در این قالب است که می‌توان فهم بهتری از تنش‌های دو طرف در طول دو دهه، پس از حادثه 11 سپتامبر تا تصمیم اخیر اوپک‌پلاس که جنجال گسترده‌ای را داخل آمریکا به‌خصوص از سوی دموکرات‌ها برای فشار بر ریاض و ارزیابی مجدد روابط با پادشاهی سعودی بر پا کرده است، به دست داد. جلوه‌های این تنش که خود را در برهه‌ها و نقاط عطفی همچون مشارکت 15 شهروند سعودی در عملیات انفجار برج‌های تجارت جهانی، اشغال عراق و سقوط صدام، بهار عربی، توافق هسته‌ای ایران و 1+5، انفجار در تاسیسات آرامکو و در نهایت وعده بایدن برای ارزیابی روابط آمریکا و عربستان در سال 2020 متجلی ساخته است، این گزاره را تقویت می‌کند که فهم روابط ریاض و واشنگتن بر مبنای معادله سنتی نفت-امنیت یا در قالب‌های وابستگی صرف و رابطه فرادست-فرودست دارای تقلیل‌گرایی هستی‌شناختی است و نمی‌تواند دینامیک روابط در فرآیند نظام بین‌الملل در حال تحول را به‌خوبی تبیین کند.

 

 

به عبارت دقیق‌تر، عناصر و مولفه‌هایی در طول دو دهه اخیر در سطح منطقه‌ای و در سطح بین‌المللی بروز و ظهور داشته که نمی‌توان از منافع مشترک ثابت و همیشگی در روابط عربستان و آمریکا صحبت کرد. اتفاقا این ضرورت‌ها و نیازهای در حال ظهور است که به تداوم این رابطه کمک کرده و آن را به‌رغم به حداقل رساندن نقش متغیر نفت، همچنان استمرار بخشیده است. بنابراین تنش‌های در حال ظهور نشان‌دهنده واقعیت‌های جدید و در حال تحول روابط عربستان و آمریکاست. همچنین درک بهتر این مساله است که برای تبیین دقیق‌تر روابط دو کشور آن را باید در یک چارچوب مفهومی گویا همچون وابستگی متقابل نامتقارن دسته‌بندی کرد. این چارچوب نشان می‌دهد چگونه الگوی رفتاری عربستان در برهه‌های مختلف از رویکرد ایالات متحده تبعیت نکرده و حتی در تعارض با آن قرار گرفته است.

 

این مساله نشان‌دهنده این واقعیت است که عربستان مانند هر بازیگر دیگری دارای منافع، ملاحظات، ترجیحات و جهت‌گیری‌های متفاوتی از آمریکا در یک جهان سیال و در حال گذار است که در آن دولت‌ها دارای انگیزه‌های متفاوت برای دنبال کردن نقشه‌های خود و مهار تهدیدات و فرصت‌سازی از بحران‌ها هستند. همچنین مواجهه مطلوب‌تر و کم‌هزینه‌تر با تهدیدات در حال ظهور نیازمند استراتژی‌های قابل‌انعطاف و نقش‌های چندسطحی و چندلایه است. برای همین است که بازیگری چون ترکیه همزمان در دسته‌بندی‌های متفاوت منطقه‌ای و بین‌المللی به ایفای نقش می‌پردازد. ایفای یک نقش ثابت، غیرقابل‌انعطاف و در‌عین‌حال دارای جزمیت نمی‌تواند مواجهه مناسبی را با پدیده‌ها و بحران‌های چندسطحی و چندلایه به دنبال داشته باشد.

از این منظر است که نزدیکی عربستان به بازیگرانی چون روسیه و چین و تعریف منافع مشترکی که دارای سطوحی از تعارض و حتی تضاد منافع با آمریکاست در دستورکار ریاض قرار گرفته و جلوه‌های خود را در نشست دو هفته پیش اوپک‌پلاس به‌خوبی متجلی ساخت. آنجا که ریاض در همراهی با مسکو دو‌میلیون بشکه از تولید اعضای این کارتل را با هدف افزایش قیمت عملیاتی کرد.

 

تصیمی که دولت دموکرات بایدن را که درگیر بحران انرژی، جنگ اوکراین، افزایش قیمت بنزین و انتخابات کنگره است، سخت آزرده‌خاطر کرده و از ارزیابی مجدد روابط با ریاض خبر داده است. ارزیابی‌ای که پیشتر و در زمان کارزارهای انتخاباتی نیز وعده آن از سوی بایدن داده شده بود که هدف اصلی آن مدیریت رفتارهای محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی و شاهزاده بر سریر تاج و تخت بوده است. متقابلا بن سلمان نیز با هدف تاثیرگذاری بر انتخابات کنگره و به قصد پیروزی جمهوری‌خواهان، این تصمیم را در همراهی با روسیه که خود در بحران اوکراین مصاف تعیین‌کننده‌ای را با آمریکا در پیش گرفته است، اتخاذ کرد.

در واقعیت امر، جلوه‌های این رفتارهای عربستان ناشی از انتظاراتی است که از ایالات متحده به‌عنوان متحد استراتژیک دارد و چون به دلیل پیچیدگی‌ها و ترجیحات و ملاحظات متفاوتی که بین واشنگتن و متحدان آن به اقتضای شرایط به وجود می‌آید، عملیاتی ساختن آن در همان قالب سنتی دهه‌های گذشته وجود ندارد و در نتیجه زمینه برای بروز تنش‌ها در روابط فراهم می‌شود. این واقعیت عربستان را به سمت انتخاب‌های صریح‌تر در قالب استراتژی موازنه نرم برای تعادل‌بخشی به روابط با آمریکا سوق داده که ایجاد روابط گرم‌تر با روسیه و چین و تنش‌زدایی منطقه‌ای با بازیگران رقیب چون ترکیه و ایران نمودهای آن را در طول چند سال گذشته به خوبی نشان داده است. در واقع پنج دور مذاکره با ایران به میزبانی بغداد در طول نزدیک به 20 ماه گذشته بخشی از موازنه‌ای است که ریاض با هدف تعادل‌بخشی به روابط خود با آمریکا از یک سو و مدیریت تنش‌های منطقه‌ای در نبود نقش هژمونیک آمریکا در خاورمیانه از سوی دیگر موردنظر قرار داده است.

به نظر می‌رسد با تمرکز بیشتر استراتژی ایالات متحده بر چین و کاهش حضور نظامی تدریجی آمریکا در خاورمیانه، زمینه برای ایفای نقش مستقلانه‌تر عربستان سعودی در نظام منطقه‌ای فراهم شود. البته این به معنای گسل عمیق و معنادار در روابط ریاض و واشنگتن نیست و روابط دو کشور همچنان بر سر مسائلی چون امنیت جهانی انرژی، مسئله اعراب و اسرائیل، تروریسم، اشاعه هسته‌ای، نقش منطقه‌ای ایران و دیگر موضوعات استمرار خواهد داشت. با‌این‌حال در فضای سیالیت و تراکم بحران‌ها و مسائل در حال ظهور منطقه‌ای و جهانی، انتظار از روابط حداکثری یک خطای استراتژیک بوده و عربستان سعودی نیز با آگاهی از این تحول، در حال انطباق دادن خود با یک نظم جدید در حال ظهور است که در آن ایالات متحده تنها یکی از چند متحد استراتژیک در سبد سیاست خارجی عربستان خواهد بود.