48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
در این مقاله، ما به طور تجربی تجزیه و تحلیل می کنیم که چگونه اتحادهای استراتژیک بر خروجی نوآوری شرکت های تشکیل دهنده اتحاد تأثیر می گذارد. ما تأثیر مثبت اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه را بر نوآوری شرکت ها، همانطور که با کمیت و کیفیت پتنت های ثبت شده اندازه گیری می شود، می یابیم. این تأثیر برای شرکتهایی که توسط مدیران عامل با مهارتهای مدیریت عمومی بالاتر، شرکتهایی با تجربه بیشتر از اتحادهای قبلی و شرکتهایی که در صنایع فشرده تحقیق و توسعه فعالیت میکنند، قویتر است . علاوه بر این، تأثیر نوآوری-پرورش اتحادهای استراتژیک در صورتی آشکارتر می شود که شرکت های شریک اتحاد دارای یک سهامدار نهادی مشترک باشند یا دارای درجه بالاتری از نزدیکی فناوری باشند. ما همچنین برای اولین بار در ادبیات، یک مکانیسم قراردادی منحصربفرد را مستند میکنیم که از طریق آن شرکتها مزایای نوآوری را با شرکای اتحاد خود به اشتراک میگذارند، یعنی «اختراع مشترک».
به خوبی شناخته شده است که نوآوری یک محرک مهم برای رشد شرکت ها و حتی رشد اقتصادی بلندمدت کشورها است (سولو، 1957). با این حال، بسیاری از ادبیات موجود که عوامل تعیینکننده نوآوری شرکتی را تجزیه و تحلیل میکنند، بر عوامل سازمانی و مالی که بر یک شرکت بهصورت مجزا تأثیر میگذارند، تمرکز کردهاند تا بر روابط آن با سایر شرکتهای صنعت آن. در این مقاله، ما یک عامل بالقوه به همان اندازه مهم را که ممکن است منجر به نوآوری شرکتی شود، مطالعه می کنیم، یعنی روابط قراردادی که شرکت ها ممکن است با سایر شرکت ها ایجاد کنند، که معمولاً به عنوان “اتحاد استراتژیک” نامیده می شود.
ما به سه سؤال تحقیقاتی در مورد تأثیر اتحادهای استراتژیک بر نوآوری شرکت می پردازیم. اول، آیا شرکت ها از ایجاد اتحادهای استراتژیک با سایر شرکت ها از نظر افزایش بازده نوآوری شرکتی خود سود می برند؟ ما در تجزیه و تحلیل این سوال بر اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه (تشکیل شده با هدف صریح انجام پروژه های نوآورانه) تمرکز می کنیم. دوم، کدام نوع از مدیران عامل و شرکتها در تبدیل اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه به نتایج نوآوری بهتر کارآمدتر هستند؟ سوم، اگر تشکیل اتحادهای استراتژیک موفقیت نوآوری شرکای درگیر اتحاد را افزایش دهد، کانالهایی که از طریق آن این اتفاق میافتد چیست؟
در ادبیات آکادمیک و همچنین متخصصان در مورد تأثیر تشکیل اتحاد بر نوآوری بحث هایی وجود داشته است. از یک سو، تشکیل اتحادهای استراتژیک ممکن است برای شرکتهایی که اتحاد را تشکیل میدهند، مزایایی به همراه داشته باشد، زیرا هر شرکت ممکن است برخی از عناصر مورد نیاز برای نوآوری را از خارج از مرزهای شرکت خود دریافت کند، بنابراین منابع موجود در شرکت را تکمیل میکند (D’Aspremont و Jacquemin، 1988؛ لوپز و ویوز، 2019). با این حال، از سوی دیگر، تحقیقات زیادی در مورد نظریه خطر اخلاقی در تیمها پیشبینی میکند که تشکیل اتحاد انگیزههای نوآوری را مخدوش کرده و بر نتایج نوآوری تأثیر منفی میگذارد. به عنوان مثال، Bonatti و Hörner (2011) پیشنهاد می کنند که سواری رایگان بین شرکای همکار منجر به کاهش تلاش و تعلل می شود. علاوه بر این، کمپبل و همکاران. (2014) استدلال می کنند که علاوه بر سواری رایگان، فقدان ارتباط در تیم ها نیز ممکن است منجر به تاخیر شود. از این رو، این یک سوال تجربی باقی می ماند که آیا تأثیر مثبت یا منفی اتحادهای استراتژیک بر نوآوری غالب است. در همین حال، شرکتهایی که ظرفیت تحقیقاتی قویتری دارند، نسبت به شرکتهایی که توانایی تحقیقاتی ضعیفتری دارند، احتمال بیشتری برای جذب شرکای اتحاد R&D دارند. در نتیجه، شرکتهای نوع اول ممکن است نتایج نوآوری بیشتری نسبت به شرکتهای نوع دوم بر اساس پروژههای تحقیقاتی داخلی خود ایجاد کنند، حتی بدون ورودی تحقیقاتی بهدستآمده از شرکای اتحاد خود. بنابراین، پرداختن به این نگرانی درون زایی برای تعیین علت تأثیر تشکیل اتحاد بر نتایج نوآوری بسیار مهم است.
با انگیزه مقالات نظری مورد بحث در بالا، ما یک فرضیه دو طرفه را در مورد تأثیر اتحادهای استراتژیک بر نوآوری شرکت ایجاد و آزمایش می کنیم. به طور خاص، ما فرض میکنیم که اتحادهای استراتژیک ممکن است نوآوری شرکتی را تقویت یا مانع شود، بسته به این که آیا تأثیر غالب اتحادهای استراتژیک انگیزه یا عدم انگیزه سرمایهگذاری در نوآوری توسط شرکتهای شریک اتحاد است و اینکه آیا چنین اتحادهایی کارایی نوآوری شرکای اتحاد را افزایش میدهند یا کاهش میدهند. . ما بر اتحادهای استراتژیک که به صراحت به نوآوری اختصاص داده شده است، یعنی اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه تمرکز می کنیم. 1 نتایج تحلیل تجربی ما از این فرضیه حمایت می کند که اتحادهای استراتژیک به طور مثبت به نوآوری کمک می کنند. در تجزیه و تحلیل پایه خود، ما یک رابطه مثبت قوی بین تعداد اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه که توسط یک شرکت تشکیل شده است و کمیت (یعنی تعداد پتنت های جدید به دست آمده) و کیفیت (یعنی کل استنادها یا استنادات به ازای هر پتنت) پیدا می کنیم. خروجی نوآوری توسط شرکت های درگیر پس از تبدیل شدن آنها به چنین اتحادهایی.
در حالی که نتایج پایه ما با فرضیه تأثیر مثبت اتحادهای استراتژیک بر نوآوری سازگار است، نگرانی مهمی که قبلاً ذکر شد این است که تشکیل اتحادهای استراتژیک به طور بالقوه درونزا است. به عنوان مثال، شرکت هایی با پتانسیل نوآوری بالاتر ممکن است شرکای اتحاد بیشتری را جذب کنند. علاوه بر این، ویژگیهای شرکت غیرقابل مشاهده نیز ممکن است بر شکلگیری اتحاد و نتایج نوآوری تأثیر بگذارد. بنابراین، برای کاهش نگرانی مبنی بر اینکه نتیجه ما توسط مبانی شرکت هدایت می شود، روندهای از قبل موجود در نوآوری (به دنبال برتراند و مولیناتان (2003)) را با استفاده از یک نمونه همسان بررسی می کنیم. برای هر شرکتی که با موفقیت یک اتحاد تشکیل میدهد، از روش تطبیق امتیاز تمایل برای یافتن شرکت کنترلی استفاده میکنیم که هیچ اتحادی تشکیل نمیدهد. ما تغییر در بازده نوآوری شرکتی را برای هر دو گروه از شرکت ها با استفاده از رویکرد تفاوت در تفاوت ها تجزیه و تحلیل می کنیم. ما متوجه شدیم که شرکت هایی که اتحاد تشکیل می دهند، پس از تشکیل اتحاد، افزایش هم در کمیت و هم کیفیت نتایج نوآوری را تجربه می کنند. علاوه بر این، متوجه میشویم که اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه یک سال قبل از اعلام تشکیل اتحاد هیچ تأثیری بر نوآوری ندارند. در عوض، بیشتر تغییرات در نوآوری دو یا سه سال پس از اعلام اتحاد اتفاق میافتد که نشاندهنده تأثیر علی اتحادهای استراتژیک بر نوآوری شرکت است. ما همچنین دو استراتژی شناسایی جایگزین را اجرا می کنیم و نتیجه یکسانی را به دست می آوریم: اول، از تجزیه و تحلیل متغیرهای ابزاری استفاده می کنیم. دوم، ما خروجی نوآوری شرکتهایی را که برنامهریزی میکنند، اما موفق به ایجاد اتحاد نمیشوند، با شرکتهایی مقایسه میکنیم که قادر به ایجاد اتحادهای استراتژیک با موفقیت هستند.
در مرحله بعد، تغییرات مقطعی را در نتایج اصلی ارائه می کنیم. ما دریافتیم که تأثیر مثبت اتحادهای مرتبط با تحقیق و توسعه بر بازده نوآوری آینده برای شرکتهایی که مدیران اجرایی آنها مهارتهای مدیریت عمومی بالاتری دارند، شرکتهایی که تجربه بیشتری از اتحادهای قبلی خود جمعآوری کردهاند و شرکتهایی که در صنایع فشرده تحقیق و توسعه فعالیت میکنند قویتر است. ما استدلال میکنیم که مدیران عامل با مهارتهای مدیریت عمومی بالا (مثلاً تجربه کاری در موقعیتهای مختلف، شرکتهای مختلف یا صنایع مختلف) بهتر میتوانند شرکای اتحاد استراتژیک را شناسایی کرده و با آنها همکاری کنند تا با بهرهگیری از مزایای خود، خروجی نوآوری با کمیت و کیفیت بالاتر تولید کنند. (او) مهارت های مدیریتی عمومی که از طریق تجربه کاری گذشته آنها انباشته شده است. در سطح شرکت، ما تجربه شرکت را که از فعالیتهای اتحاد استراتژیک قبلی خود به دست آورده بود، با تعداد سالهایی که شرکت حداقل یک اتحاد مرتبط با تحقیق و توسعه تشکیل داده است، نشان میدهیم. ما حدس میزنیم که شرکتهایی که از طریق اتحادهایی که قبلاً تشکیل شدهاند، مجهز به تجربه مرتبطتر هستند، توانایی بیشتری در استفاده از اتحادهای تحقیق و توسعه برای ارتقای نتایج نوآوری خود دارند. صنایعی که نیاز به تحقیق و توسعه دارند، دارای دارایی ویژه رابطه بالا و اطلاعات نامتقارن بالا هستند، که ممکن است منجر به مشکلات قراردادی بالقوه بالاتر شود (آلن و فیلیپس، 2000). بنابراین، ما فرض میکنیم که اگر شرکتها در صنایع فشرده تحقیق و توسعه فعالیت کنند، ممکن است از اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه بیشتر سود ببرند، زیرا این اتحادها به شرکتها اجازه میدهند بر نامتقارن اطلاعات غلبه کنند و با تبادل دانش با شرکتهای شریک، هم افزایی را محقق کنند.
ما همچنین شواهدی ارائه میدهیم که تأثیر مثبت اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه بر نوآوری در مورد اتحادهایی که توسط شرکتهایی که دارای سهامداران مشترک نهادی مشترک هستند یا با درجه بالاتری از نزدیکی فناوری تشکیل شدهاند، قویتر است. ما متوجه شدیم که وجود سهامداران مشترک بین دو شرکت شریک در یک اتحاد استراتژیک به همسو کردن منافع شرکتهای شریک کمک میکند و منجر به نتایج نوآوری بهتری میشود، مطابق با Ghosh و Morita (2017)، که استدلال میکنند مالکیت سهام جزئی ممکن است باعث انتقال دانش شود. بین شرکای اتحاد علاوه بر این، متوجه شدیم که اتحادهای تحقیق و توسعه با شرکای با درجه نزدیکی بیشتر فناوری به شرکت کانونی منجر به افزایش قابل توجه تعداد پتنت ها و استنادات در پنجره سه ساله پس از تشکیل اتحاد در مقایسه با اتحادهای تحقیق و توسعه تشکیل شده با شرکت هایی با درجه کمتری از نزدیکی فناوری. این نتیجه نشان میدهد که نزدیکی بیشتر فنآوری بین شرکتهای درگیر در یک اتحاد استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه (به بنا و لی (2014)، چو و همکاران (2018)، لی و همکاران (2019) مراجعه کنید) به تقویت کمیت و توسعه بیشتر کمک میکند. کیفیت نوآوری شرکتی
ما همچنین استدلال میکنیم که شرکتها ممکن است از نتایج نوآوری مستقیم همکاریهای تحقیق و توسعه (یعنی پتنتهای اعطا شده به هر دو شریک در اتحادهای تحقیق و توسعه) و اثر سرریز غیرمستقیم همکاری تحقیق و توسعه به سایر پروژههای تحقیقاتی داخلی سود ببرند. در این روحیه، ما برای اولین بار در ادبیات یک مکانیسم قراردادی منحصر به فرد را مستند می کنیم، یعنی به اشتراک گذاری حقوق خروجی نوآوری توسط شرکای اتحاد در قالب ثبت اختراع مشترک. “اختراعات ثبت اختراع مشترک” به پتنت هایی با صاحبان متعدد اشاره دارد (یعنی این پتنت ها به طور مشترک در اختیار شرکت های متعددی هستند) و نوعی شواهد مستقیم برای به اشتراک گذاشتن مزایای خروجی تحقیقات ناشی از همکاری تحقیق و توسعه بین چندین شرکت است. علاوه بر این، متوجه میشویم که شرکتهایی با اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه، تعداد بیشتری و کیفیت بالاتری از پتنتهای ثبت شده مشترک تولید میکنند، که تأیید میکند که «اختراع مشترک» مکانیزم قراردادی منحصربهفردی را برای شرکتها ارائه میکند تا ثمرات همکاری تحقیقاتی خود را به اشتراک بگذارند. .
در نهایت، ما یک باتری از تستهای استحکام را انجام میدهیم. ما دریافتیم که تأثیر مثبت اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه بر نتیجه نوآوری نسبت به اقدامات نوآوری جایگزین (مانند استناد/پتنت، عمومیت، کارایی ثبت اختراع، و کارایی استناد)، پنجرههای زمانی جایگزین برای اندازهگیری پتنتها و استنادها، تمرکز تجزیه و تحلیل نمونه فرعی قوی است. در مورد شرکتهایی که اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه تشکیل دادهاند، و معیار جایگزینی از اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه شرکتها بر اساس مرکزیت آنها در شبکه ناشی از اتحاد.
بقیه این مقاله به شرح زیر سازماندهی شده است. بخش 2 ادبیات موجود و سهم ما در این ادبیات را مورد بحث قرار می دهد. بخش 3 فرضیه های ما را توسعه می دهد. بخش 4 روش های انتخاب نمونه ما را شرح می دهد. بخش 5 آزمون ها و نتایج تجربی ما را ارائه می کند. بخش 6 به پایان می رسد.
این مقاله به سه رشته در ادبیات موجود کمک می کند. اول، به ادبیات شکل سازمان شرکت و مرزهای شرکت کمک می کند. 2
مدلهای نظری دیدگاههای متناقضی در مورد اینکه چگونه فعالیتهای اتحاد استراتژیک شرکتها بر خروجی نوآوری آنها تأثیر میگذارد، ارائه میکنند. به عنوان مثال، D’Aspremont و Jacquemin (1988) استدلال می کنند که همکاری تحقیق و توسعه به بهبود نتایج نوآوری شرکت کمک می کند، زمانی که سرریزها به اندازه کافی زیاد باشند. رابینسون (2008) استدلال میکند که اتحادهای استراتژیک به غلبه بر مشکلات انگیزشی در تخصیص سرمایه در شرکت کمک میکنند که زمانی به وجود میآیند که دفتر مرکزی شرکت نمیتواند از قبل به سطح معینی از تخصیص سرمایه متعهد شود. این
این بخش داده ها و نمونه مورد استفاده در تجزیه و تحلیل ما را شرح می دهد و آمار خلاصه ای از متغیرهای اصلی را ارائه می دهد.
برای ارزیابی اینکه آیا اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه، نوآوری شرکتی را تقویت یا مانع می شود، ابتدا مدل رگرسیون زیر را برآورد می کنیم:نوآوریخروجیمن،تی+1=β0+β1ورود به سیستم1+#RDAمن،تی–4تی+β2ایکسمن،تی+�من+�تی+�من،تی.
متغیرهای وابسته در تحلیل پایه ما، نتایج نوآوری شرکت i ، Log(1 + #Pat) و Log (1 + #Citation) هستند که در سال t + 1 اندازهگیری میشوند. #Pat و #Citation تعداد کل پتنتها را نشان میدهند. یک شرکت در سال t + 1 اعمال می شود و کل استنادها برای اختراعات یک شرکت در سال t + 1 اعمال می شود.
در این مقاله، ما تأثیر اتحادهای استراتژیک بر نوآوری شرکتی را تحلیل میکنیم و کانالهایی را که از طریق آن اتحادهای استراتژیک نوآوری را تقویت میکنند، بررسی میکنیم. یافته های ما ممکن است به شرح زیر خلاصه شود. اول، یک رابطه مثبت بین اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه تشکیل شده توسط یک شرکت و نتایج نوآوری بعدی آن وجود دارد، همانطور که با کمیت و کیفیت پتنت های ثبت شده اندازه گیری می شود. دوم، این تأثیر مثبت اتحادهای استراتژیک مرتبط با تحقیق و توسعه بر نوآوری شرکتی قوی تر است