48000408 21 98+
info@toseabnieh.ir
شنبه تا پنجشنبه 8 تا 18
شرايط زندگى طبيعي، مثل عوامل جغرافيائي، زيست بومي، وضعيات زيستشناسى – فيزيکى و نيز شرايط جمعيتشناسى و افزايش جمعيت تنها ‘شرايط چارچوبي’ را بازگو مىکند و همين شرايط و عوامل هستند که براى صورتبندى فوق فرهنگى و تحقق و پيادهکردن اين صورتبندىها، آزادى عمل و فضاى تحرک را فراهم مىسازند. بهطور خلاصه مىتوان گفت: محيط طبيعي، توان و قدرت را ‘تکوين’ مىکند و فرهنگ آن را تحقق مىبخشد. همچنين اين فرآيندهاى تحقق فرهنگى در وسيعترين معناى خود تحت ديدگاههاى آموزش اجتماعى قابل ملاحظه و قابل رؤيت هستند. با اين کار آموختن تاحدى نيز براى ديدگاهها و ملاحظات جامعهشناسى کلان، موضوع فراگيرى (überwübend) است. |
مفهوم فرهنگ اجتماعى آنچنان که در اينجا بهکار مىرود با آنچه در زبان عاميانه براى مفهوم فرهنگ بهکار مىرود مترادف نيست (مثلاً يکى فرهنگ دارد يعنى زندگى سنجيدهاى دارد) و نيز اين مفهوم با مفهوم فلسفى تاريخى آن برابر نيست (مثل فرهنگ يونانى يا فرهنگ ايراني) و سرانجام نيز مفهوم فوقالعاده عالى انسانگرايانه فرهنگى شباهت ندارد (فىالمثل فرهنگ بهمعناى شکوه و جلال – Erhaben). آنچه امروز اغلب به مفهوم فرهنگ بهکار برده مىشود بيشتر از ‘مردمشناسى فرهنگي’ (cultural anthropology) آمريکائى منبعث مىشود و در آنجا ترجيحاً هويت خود را با سيستم ارزشى يک جامعه مشخص مىکند. محتواى موجود و ذخيره شده در اين مفهوم را ‘معانى و مفاهيم’ اجتماعي، سمبلها و نمادها، سيستمهاى مشخصکننده هدف، محتواهاى باورداشتها و اعتقادات و غيره دربر مىگيرند. اين مفاهيم را به گفته کلوکهون (Kluckhohm) بهمنزله ‘سطح فرماندهنده کارکردي’ يا به گفته پوپر بهمنزله ‘جايگاه و اتاق فرمان هواپيما و کشتي’ (Pilotstelle) و يا بهگفته گلن قدرى سوءتفاهم برانگيزتر بهمنزله ‘سيستم رهبري’ در جامعه ملاحظه مىکنند و آن را در نظر مىگيرند. از اين لحاظ جايگاه رهبرى و هدايت (Leitstelle) را بهمنزله فرهنگ آرمانى (بهصورت سيستم ارزشي، اعتقادى و نمادي) که منطبق با فرهنگ مادى (رفتارهاى اجتماعي، نهادها، سازماندهىها) است بيان مىکنند. اگر دو ديدگاه پيش گفته را با هم ترکيب و خلاصه کنيم، بدين ترتيب فرهنگ به شيوه زندگى (Lebensstil) در داخل يک جامعه مربوط مىشود. |
شيوههاى زندگى در رأس انديشهها و برداشتهاى جامعهشناسى فرهنگى امروز قرار دارند (مثلاً نزد بورديو – Bourdieu در ۱۹۸۲). در آنجا عادت و خوى (Habitus) شکل گرفته فرهنگى – اجتماعى ارتباط بين موقعيت طبقاتي، ميزان بهرهمندى و شرکت در آموزش و پرورش، مصرف فرهنگى و شيوههاى زندگى واقعى را مشخص مىکند (رجوع کنيد به: مبحث نابرابرى اجتماعي). با وجود اين مفهوم فرهنگ در نزد بورديو تاحدى متمايل به مفهوم آن در نزد الياس (Elias) بوده و مکرراً در مجاورت ‘شيوه ظريفشده زندگي’ قرار دارد (مثل انسان فرهنگ دارد) و اين استعمال بهطور محدودتر و مخصوصتر، فرهنگ را بهطور تلويحى دربرمىگيرد (بهعلاوه الياس در اين باره از تمدن سخن مىگويد). فرهنگ اجتماعى وظيفه دارد رابطه تنگاتنگ فرهنگ و جامعه را هشدارانه و آگاهانه بيان کند. اما بحث جانشينشونده فرهنگ و تفکيک مقولهبندى شده فرهنگ و جامعه مىتواند در خيلى از مناسبات و زمينهها، مسئلهبرانگيز باشد؛ زيرا فرهنگ و جامعه – همچنان که ليپ آن را بيان مىکند – با يکديگر درهم تنيده شده و در داخل يک جعبه قرار گرفتهاند (verschachtelt) (رجوع کنيد به: ليپ و تنبروک – Tenbruck در ۱۹۸۹ و نايدهارد و همکاران، ۱۹۸۶). اخيراً نوعى تورّم و انباشت مفهوم فرهنگى ملاحظه مىشود، مثل فرهنگ صنعتي، فرهنگ سازماندهي، فرهنگ مديريت، فرهنگ اوقات فراغت و غيره و اين خود گاهى کاربرد مفهوم فرهنگ را دچار اشکال مىکند؛ زيرا در بُن مايه اين مفاهيم، انديشههاى متفاوت يا مبهم فرهنگى قرار دارند. |