرات محلی گسترده را تشریح میکند. سپس نشان میدهد که در حالی که کسانی که وظیفه ارائه بازسازی مبتنی بر منطقه را دارند، مانند انجمنهای مسکن و مقامات محلی، ممکن است نتوانند موج نیروهای بازار را متوقف کنند، حداقل میتوانند رویکردهای مشارکت جامعه را ارائه دهند که ممکن است قادر به آمادهسازی خرد محلی باشند. – جوامع، در این مورد، جامعه خرد کسب و کار کوچک، برای تغییر قریب الوقوع که در این بخش از شرق لندن رخ داده است.
والاس (2010، ص 805) پیشنهاد میکند که «جامعه» برای قلمرو کردن فضای اجتماعی به مکانهای قابل حاکمیت و فضایی محدود استفاده شده است که میتوانند به عنوان «شریک» در شبکههای روابط احتمالی که خط مشی عمومی را تشکیل میدهند و اجرا میکنند، عمل کنند. این می تواند مشکل ساز باشد، زیرا، همانطور که والاس استدلال می کند، “جامعه” به عنوان چارچوبی برای سیاست ممکن است منجر به تفسیر نادرست از “ماهیت ناپایدار، مذاکره شده و پویا فضاهای محلی” شود (ص. 805). که در صورت عدم دستیابی به نوع صحیح مشاوره محلی می تواند تشدید شود.
این ابزاریسازی «جامعه» در بازآفرینی سابقهای دارد و به قدرت فزاینده ساختارهای نئولیبرالی مرتبط است که از دهه 1980 اقتصاد گستردهتری را زیربنا و هدایت کردهاند. مقاله مهم پک و تیکل در سال 1994 یک بی نظمی جهانی – محلی را مشخص می کند که با توانایی سیاست شهری نئولیبرال در ناتوانی سیاسی محلات که آنها را از نظر اقتصادی ناکارآمد می کند آشکار می شود (پک و تیکل، 1994). به گفته نویسندگان، این از طریق رقابت بین محلی به دست می آید که در آن محلات “شیدایی از زمان های جدید و خشن جهانی را می پذیرند و به طور غیر انعکاسی به بازی رقابتی بین محلی می پرند” (Wilson, 2012 p: 254). رقابت بین محلی را می توان به روش های مختلفی بیان کرد، اما در زمینه بازسازی در انگلستان، اساساً معرفی مناقصه رقابتی است (Oatley، 1995). مناقصه ابزاری سازی “جامعه” را به عنوان مشارکت های استراتژیک و به ویژه طرح های مبتنی بر منطقه (ABIs) تداوم بخشید. بنابراین، اصطلاح «جامعه» به روشهای گوناگونی بهمنظور جمعآوری بودجه برای پروژههای بازسازی، ابزاری شد.
به زودی مشخص شد که صحبت از مشارکت و مشارکت جامعه در یک مناقصه به معنای تغییر موثر در زمین نیست. ابتکار اصلی منطقه چالش شهر، که در سال 1991 راه اندازی شد، نمونه ای از این موضوع است. این طرح به عنوان بلندپروازانه ترین طرح بازسازی درون شهری در زمان خود مورد استقبال قرار گرفت (تالون، 2013). 82.5 میلیون پوند در سال به مدت پنج سال توسط دولت بریتانیا برای این برنامه مشخص شد. این برنامه برای پیشنهادهای 15 مقام محلی باز بود که 11 مورد از آنها موفق بودند (برای بررسی جامع پیشنهادات چالش شهر به Bonshek، 1992 مراجعه کنید). این برنامه تعدادی موفقیت داشت، اما با مشکلات مربوط به حاکمیت و مشارکت جامعه، که اغلب به مسائل مربوط به مشاوره تبدیل میشد، تحت تأثیر قرار گرفت (بل، 1993؛ تیلور، 2003). به گفته تالون (2013، ص: 69):
اگرچه چالش شهر دسترسی به قدرت سیاسی محلی را از طریق صداهای جدید گسترش داد، اما تمایل داشت برخی نابرابری های موجود را تداوم بخشد. این به این دلیل است که جدول زمانی مناقصه تنها در شش هفته برای مقامات محلی برای مشورت مؤثر با جوامع و سایر گروهها و ایجاد مشارکتهای جدید با آنها بسیار فشرده بود. اساساً نحوه تنظیم این برنامه به این معنی بود که مقامات محلی نمی توانستند جامعه را به دلیل کمبود وقت و پول درگیر کنند.
City Challenge و متعاقب آن سایر ABIها قرار بود به جای اینکه صرفاً توسط توسعه دهندگان املاک هدایت شوند، همانطور که در دهه 1980 انجام شد، به درستی با جوامع محلی درگیر شوند. با این حال، منتقدان ABI های اولیه بیان می کنند که تأثیر آن برنامه ها تا حدی محدود بود زیرا «تولید [r]به جای «با» مردم محلی «به» انجام شد» (لاولس و پیرسون، 2012، ص: 512). بنابراین، مشارکت بیشتر در نتیجه این ABIهای قبلی مورد حمایت قرار گرفت، زیرا اعتقاد بر این بود که تعامل “مزایای واقعی برای فرد به همراه دارد و همچنین از جوامع منسجم و یکپارچه تر حمایت می کند” (بیلی، 2010، ص 322-323).
هنگامی که کارگر جدید در انتخابات سال 1997 پیروز شد، آنها به سرعت یک تغییر پارادایم سیاسی به نام “راه سوم” را اجرا کردند (رز، 2000). در سال 1998 تونی بلر نوشت:
مأموریت ما ترویج و آشتی دادن چهار ارزش ضروری برای یک جامعه عادلانه است که آزادی و پتانسیل همه مردم ما را به حداکثر می رساند – ارزش برابر، فرصت برای همه، مسئولیت و جامعه (Blair, 1998 p:3).
راه سوم سیاست شهری را در بر گرفت و از ارزیابی ABI های بزرگ قبلی مانند چالش شهر و بودجه بازسازی واحد (یکی دیگر از ABI شاخص، رجوع کنید به Lawless & Pearson، 2012) مشهود بود که نیاز به تاکید بیشتر بر شهروندی و مشارکت جامعه در مشارکت های محلی (Lawless & Pearson، 2012). این تا حدی به ایجاد تمرکز جدیدی بر «محل گرایی» و ایجاد قانون محلی گرایی در سال 2011 کمک کرد. با این حال، آن طور که بعدا خواهیم دید، به مشکلات مربوط به مشارکت جامعه رسیدگی نکرد.
بنابراین، در حالی که کارگر جدید از طریق تغییر سیاسی راه سوم خود با آنچه «نوسازی شهری جدید» نامیده می شود، تأکید بیشتری بر جوامع در سیاست بازآفرینی بریتانیا داشت، به نظر می رسید که همان مدل سیاست قدیمی به سرعت دوباره مورد استفاده قرار گرفت (جارویس، برکلی و براتون). ، 2012). دیویس (2009) این را در نتیجه زمانی توصیف میکند که «تامین مالی قابل توجه، تمرکز یکپارچه آن بر نتایج تعریفشده و کمیسازیشده، شبکه شرکای آن که همگی در جهت اهداف یکسانی کار میکنند»، در نهایت «برای بازیابی یک خود مولد غیرمولد است». و اقتصاد محلی متنوع عمدتاً به دلیل ساختار و رویکرد خطی آن است (جارویس، برکلی و بروتون، 2012، ص 235).
در انگلستان مفهوم “محلی گرایی” و متعاقب آن ایجاد قانون محلی گرایی در سال 2011 به منظور ارائه راه جدیدی برای جوامع برای درگیر شدن با سیاست بازآفرینی اتفاق افتاد. به طور خاص، قانون محلی گرایی: حق اعتراض، حق خرید و حق ساخت و ساز را فراهم می کند. این قانون راهی برای مشارکت و مشارکت با سیاست برنامه ریزی در سطحی بسیار عمیق تر از گذشته را فراهم می کند. با این حال، تنها تضمین میکند که مقامات محلی و سایر شرکای بازسازی مکانیسمهایی را برای تعامل جامعه فراهم میکنند. به عبارت دیگر مسئولیت مشارکت فعالانه در هر مرحله از فرآیند برنامه ریزی یک پروژه بازسازی برنامه ریزی شده بر عهده جامعه است. که شروع به دور زدن خط ظریف بین مشاوره و مشارکت می کند، جایی که مشارکت محلی به شدت به ظرفیت جامعه بستگی دارد. در حالی که مشارکت های بازسازی باید با جوامع محلی در مورد تغییرات قریب الوقوع مشورت کنند، هیچ الزامی برای تعامل با جوامع وجود ندارد. بنابراین در حالی که افزایش مشارکت جامعه به عنوان بخش مهمی از فرآیند بازسازی شناخته می شود، به طور ناهموار اتفاق می افتد. در واقع تحقیقات از دهه 1990 در مورد مشارکت جامعه در مشارکت ها نشان دهنده عدم ارائه است (تالون، 2013). به گفته تالون (2013) این به این دلیل است که:
بسیاری از جوامع هنوز احساس میکنند در حاشیه هستند و نمیتوانند بر تصمیمهایی که بر حوزههایشان تأثیر میگذارد یا خدماتی که از آنها استفاده میکنند تأثیر بگذارند، با درک اینکه مشارکت گذشته ارائه نشده است (ص. 148).
جالب توجه است که اکثر مقامات محلی اطلاعات مفیدی را در مورد آنچه که مشارکت جامعه متضمن تصور میکنند ارائه میکنند. اینها معمولاً به شکل بخش هایی از وب سایت های مقامات محلی هستند که جزئیات پروژه های بازسازی برنامه ریزی شده یا قریب الوقوع را شرح می دهند. در این سایتها به مستاجرین، مالکان آزاد و اجارهکنندگان «تعهداتی» ارائه میشود، مانند تعهد به حق اقامت در یک محله خاص، یا جبران هزینههای جابجایی، یا پوشش هزینههای قانونی. با این حال به ندرت پیشبینی میشود که این طرحها را به چالش بکشد و بهطور مؤثر مانع از تحقق آنها شود. این نگرانیهای جدی را در مورد مکانیسمهای موجود برای جوامع محلی، اما همچنین در برخی شرایط، مقامات محلی و انجمنهای مسکن، برای توقف پروژههای بازسازی قبل از وقوع، آشکار میکند.
منتقدان سیاست شهری نئولیبرال مانند لورتا لیز (2014) نمونههای واضحی از این موضوع را در مطالعه خود در مورد املاک آیلسبری ارائه میکنند. املاک آیلسبری یک توسعه مسکن اجتماعی بزرگ در جنوب لندن است که برای توسعه مجدد انبوه مشخص شده است. بسیاری مقامات محلی را به سوء مدیریت با فرآیند مشارکت اجتماعی متهم می کنند و در نتیجه مستاجران متعددی را در اشکال مختلف برزخ و همچنین در خطر جابجایی اجباری قرار می دهند (کوپر و همکاران، 2020). لیز بیان میکند که آنچه که به «نوسازی شهری جدید» معروف شد، که پروژه بازسازی املاک آیلسبری بخشی از آن بود، عملاً مساوی با اعیانیسازی املاک شورای بریتانیا توسط دولت بود که از طریق پوششی از سیاستهای اجتماعی مختلط انجام شد. انتقاد لیز به مشارکت ناکارآمد جامعه خلاصه می شود. در این مثال، او بیان میکند که «پشتیبانی مستاجر از برنامه بازسازی دستکاری و نادرست ارائه شد و [نشان میدهد] چگونه انتخابها برای آنها بسته شد، و در نهایت آنها را با یک «انتخاب نادرست» بین بازسازیای که نمیخواستند یا کاهش بیشتر آنها، رها کرد. دارایی آنها» (ص: 921).
ماترز و همکاران (2008) مثال دیگری است که در آن عدم اعتماد به فرآیند مشارکت جامعه منجر به اجتناب آشکار توسط جامعه محلی می شود. در اینجا جامعه محلی از «نگاه دولت» اجتناب کرد، زیرا به استراتژیهای بقا که ناشی از محرومیت ناشی از سالها بیتوجهی است، عادت کرده است. پس از آن، طرحهای بازسازی به طور بالقوه پیش میروند، زیرا اجماع رسمی برای پذیرش طرحها توسط جامعه مبتنی بر عدم مشارکت است. به عبارت دیگر، زیرا هیچ کس برای بررسی دقیق برنامه ها حاضر نشد. می توان مشاهده کرد که چگونه نمونه هایی از این قبیل می توانند منجر به نتایج نامطلوب شوند و در برخی موارد ممکن است باعث ایجاد یک آبشار در جابجایی شوند.
در بسیاری از این موارد، ماهیت تعامل بیشتر شبیه به مشاوره است تا تعامل واقعی. ویرانی (2017) اشاره میکند که در انگلستان تعدادی از رویکردها و روشها به عنوان ابزارهای مؤثر «تعامل جامعه» که تحت عنوان مشاورههای جامعه قرار میگیرند، اتخاذ میشوند. رایزنی های جامعه در زمینه مقامات محلی به معنای دستیابی به تعامل با یک جامعه و اجازه دادن به جامعه برای درگیر شدن با نگرانی ها به منظور تسهیل اجماع در مورد مداخلات بازسازی پیشنهادی است (ویرانی، 2017). مهمتر از همه، بسیاری از طرحهای بازسازی در بریتانیا پیش از شروع فرآیند مشاوره، مورد توافق قرار گرفتهاند که بر نقد نشانهای که اغلب بر ابزارهای مشارکت جامعه اعمال میشود، دوباره تأکید میکند. این درست است حتی با وجود دستورالعمل هایی که توسط دولت بریتانیا به صراحت از سال 2013 خواسته شده است که از آن اجتناب شود (Virani, 2017). باید گفت که بسیاری از مقامات محلی گام های مهمی در به چالش کشیدن این رویکرد توکنیستی برداشته اند. متأسفانه، در بسیاری از موارد هنوز پیشنهادات قبل از مشاوره ارائه می شود و از مشاوره برای پایان دادن به پروژه ها استفاده می شود (ویرانی، 2017). روشهایی مانند جلسات عمومی، کارگاههای آموزشی، گروههای متمرکز، انجمنها، توزیع آگهیها، و تعامل مبتنی بر وب برای اصلاح اجزای مداخله برنامهریزیشده از قبل استفاده میشوند. مهمتر از همه، حتی در مرحله پیشنهاد، بیشتر کارهای برنامه ریزی انجام می شود (ویرانی، 1396).
این مقاله استدلال میکند که یکی از دلایلی که مشارکت جامعه برای ارائه دشوار است، برخورد سیاست شهری با جامعه به عنوان یک ساختار خطی و همگن است که برای ادامه کار بازسازی باید مانع شود. استدلال اش امین (2002) نظریه پرداز شهری این است که شناخت «عمومی چندگانه» (که در بخش بعدی مورد بحث قرار خواهد گرفت) برای درک جامعه از دیدگاه سیاستی حیاتی است. استدلال لارسن (2013، ص 408) مشابه است – برای اینکه مشارکت موثر و کارآمد جامعه در بازآفرینی شهری اتفاق بیفتد، “نیاز به رویکردی است که با احترام بیشتری وجود جوامع محلی را قبل از شروع پروژه بازآفرینی شهری بپذیرد.” با تمام فرآیندها، منابع و نیروی کار با حقوق عمومی. این امر مستلزم نوعی مشارکت اجتماعی است که با بازیگران محلی داوطلبانه، مبتنی بر جامعه و مبتنی بر بازار درگیر شود، اما همچنین به رسمیت شناختن محدودیتهای عملکرد فعلی مشارکت در انگلستان. بنابراین ما باید با پرسیدن اینکه چه کسی جامعه را تشکیل می دهد، هنگامی که از طریق فرآیندهای مشارکت جامعه در زمینه بازسازی صحبت می کنیم یا فکر می کنیم، شروع کنیم.
از اواخر دهه 1970، لندن دستخوش تغییرات گسترده جمعیتی، اجتماعی-فرهنگی و اقتصادی محلی بوده است که توسط نیروهای اجتماعی و اقتصادی مرتبط مرتبط با جهانی شدن نئولیبرال به وجود آمده است. لندن از این نظر منحصربهفرد است، زیرا، همانطور که کریس همنت (2003) استدلال میکند، نشاندهنده یک کلاس اصلی در اعیانیسازی عمدهفروشی است. به گفته گلس (1973، ص: 423 در همنت، 2003، ص: 2402):
خطر واقعی برای لندن داخلی این است که ممکن است با یک انتقام نجیبآمیز شود و تقریباً منحصراً برای اقشار منتخب طبقه بالاتر محفوظ باشد.
استدلال هامنت این است که دلیل این جابجایی ها و افزایش اصیل سازی، تغییر پایه اقتصادی لندن از تولید به خدمات تجاری، مالی و صنایع خلاق است (به Virani، 2019 مراجعه کنید). بنابراین لندن شهری است که دائماً در حال تغییر است با هویتهای متعددی که در طول زمان آشکار، تکامل یافته و تغییر میکنند. با این حال، این هویتهای چندگانه که به طور همزمان تغییر میکنند، منابع فرهنگی، مصنوعات و داراییهای بسیار انعطافپذیری را نیز به جای میگذارند که برای هویتهای محلی و فرامحلی، برای جوامع محلی، مرکزی هستند. این منابع یا مصنوعات فرهنگی توسط جوامع متعددی ایجاد شده و تحت تأثیر قرار می گیرند که اکولوژی مناطق محلی را القا می کنند و بخش جدایی ناپذیر هویت آن مکان را تشکیل می دهند، مهم نیست که شهری مانند لندن چقدر گذرا شده است. والاس (2010، ص 811) استدلال می کند، یک نقص اساسی در درک جامعه در سیاست بازآفرینی این است که «محلی می تواند یک مکان ناپایدار برای تبادل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باشد»، عدم وجود این جنبه ها به تلقی جوامع به صورت خطی و ایستا تبدیل می شود. نهادهایی که به نوبه خود خطر سوء تفاهم و ارائه نادرست آنها را دارد.
آش امین (2002) با نوشتن پس از ناآرامی های نژادی که در شمال انگلستان در شهرهای اولدهام، برادفورد و برنلی در طول بهار و تابستان 2001 فوران کرد، کارایی جوامع همگن/خطی را زیر سوال برد. او همچنین پیشنهاد کرد که در واقع این می تواند دلیل اصلی این تنش ها باشد. او پیشنهاد کرد که بسیاری از جوامع چند قومیتی ناهمگون در کنار یکدیگر وجود دارند و در هرج و مرج فرو نمی روند و شورش های شمال انگلستان نشان داد که عوامل دیگری مانند سطح محرومیت، جداسازی و بی اعتمادی در میان فرهنگ های جوانان نقش داشته اند. امین اشاره میکند که حس بدگمانی و بیاعتمادی که زیربنای ناآرامیهای مدنی بین جامعه طبقه کارگر سفیدپوست و همسایگان پاکستانی و بنگلادشی آنها در شمال انگلیس بود، باعث ایجاد شکاف در این محلههای مختلط شد. به این معنی که یک همگنی اجباری برای انسجام اجتماعی و اجتماعی واقعی معکوس بود.
بلافاصله پس از آن، گزارش Cantle (Cantle، 2001) منتشر شد و پیشنهاد کرد که “انسجام جامعه” برای کاهش مشکلات در این شهرهای شمالی نقش اساسی دارد. این گزارش تعدادی گام را برای تضمین انسجام جامعه پیشنهاد می کند. اینها عبارتند از: ایجاد ارزشهای مشترک، پرورش سرمایه اجتماعی، و اطمینان از دلبستگی به مکان و غیره. به عبارت دیگر تلاش برای همگن سازی این مناطق. اما امین اشاره می کند که یکی از ویژگی های این جوامع مختلط ناهمگونی آنهاست. ساختن حس اجتماع در جایی که عناصر تشکیل دهنده یک مفهوم همگن از اجتماع وجود ندارد تقریباً غیرممکن خواهد بود. این به دلیل چیزهایی مانند پیوندهای قوی دیاسپورا، جمعیت ساکن متحرک و سایر نیروهایی است که بر علیه امکان همگنی، به ویژه در عصر جهانی شده، فشار می آورند. او بیان میکند که این مکانها صرفاً مخلوطی از گروههای اجتماعی با شدتهای متفاوت وابستگی محلی، دلایل متفاوت برای دلبستگی محلی، و ارزشها و شیوههای فرهنگی متفاوت هستند (امین، 2002، ص 17). او در ادامه پیشنهاد می کند که:
این محلههای مختلط باید بهعنوان فضاهایی باز، از نظر فرهنگی ناهمگون و از نظر اجتماعی متنوع پذیرفته شوند، نه اینکه بهعنوان جوامع منسجم یا یکپارچه آینده تصور شوند. محدودیتهایی وجود دارد که انسجام جامعه – ریشه در ارزشهای مشترک، حس مشترک مکان و شبکههای محلی اعتماد – میتواند مبنای زندگی با تفاوت در چنین محلههایی باشد (امین، 2002، ص 17).
آش امین وجود انواع مختلفی از آنچه در اینجا به عنوان “اجتماع خرد” نامیده می شود را توصیف می کند، که ممکن است با یکدیگر تعامل داشته باشند یا نه، اما هنوز حس یکسانی از مکان و فضای شهری و حس یکسانی دارند. محله
اغلب جوامع، بهویژه در مناطق بزرگ شهری، از تعدادی اجتماع مختلف، همپوشانی و مقطعی در درون جوامع با روایتهای متفاوت، علایق و جلوههای متفاوت تشکیل شدهاند. این دیدگاه نظری جدیدی نیست زیرا آنچه را که بسیاری از محققان، از حوزههای مختلف در مطالعات شهری و فراتر از آن، قبلا مشاهده کردهاند، تثبیت میکند (امین، 2002؛ لارسن، 2013، ص 401؛ والاس، 2010، ساویج، 2010). بنابراین این مقاله دیدگاهی را تثبیت می کند که می تواند به عنوان “رویکرد جوامع خرد” توصیف شود. با تمرکز لنز تحلیلی به سمت شهری، محلی و در برخی موارد فرامحلی، و با گسترش نحوه درک ما از جوامع در زمینه بازسازی، رویکرد جوامع خرد به ما امکان میدهد ناهمگونی محلهها را شناسایی کنیم. مفهوم جوامع در این مناطق که به طور سنتی به عنوان یک نهاد منسجم درک می شوند، تصویر نادرستی را ترسیم می کند. اغلب اوقات سیاست این دیدگاه خطی را تقویت می کند.
رویکرد جوامع خرد در سیاست شهری متمرکز بر مشارکت جامعه در زمینههای بازسازی، نشان میدهد که سیاست از این تفاوتها آگاه است و رویکردهای هدفمند در ارتباط با جوامع خرد ضروری میشوند. این جوامع خرد مختلف در مناطق محلی را می توان به روش های مختلفی مثال زد. در حالی که بیلی (2010) اساساً استدلال میکند که سازمانهای داوطلبانه و اجتماعی چنین زیرمجموعهای را نمایندگی میکنند، این مقاله این را به گروههای دیگری مانند کسبوکارهای کوچک گسترش میدهد (لیث و اسکات، 1989؛ پارک، 1997، ورتینگتون و همکاران، 2006)، خیریهها. (Hassay & Peloza, 2009)، گروه های مذهبی مختلف، گروه های اقلیت قومی خاص، گروه های ساکن، گروه های سنی، گروه های ذینفع (ویرانی، 2017) و غیره.
بهعنوان شواهدی مبنی بر استفاده از رویکرد جوامع خرد بهعنوان یک شیوه تعامل مؤثر جامعه، بخش بعدی یک مطالعه موردی از مداخلهای به نام بورس خیابان کریسپ (CSE) را ارائه میکند که بر بازار خیابان کریسپ در انتهای شرقی لندن متمرکز شده است. یک تیم بازسازی جامعه در Poplar – Accents – توانستهاند راههای موثری را برای تعامل با جامعه خرد کسبوکار کوچک در این بخش از شرق لندن که در معرض خطر افزایش هزینههای ملک است، ایجاد کنند. در حالی که اندازه گیری تأثیر کامل CSE به عنوان یک مداخله خیلی زود است، اجزای خاص توانسته اند جامعه خرد کسب و کار محلی را درگیر کنند و همچنین مشاغل کوچک محلی جدید را برای نقل مکان به منطقه تشویق کنند. بخش مهمی از این فرآیند درک موانع مشارکت برای جامعه خرد کسب و کار کوچک در این بخش از شرق لندن بوده است. این مقاله با استفاده از روشهای کیفی و «کار روی زمین» (Steiner & Markantoni، 2014، ص 408) از برنامه تبادل خیابان کریسپ، یافتههای تجربی را ارائه میکند که به درک این که چه رویکرد جوامع خرد برای مشارکت جامعه در بافت بازآفرینی شهری به نظر می رسد.
تجزیه و تحلیل از یک برنامه تحقیق و تحلیل کیفی که از ژوئن 2015 تا ژوئیه 2016 انجام شد، مشتق شده است. داده های اولیه با استفاده از مصاحبه های عمیق جمع آوری شده است. آنها با پرسنل کلیدی از: تیم بازسازی شهردار لندن، گروه کاری سازمانی منطقه تاور هملتز لندن، انجمن مسکن هارکا صنوبر و مالک اجتماعی ثبت شده برای خیابان کریسپ، تیم Accents، صاحبان مشاغل محلی قدیمی (بیش از 20 سال تاسیس شده) انجام شدند. ، جدید
بهطور خلاصه، جامعه خرد کسبوکارهای کوچک در اینجا بر اساس مدت زمان حضورشان در بازار تکهتکه شدهاند. کسبوکارهای قدیمیتر و معاملهگران بازار با مسائل رکود مواجه هستند، در حالی که جوانترها نیازهایی در زمینه حمایت از کسبوکار دارند و همه چالشهایی در زمینه ارتقای مهارت و وابستگی بیش از حد به خردهفروشی دارند. مدیریت محیط، همانطور که تیم Accents انجام میدهد، امکان کاهش موانع را فراهم میکند که مشارکت خرد جامعه را از طریق تسهیل اعتماد افزایش میدهد.