مهران که در هنگام حضور فاطمی در وزارت امور خارجه در اداره کشف رمز کار میکرده تصریح دارد که فاطمی درصدد تهیه لیستی از افرادی بود که باید از وزارت خارجه خداحافظی میکردند اما این لیست ۸۵ نفره وقتی به مصدق داده شد مصدق گفت فعلا این مساله مسکوت بماند زیرا به تازگی ارتش تصفیه شده و وی هزینه زیادی پرداخت کرده است…
شما در زمانی وارد وزارت امور خارجه شدید که مدت کوتاهی بعد دکتر فاطمی به سمت وزارت امور خارجه منصوب شدند، چه خاطرهای از ایشان دارید؟
در مورد دکتر فاطمی من خاطرات زیادی دارم بخشی از این خاطرات در کتاب اینجانب «از کریدورهای وزارت خارجه چه خبر؟» درج شده است در آن کتاب نوشته شده که ایشان چه زمانی به وزارت امور خارجه منصوب شدند و چگونه در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ افرادی از آمریکا پول گرفتند تا شورش کرده و ماشین وی را آتش بزنند و ۷ماه به کمک یکی از افسران حزب توده در خانهای در نزدیکی امامزاده صالح مخفی بود و ریش بلندی گذاشت تا اینکه یک روز از اتاق، پرده را کنار زد تا ببیند که چه کسی در حیاط خانه است. زنی که در حیاط در حال شستن لباس بود وی را دیده و به ساواک اطلاع داد و بلافاصله بازداشت شد.
بهنظر شما بدترین صحنه بازداشت فاطمی چه زمانی بود؟
وی بعد از بازداشت هنگامی که پیاده میشود تا از پلههای شهربانی بالا برود، شعبان بیمخ همان نقطهای از بدنش را که هنگام مراسم مسعود در ظهیرالدوله گلوله خورده بود را زخمی کرد. سالها بعد وقتی در ژاپن بودم از شعبان جعفری که برای گردش آمده بود، علت این رویداد را پرسیدم که وی در پاسخ من گفت قصد من تنها کشتن وی بود که در نهایت خواهرش بر روی وی افتاد و مانع کشتن وی شد.
فاطمی زمانی که به وزارت امور خارجه آمد سابقه حضور در وزارتخانه را نداشت، چه نوع برخوردی را با کارمندان در پیش گرفت؟
برای کلیه کارمندان وزارت امور خارجه انتصاب دکتر فاطمی غیرمنتظره بود. زیرا اولین کابینه دکتر مصدق، وزیر امور خارجه باقر کاظمی بود. کاظمی سالها قبل در زمان رضا شاه وزیر شده بود و مدتی سفیر ایران در بغداد، سوئد، آنکارا و کابل بود و وزیر راه رضا شاه شده بود. به عبارت بهتر شخصیت سیاسی و دیپلماتیک وی بسیار بالاتر از فاطمی بود. باور کارمندان وزارت امور خارجه این بود که فاطمی نمیتواند با وزارت امور خارجه کار کند. از طرفی مصدق بارها با کاظمی اصطکاک پیدا کرد، بنابراین تصمیم گرفت کسی را بیاورد که با روزنامهها رابطه خوبی داشته باشد و مطیع وی باشد.
این درست است که بسیاری از اقدامات مصدق در واقع به دنبال اصرارهای فاطمی انجام شده است؟
دکتر مصدق به نصایح دکتر فاطمی گوش نمیکرد. به طور مثال در دوران وزارت فاطمی، من در اداره رمز وزارت امور خارجه کار میکردم. در آن دوران آقای فاطمی سالی یک بار برای چکآپ به خارج از کشور و سوئد میرفت. به یاد دارم که یک روز من در اداره رمز بودم. در آن دوران «عبدالحسین مفتاح» که توسط فاطمی به معاونت وزارت امور خارجه آمده بود به من گفت این رمز را کشف کنید. آنگاه به آقای مفتاح این موضوع را منتقل کردم و گفتم که این مطلب دهان به دهان میچرخد و همه من را مقصر میدانند بعد ایشان گفت اشکالی ندارد، من در دفتر را میبندم و شما اینجا آن را کشف رمز کنید. مضمون آن تلگراف این بود که آقای مصدق، حال که شما با من مشورت نکردید و باقر کاظمی به سمت سفیر ایران در پاریس منصوب شده، استدعا دارم که به او اجازه حرکت ندهید تا به تهران بیایم و مدارکی ارائه کنم که کاظمی از پشت به ما خنجر زده است، من گفتم الان مصدق چه جوابی میدهد. مصدق در تلگرافی شلاقی خطاب به فاطمی نوشت:«جناب «آقای فاطمی اگر شما کسالت دارید این موضوع کنفرانس دیپلماتیک چیست و اگر به حمدالله رفع کسالت شده است هر چه زودتر به تهران بازگردید.» من سالها بعد، از پسر دکتر مصدق شنیدم که دکتر مصدق آدم باهوشی بود، قبل از اینکه فاطمی در این مورد تذکر بدهد خود متوجه شده بود که کاظمی به عنوان وزیر دارایی با سفارت انگلیس قبل از قطع رابطه سیاسی همچنان رابطه دارد و مذاکرات هیات دولت را به انگلیسیها اطلاع میدهد، همچنان که یک بار دکتر مصدق گفت تا کاظمی آنجا باشد من در جلسه هیات دولت نمیآیم که در نهایت تصمیم گرفته شد وی را به عنوان سفیر به پاریس بفرستند. این تلگراف همزمان با تصمیم مصدق میشود. در آن دوران تصمیم گرفته میشود که دو نفر را تبعید کنند یکی شمسالدین امیراعلایی بود که به بروکسل فرستاده شد تا کمتر شلوغ کند و دیگری کاظمی بود که به پاریس فرستاده شد.
به عنوان یک وزارت امور خارجهای، اقدامات فاطمی را چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از کسانی که میخواست به وزارت امور خارجه خدمت کند دکتر فاطمی بود. روز اول همه ما را از معاونان تا مدیران کل و تمام کارمندان را احضار کرد و همه را سر پا نگه داشت. همه افراد را در سالن اجتماعات جمع کرد و با عصا خطاب به افراد اشاره و تصریح کرد که همه برای من یکسان هستید. اگر خدمت کنید پاداش میگیرید و اگر خدای ناکرده کمکاری کنید من شما را بیرون کرده و منتظر خدمت خواهید شد. چون از امروز سیاست دیگری در وزارت امور خارجه اعمال میشود. من از آقای عبدالله انتظام شنیدم که آقای مصدق به ایشان پیشنهاد سفارت در دهلی میکند که توسط ایشان رد میشود. بعد از انتصاب دکتر فاطمی به وزارت امور خارجه به دیدار او میرود و فاطمی خطاب به انتظام میگوید که من میخواهم وزارت امور خارجه را تصفیه کنم. یک کمیسیون به ریاست شما به نام کمیسیون تصفیه کارمندان وزارت خارجه تشکیل میدهم، شما تمام پروندهها را با حضور افرادی که خودتان انتخاب میکنید مورد بررسی قرار دهید.
انتظام روایت کرد که دیدم چه شری در حال رخ دادن است. از سویی این امکان وجود نداشت که این پیشنهاد را رد کنم و از سویی پیشنهاد سفارت را رد کردم و اگر این پیشنهاد را هم رد میکردم، مصدق به من مشکوک میشود که با انگلیسیها رابطه دارم. بنابراین قبول کردم. در این کمیسیون آقایان میرفخرایی، محمد گودرزی، همایون سمیعی و… بودند. روز اول که این کمیسیون تشکیل شد به فاطمی گفتم من پیشنهاد سفارت را رد کردم اما اعضای این کمیسیون جوان هستند. اگر ما بخواهیم این افراد را بیرون کنیم این اخبار به گوش افراد میرسد، شما که از وزارت خارجه بروید پدر اعضای کمیسیون را وزارت خارجهایها در میآورند. قول میدهید که مطالب این کمیسیون سری باقی بماند؟ فاطمی در این مورد قول مساعد میدهد که مذاکرات سری باقی بماند و ناگهان افراد با حکم انتظار خدمت مواجه میشوند. این کمیسیون بعد از چهار ماه کار کردن ۸۵ نفر از عناصر فاسد را که مشکل مالی و اخلاقی داشتند معرفی کرد اما وقتی که فاطمی این لیست را به مصدق میدهد وی به فاطمی میگوید فعلا باید دست نگه داشت زیرا من ارتش را که تصفیه کردم کلی دشمن پیدا کردم، فعلا نباید این اقدام را انجام داد.