تاریخ مارکسیستی ایران وجود دارد، اما عِرض خود بُردنی بیش نیست- به معنای این است که نظام مفاهیم آنها قالبهایی برای موادی ویژه هستند و جز بهعنوان قالبها نیز نمیتوان از آنها سود جست. آنگاه که هگل، ایران را نخستین دولت میخواند، مفهوم دولت را بر مواد تاریخ ایران تحمیل نمیکند -که در این صورت میتوانستیم از ایدئولوژی هگلی دولت سخن بگوییم- بلکه مفهومی را میسازد که با نظری به واقعیت و مواد تاریخ ایران نیز تنقیح شده است. کاربرد اسلوب تاریخ تحول مفاهیم برای تدوین تاریخ ایران، از این حیث دارای اهمیت است که تاریخنویس را به ژرفای تاریخ ایران هدایت میکند تا بتواند با غواصی مواد تاریخ ایران، نسبت آنها را با مفاهیمی که ایرانیان تاریخ خود را در آن مفاهیم فهمیدهاند، روشن کند. بنابراین تاریخنویس ایرانی، برخلاف بسیاری از کشورهایی که هنوز ملت به شمار نمیآیند، (یعنی مواد تاریخ آن کشورها را نمیتوان در قالب مفهوم ملت در معنای جدید آن ریخت)، موادی از تاریخ ایران پیش از تکوین دولت جدید را در اختیار دارد که با مفهوم جدید ملت ناسازگاری ندارد. اینکه از سده پیش بسیاری از ایرانشناسان توانستهاند برخی از مواد تاریخایران پیش از دوران جدید را در قالب مفهوم «ملت» و «ملی» توضیح دهند، به معنای این است که چنین ناحیههایی از تاریخ و تاریخ اندیشه در ایران به گونهای به مفهوم «ملت» و «ملی» نزدیک شده بودند که نمیشد آن مواد را به عنوان مضمون مفهوم دیگری فهمید. اینکه بیش از یک سده پیش تئودور نلدکه، خاورشناس آلمانی، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را حماسه ملیایران نام داد و والتر هینتس، تاریخنویس آلمانی، برآمدن صفویان را «تشکیل دولت ملی» در ایران خواند، از اینروست که آن دو در شاهنامه فردوسی و حکومت صفویان رگههایی از واقعیت «ملی» ایرانی یا آن چیزی را میدیدند که هانری کربن از آن به «آن ایرانی» یا res iranica تعبیر کرده است؛ «آنی» که من از آن به «مشکل» تعبیر میکنم.