به تعبیری «فرد شهروند در برابر دولت و نهادهای سیاسی تنهاست….» در این نظام «هرگونه تغییر بهعنوان انحراف و سنتشکنی تلقی میشود، بنابراین میتوان تحلیل کرد که در حوزه سیاست در نظام سیاسی قاجار، حکومت قبیلهای و عشیرهای، نظام سیاسی مبتنی بر مشروعیت پدرسالاری، تقویت و ادامه روند نظام استبدادی، نظام سیاسی مبتنی بر تملق و چاپلوسی، تجمیع قدرت در شخص شاه و تلقی شاه به عنوان نماینده خدا بر زمین روندهای مرسوم بودند. به قدرت رسیدن قاجار به گفته محمود سریعالقلم، نوعی جابهجایی در سطح ترکیب ایلاتی حاکم شمرده میشود. فرهنگ سلطنت مانند فرهنگ عشیرهای عمل میکند. قاجارها که از ایلات بودند، دارای نظامی بودند که بزرگ آنان به مثابه شاه، همه قدرت را در اختیار داشت. قدرت او مطلق بود و هیچ مانعی در برابر اراده و حاکمیت او وجود نداشت. همهچیز متعلق به شاه بود و احدی نمیتوانست در برابر او مخالفت کند. شاه با اراده خداوند، مالک جان و مال رعیت خود بود و با استبداد مطلق حکومت میکرد. در این زمان، «هیچگاه اشرافیت مستقل و واجد مصونیت و حقوقی که بتواند از لحاظ قانونی محدودیتی در مقابل قدرت پادشاه ایجاد کند، مجال پیدایش نیافت» چنین نظامی بهطور طبیعی با الگوی رابطه قدرت سنتی در ایران مبتنی بر حکم و اطاعت از بالا به پایین بوده است و با مفاهیم اسطورهای و مذهبی درآمیخته و مشروعیت خود را از منابع مختلف کسب کرده است.
حوزه اقتصاد: اقتصاد تک محصولی، تسلط شاه بر عموم درآمد اقتصادی، فقدان طبقه مستقل، عدمسیستم مالیاتی قوی و فقدان امنیت برجستهترین ویژگیهای در عرصه اقتصادی در دوران قاجار محسوب میشود.
حوزه فرهنگی: در ایران عصر قاجار عدمآگاهی، گسترش خرافات، فقدان فرهنگ سیاسی مشارکی، تملق و چاپلوسی… خصوصیت حوزه فرهنگی را تشکیل میداد. شاهان قاجار در نظامی حکومت میکردند که در آن، فرهنگ سلطنت و فرهنگ عشیرهای تشابهات زیادی با یکدیگر داشت. ماهیت نظام عشیرهای، مانع ازدستیابی به وحدت سیاسی است. یکی از دلایلی که انجام هرگونه اصلاحات سیاسی در جامعه را عقیم میگذارد، وجود چنین نظامی است که در آن شاه مستبدانه حکومت میکند. استبداد او پذیرای هیچ فکر برتری نیست. او خود را بالاتر از قانون دانسته و وظیفه دیگران را اطاعت محض در برابر اراده خود میداند، لذا در چنین جامعهای تنها «فرهنگ چاکری» است که رشد میکند. تحلیل نقش ایلات و عشایر در عدمشکلگیری جامعه مدنی تاریخ ایران را میتوان تاریخ نقشآفرینی هزاران ایل و عشیره در زمینهها و ابعاد مختلف دانست. مطالعه و بررسی در تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این مرز و بوم ما را به این نکته مهم رهنمون میشود که ایلات و عشایر دارای مجموعهای از نقشها و کارکردهای مثبت و منفی، با توجه به شرایط جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی در ایران بودهاند. نخست به کارکردهای مثبت آنان در سه بعد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اشاره میشود.
در زمینه «سیاسی» باید گفت موقعیت ایران، با توجه به عوامل فرهنگی، تربیتی، اجتماعی و اقتصادی حیات ایلی، به گونهای بود که در تاریخ تحولات سیاسی ایران و تا آغاز سده بیستم میلادی همیشه وزنه سنگین و در واقع تعیینکنندهای بودهاند و البته این امر بیشتر مدیون خصایصی بود که از شاکلهها و شاخصههای حیات فردی و جمعی آنان نشأت میگرفت. غلبه جمعیتی ایلات و عشایر نیز بر این تاثیرگذاری سیاسی بیتاثیر نبود. در آغاز سده نوزدهم میلادی بیش از ۴۰درصد مردم کشورمان از عشایر کوچنده بودند. در ابتدای قرن بیستم نیز ۳۰درصد از جمعیت کشور یعنی ۴۷/ ۲ میلیون از ۷۹/ ۷میلیون نفر کل جمعیت کشور را عشایر تشکیل میدادند، بنابراین میتوان گفت که ایلات و عشایر بخش عظیمی از جمعیت این مملکت را تشکیل میدادند. در چارچوب «اجتماعی-فرهنگی» جامعه عشایری تاثیرات بسیاری بر تاریخ ایران داشته است.
تکیه بر اساطیر و افسانهها، سازش و پردازش داستانهای حماسی و نقل آنها در مجامع مختلف مذهبی ـ ملی و زنده نگه داشتن آنها در اذهان نسلها، تجربیات وافر زندگی عشایری از امور بهداشتی و پزشکی، اقبال به اعتقادات مذهبی و نیز از همه مهمتر توجه به جنبههای عملی آن در زندگی، واقعگرایی، همه و همه از مصداقهای امتیازات و ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی ایلات و عشایرند که به سهم خود تاثیراتی بر اجتماع و فرهنگ این مرز و بوم و در طول تاریخ نهاده است، بنابراین بر اساس دادههای فوق و همچنین نظر نگارنده، براساس چارچوب نظری میتوان بیانکرد که شکل اداره ایلات و عشایر به دلایل زیر از موانع مهم شکلگیری جامعه مدنی در عصر قاجار بود:
اول: بدون تردید یکی از عوامل پراکندگی سیاسی و تمرکزگریزی در طول تاریخ ایران – بهویژه دوران اسلامی – بافت ایلیاتی قدرت بوده است. به همین علت همواره ساختار ایلی – قبیلهای با بخش تمرکزگرای دیوانسالارانه سرستیز داشته است. کثرت پایتختها و مراکز تصمیمگیری سیاسی در حکومتهای ایلیاتی همچون سلجوقیان که تعداد آن گاهی به بالغ بر پنج میرسد، موید این امر است.
دوم: تمرد از حکومت مرکزی و تلاش برخی از سران ایل برای استقلال از حکومت مرکزی. طبق برآورد آبراهامیان، در زمان ناصرالدین شاه، تعداد نفرات ارتش ۲۰۰ هزار نفر ادعا میشد، اما عملا تعداد نیروهای دولت مرکزی کمتر از ۸ هزار نفر بود. مابقی ۲۰۰ هزار نفر همگی تفنگچیهای ایلات بودند که تحت فرمان سران ایلی خود قرار داشتند که هر گاه آنها را میخواستند همین ارتش، دشمن حکومت مرکزی میشد.
این کشمکش که در سراسر تاریخ ۳۰۰ سال اخیر ایران مشاهده میشود، مسائل مهم و اساسی تاریخ ما را تشکیل میدهد؛ بهخصوص که غالبا در پشتپرده بازیهای سیاسی و نظامی، دخالتهای بیگانگان و تحریکات و زد و بندهای ماموران سیاسی خارجی نهفته است که باید آنها را جزو عوامل انحطاط سیاسی و اجتماعی ایران بهشمار آورد.
از پژوهشی به قلم: بهمن عبدالهی اوزان سفلی، معصومه قرهداغی، شهرزاد ساسانپور و داود اصفهانیان